اشک حسرت پارت ۲۲
#اشک حسرت #پارت ۲۲
آسمان:
هدیه یکم فکر کرد و گفت : تا حالا هیچ دختری رو دوست داشتی ؟
سعید متعجب گفت : چی میگی تو هدیه
آیدین: جواب بده
سعید : نه دوست نداشتم
امید : چرا دروغ میگی
آیدین: پس اون دختر چشم عسلی کی بود
سعید : اون مال چند سال پیش بود اصلا فراموشش کردم
آیدین : هدیه هم پرسید دوسش داشتی یا نه
سعید سری تکون داد و گفت: دوستای ما رو آخر پایگی هستن
امید : یالا سعید اعتراف کن
سعید : آره دوسش داشتم
آیدین : من عاشق این بازیم
سعید : حق داری منم بودم پانزده دور تو حیاط می چرخیدم خوشم میومد
همه خندیدن ومن ساکت بودم سعید یکی رو دوست داشت یعنی کسی قبلا تو زندگیش بود حالا چی ؟!
امید شیشه رو چرخوند افتاد رو خودش آیدین
امید : جرات یا حقیقت
آیدین: جرات
امید موزیانه خندید و گفت: سعید رو ببوس
سعید متعجب گفت : گمشو امید از خودت مایه بزار
امید : آیدین ببوسش
با خنده نگاشون کردم آیدین خودش کشوند طرف سعید سعید حولش داد و گفت: آیدین بخدا بهم نزدیک شدی خفه ات می کنم
آیدین : امید اعتراض می کنه
امید : به من ربطی نداره
سعید : خیلی خیلی بیشعوری امید
آیدین محکم لپ سعید رو بوسید
امید : قبول نیست باید لبشو ببوسی
سعید : امید می زنم تو سرت هان
آیدین رو هول داد و امید با خنده گفت :دارم برات سعید
همینم خوبه آیدین
آیدین : جامون رو عوض کنیم
جاها عوض شد ومن درست کنار سعید نشستم
آیدین شیشه رو چرخوند افتاد رو هدیه و امید
هدیه باید می گفت
هدیه : جرات یا حقیقت ؟
امید : حقیقت
سعید : ترسو چرا نمیگی جرات
امید خندید و هدیه یکم فکر کرد و گفت: تا حالا دروغی گفتی که باعث دردسر بشه و پشیمون شده باشی ؟
امید : نه
آیدین : بابا امید بچه مثبت
امید لبخند زد و این با هدیه شیشه رو چرخوند افتاد رو منو آیدین
آیدین موزیانه خندید و گفت: جرات یا حقیقت؟
لج کردم وگفتم : جرات
امید : آسمان
آیدین : آقا اعتراض نباشه
هدیه : آیدین یه وقت نخوای تلافی ...
هنوز حرف هدیه تموم نشده بود آیدین گفت : سعید رو ببوس
انگار برق بهم وصل کردن امید متعجب آیدین رو نگاه کرد و هدیه لبشو گزید
سعید : بی مزه نشو آیدین
آیدین : قانون بازیه
سعید : خیلی مسخره است
آیدین : اعتراض وارد نیست اونی که می زنه زیر حرفش باید غرامت بده یا این کارو می کنی یا تا آخر این چند روز همه کارا با توه آسمان
چقدر آیدین بیشعور بود بلند شدم وگفتم : همه ای کارا با من ولی خیلی بیشعوری
آیدین شونه بالا انداخت و گفت: کاری که کردی عوض داشت نداشت ؟
- منم کلفتتون نیستم
آیدین : می تونی سعید رو ببوسی و تمومش کنی یا این چند روز کلفتی کنی
رفتم تو اتاقی و تا وقتی که هدیه نیومد برای خوابیدن نرفتم بیرون اونم کلی از دست آیدین عصبی بود پسره بیشعور
آسمان:
هدیه یکم فکر کرد و گفت : تا حالا هیچ دختری رو دوست داشتی ؟
سعید متعجب گفت : چی میگی تو هدیه
آیدین: جواب بده
سعید : نه دوست نداشتم
امید : چرا دروغ میگی
آیدین: پس اون دختر چشم عسلی کی بود
سعید : اون مال چند سال پیش بود اصلا فراموشش کردم
آیدین : هدیه هم پرسید دوسش داشتی یا نه
سعید سری تکون داد و گفت: دوستای ما رو آخر پایگی هستن
امید : یالا سعید اعتراف کن
سعید : آره دوسش داشتم
آیدین : من عاشق این بازیم
سعید : حق داری منم بودم پانزده دور تو حیاط می چرخیدم خوشم میومد
همه خندیدن ومن ساکت بودم سعید یکی رو دوست داشت یعنی کسی قبلا تو زندگیش بود حالا چی ؟!
امید شیشه رو چرخوند افتاد رو خودش آیدین
امید : جرات یا حقیقت
آیدین: جرات
امید موزیانه خندید و گفت: سعید رو ببوس
سعید متعجب گفت : گمشو امید از خودت مایه بزار
امید : آیدین ببوسش
با خنده نگاشون کردم آیدین خودش کشوند طرف سعید سعید حولش داد و گفت: آیدین بخدا بهم نزدیک شدی خفه ات می کنم
آیدین : امید اعتراض می کنه
امید : به من ربطی نداره
سعید : خیلی خیلی بیشعوری امید
آیدین محکم لپ سعید رو بوسید
امید : قبول نیست باید لبشو ببوسی
سعید : امید می زنم تو سرت هان
آیدین رو هول داد و امید با خنده گفت :دارم برات سعید
همینم خوبه آیدین
آیدین : جامون رو عوض کنیم
جاها عوض شد ومن درست کنار سعید نشستم
آیدین شیشه رو چرخوند افتاد رو هدیه و امید
هدیه باید می گفت
هدیه : جرات یا حقیقت ؟
امید : حقیقت
سعید : ترسو چرا نمیگی جرات
امید خندید و هدیه یکم فکر کرد و گفت: تا حالا دروغی گفتی که باعث دردسر بشه و پشیمون شده باشی ؟
امید : نه
آیدین : بابا امید بچه مثبت
امید لبخند زد و این با هدیه شیشه رو چرخوند افتاد رو منو آیدین
آیدین موزیانه خندید و گفت: جرات یا حقیقت؟
لج کردم وگفتم : جرات
امید : آسمان
آیدین : آقا اعتراض نباشه
هدیه : آیدین یه وقت نخوای تلافی ...
هنوز حرف هدیه تموم نشده بود آیدین گفت : سعید رو ببوس
انگار برق بهم وصل کردن امید متعجب آیدین رو نگاه کرد و هدیه لبشو گزید
سعید : بی مزه نشو آیدین
آیدین : قانون بازیه
سعید : خیلی مسخره است
آیدین : اعتراض وارد نیست اونی که می زنه زیر حرفش باید غرامت بده یا این کارو می کنی یا تا آخر این چند روز همه کارا با توه آسمان
چقدر آیدین بیشعور بود بلند شدم وگفتم : همه ای کارا با من ولی خیلی بیشعوری
آیدین شونه بالا انداخت و گفت: کاری که کردی عوض داشت نداشت ؟
- منم کلفتتون نیستم
آیدین : می تونی سعید رو ببوسی و تمومش کنی یا این چند روز کلفتی کنی
رفتم تو اتاقی و تا وقتی که هدیه نیومد برای خوابیدن نرفتم بیرون اونم کلی از دست آیدین عصبی بود پسره بیشعور
۲۲.۸k
۰۸ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.