𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁸⁰
~ملکه..!
+نمیخوام ادامه بدم... همینطوری شم پادشاه دارن جونشونو برا این قبیله میزارن وسط!
بعد از این جمله ام از تالار اصلی خارج شدم اما خوب میتونستم نگاه پر نفرت و پر حرف وزیر هارو بشنوم... برای اینکه اروم بشم رفتم داخل باغ که دیدم کوکی نیست!
یعنی چی؟
+ندیمه جانگ!
&بله ملکه؟
+اون خرگوشی که همیشه اینجا بود رو ندیدی؟
&اهااون! راستش مرد! همین چند ثانیه پیش یکی از نگهبانا بردش بندازش بیرون
+چی؟!(بغض)بگو همین الان بیارش(داد)
&اما...
بدون توجه بهش دامن لباسم رو بالا دادم و به سمت دروازه ی در راهی شدم و از در خارج شدم و حیران زده به اطرافم نگاه میکردم که چیزی سفیدی که رو ی چمن ها افتاده بود نظرم رو جلب کرد...کوکی!رفتم سمتش و داخل دستام گرفتمش
+اخ!اخ!خرگوش بیچاره ی من!(گریه)مثل اینکه الان وقت رفتنت بود نه؟(لبخند...گریه) امیدوارم تو یه دنیای دیگه زندگی خیلی خیلی بهتری رو تجربه کنی..
بعد از اون رفتم و داخل خود باغ کوکی رو خاک کردم...نکنه اتفاقی برای جونگ کوک افتاده؟نکنه این یه نشونه از طرف خدا باشه؟ افکار چرتم رو پس زدم و رفتم داخل اتاق پسرم یورام!
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁸⁰
~ملکه..!
+نمیخوام ادامه بدم... همینطوری شم پادشاه دارن جونشونو برا این قبیله میزارن وسط!
بعد از این جمله ام از تالار اصلی خارج شدم اما خوب میتونستم نگاه پر نفرت و پر حرف وزیر هارو بشنوم... برای اینکه اروم بشم رفتم داخل باغ که دیدم کوکی نیست!
یعنی چی؟
+ندیمه جانگ!
&بله ملکه؟
+اون خرگوشی که همیشه اینجا بود رو ندیدی؟
&اهااون! راستش مرد! همین چند ثانیه پیش یکی از نگهبانا بردش بندازش بیرون
+چی؟!(بغض)بگو همین الان بیارش(داد)
&اما...
بدون توجه بهش دامن لباسم رو بالا دادم و به سمت دروازه ی در راهی شدم و از در خارج شدم و حیران زده به اطرافم نگاه میکردم که چیزی سفیدی که رو ی چمن ها افتاده بود نظرم رو جلب کرد...کوکی!رفتم سمتش و داخل دستام گرفتمش
+اخ!اخ!خرگوش بیچاره ی من!(گریه)مثل اینکه الان وقت رفتنت بود نه؟(لبخند...گریه) امیدوارم تو یه دنیای دیگه زندگی خیلی خیلی بهتری رو تجربه کنی..
بعد از اون رفتم و داخل خود باغ کوکی رو خاک کردم...نکنه اتفاقی برای جونگ کوک افتاده؟نکنه این یه نشونه از طرف خدا باشه؟ افکار چرتم رو پس زدم و رفتم داخل اتاق پسرم یورام!
۱.۲k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.