فیک:"لوسیفر"۲۶
لوسیفر با اینکه حقیقتو فهمیده بود باز هم میخواست شکنجهگر انسان باشه
و این بهش ثابت کرده بود که برای این ساخته شده!
اما فقط شکنجه کردن آدمای گناه کار !
چونکه برای شکنجه کردن آدمای بیگناه قدرتی نداشت و گناه بود که بهش قدرت میداد
هیچی رو بیشتر از یه آدم گناه کار که کثافت کل وجودشو گرفته دوست نداشت
شاید بخاطر همین اومده بود زمین!
بخاطر اینکه این روزا از سر تا پای زمین کثافت میباره..!
صبح اون روز بعد صحبت کردن با آریل داشت توی خیابونای سئول قدم میزد که...
×شیطان در کمینه! شیطان در کمینه! به خودتون بیاین! این همه کینه و کثیفی و گناه بخاطر وسوسه های شیطانه! به خودتون بیاین مردم! شیطان باید کشته بشهههه کشته شدن آدما تو سه سال اخیر تقصیر شیطانهههه به خودتون بیاید و اونو از خودتون برونیدددد
لوسیفر با تاسف به مردی که وسط میدون داشت خودشو پاره میکرد و احمقایی که دورش وایساده بودن و داشتن حرفاشو تایید میکردن نگاه میکرد و سر تکون میداد:
وات د فاخ؟ منکه سه ساله رو زمینم! این احمقا هیچوقت نمیخوان قبول کنن که تقصیر خودشه... نه من!
همینجوری داشت به چرت و پرتایی که میشنید و میدید میخندید و در حالی که یه سیگار روشن کرده بود توی خویابونای سئول راه میرفتو و از روزش لذت میبرد
همینجوری که داشت قدم میزد و لب هاشو روی سیگار میفشرد از منطقهی خالی ای سر درآورد که صدای جیغ و داد یه دختر سکوتشو بهم میزد...
لوسیفر لبخندی زد و دود سیگارشو بیرون داد:
هومممم...بوی گناه میاد...
برای آخرین بار به سیگارش پک زد و اونو زیر پاش له کرد:
مثل اینکه رو زمینم میشه خوش گذروند...
به سمت صدا رفت و به یه مغازهی در پیت رسید که بیشتر شبیه متروکه بود!
وارد مغازه که شد فهمید مشامش هنوز خوب کار میکنه..!
×منکه کاریت ندارم... چرا جیغ میزنی!ها؟ بزار یکم باهم لذت ببریم
+ولم کنننن... ازت خواهش میکنم! بزار برمممم
لوسیفر لبخند شیطانی ای زد و قلج انگشتاشو شکوند:
وقت خوش گذرونیه!
سمت مرد سی چهل ساله رفت که زورش به دختر شونزده ساله رسیده بود
با یه حرکت اونو از دختر جدا کرد و به سمت دیوار هلش داد
تا مرده به خودش بیاد و از زمین بلند شه دفترچهی توی جیبشو درآورد و شروع کرد خوندن:
بزار ببینم...آها! اینجاست! طبق قانون کرهی جنوبی حکم تجاوز اعدامه و... تو جهنم هم جزو گناهای کبیرس! فاطحت خوندس بیچاره.!
قبل بلند شدنش از زمین جونگ کوم پاشو روی گلوش گذاشت و سمت دختر برگشت و بهش چشمک زد:
مطمئن باش خوب مجازاتش میکنم! آخه این کارمه! سریع تو برو دختر جون...
دختر بیچاره سریع تعظیم کرد و ازونجا دور شد
جونگ کوک:خب خب خب... از کجا شروع کنم...
×کی گفته تو کارم فضولی کنی عوضی!
جونگ کوک: اوه درسته! از خفه کردنت شروع میکنم!
و با ضربهای دقیقا وسط پیشونیش بیهوشش کرد
.
.
.
یک ساعت از خفت کرد اون مرد گذشته بود و حالا تازه بهشون اومده بود
چشماشو باز کرد و خودشو توی یه متروکهی دیگه درحالی که به چیزی بسته شده بود دید
جونگ کوک:هایییییی بیدار شدی؟ خب بزار قبل مرگت کار کرد این خوشگله رو نشونت بدم جیگر! من این دکمه رو میزنم... و این دریل مانند شروع میکنه کم کم توی جیگرت فرو رفتن! پنج سانت پنج سانت توی بدنت فرو میره و... چهل و هشت ساعت طول میکشه تا به بدترین شکل ممکن بمیری!جالبه نه؟ از جین قرضش گرفتم...بعد برگشتن روحش هر چی بخوام بهم میده!خیلی مهربون شده...سوالی چیزی؟
مرده که از ترس به خودش ریده بود با صدای لرزون گفت:
بی.بی.بیخیال! می...میتونیم حلش کنیم ! من غلط کردم! باشه؟؟؟ من نمیخوام بمیرم!!!
جونگ کوک:پس سوالی نداری قشنگم... من اینو فشار دادم حالا تا جایی که میتونی جیغ بزن ... خب؟ بابای!
.
.
.
계속
و این بهش ثابت کرده بود که برای این ساخته شده!
اما فقط شکنجه کردن آدمای گناه کار !
چونکه برای شکنجه کردن آدمای بیگناه قدرتی نداشت و گناه بود که بهش قدرت میداد
هیچی رو بیشتر از یه آدم گناه کار که کثافت کل وجودشو گرفته دوست نداشت
شاید بخاطر همین اومده بود زمین!
بخاطر اینکه این روزا از سر تا پای زمین کثافت میباره..!
صبح اون روز بعد صحبت کردن با آریل داشت توی خیابونای سئول قدم میزد که...
×شیطان در کمینه! شیطان در کمینه! به خودتون بیاین! این همه کینه و کثیفی و گناه بخاطر وسوسه های شیطانه! به خودتون بیاین مردم! شیطان باید کشته بشهههه کشته شدن آدما تو سه سال اخیر تقصیر شیطانهههه به خودتون بیاید و اونو از خودتون برونیدددد
لوسیفر با تاسف به مردی که وسط میدون داشت خودشو پاره میکرد و احمقایی که دورش وایساده بودن و داشتن حرفاشو تایید میکردن نگاه میکرد و سر تکون میداد:
وات د فاخ؟ منکه سه ساله رو زمینم! این احمقا هیچوقت نمیخوان قبول کنن که تقصیر خودشه... نه من!
همینجوری داشت به چرت و پرتایی که میشنید و میدید میخندید و در حالی که یه سیگار روشن کرده بود توی خویابونای سئول راه میرفتو و از روزش لذت میبرد
همینجوری که داشت قدم میزد و لب هاشو روی سیگار میفشرد از منطقهی خالی ای سر درآورد که صدای جیغ و داد یه دختر سکوتشو بهم میزد...
لوسیفر لبخندی زد و دود سیگارشو بیرون داد:
هومممم...بوی گناه میاد...
برای آخرین بار به سیگارش پک زد و اونو زیر پاش له کرد:
مثل اینکه رو زمینم میشه خوش گذروند...
به سمت صدا رفت و به یه مغازهی در پیت رسید که بیشتر شبیه متروکه بود!
وارد مغازه که شد فهمید مشامش هنوز خوب کار میکنه..!
×منکه کاریت ندارم... چرا جیغ میزنی!ها؟ بزار یکم باهم لذت ببریم
+ولم کنننن... ازت خواهش میکنم! بزار برمممم
لوسیفر لبخند شیطانی ای زد و قلج انگشتاشو شکوند:
وقت خوش گذرونیه!
سمت مرد سی چهل ساله رفت که زورش به دختر شونزده ساله رسیده بود
با یه حرکت اونو از دختر جدا کرد و به سمت دیوار هلش داد
تا مرده به خودش بیاد و از زمین بلند شه دفترچهی توی جیبشو درآورد و شروع کرد خوندن:
بزار ببینم...آها! اینجاست! طبق قانون کرهی جنوبی حکم تجاوز اعدامه و... تو جهنم هم جزو گناهای کبیرس! فاطحت خوندس بیچاره.!
قبل بلند شدنش از زمین جونگ کوم پاشو روی گلوش گذاشت و سمت دختر برگشت و بهش چشمک زد:
مطمئن باش خوب مجازاتش میکنم! آخه این کارمه! سریع تو برو دختر جون...
دختر بیچاره سریع تعظیم کرد و ازونجا دور شد
جونگ کوک:خب خب خب... از کجا شروع کنم...
×کی گفته تو کارم فضولی کنی عوضی!
جونگ کوک: اوه درسته! از خفه کردنت شروع میکنم!
و با ضربهای دقیقا وسط پیشونیش بیهوشش کرد
.
.
.
یک ساعت از خفت کرد اون مرد گذشته بود و حالا تازه بهشون اومده بود
چشماشو باز کرد و خودشو توی یه متروکهی دیگه درحالی که به چیزی بسته شده بود دید
جونگ کوک:هایییییی بیدار شدی؟ خب بزار قبل مرگت کار کرد این خوشگله رو نشونت بدم جیگر! من این دکمه رو میزنم... و این دریل مانند شروع میکنه کم کم توی جیگرت فرو رفتن! پنج سانت پنج سانت توی بدنت فرو میره و... چهل و هشت ساعت طول میکشه تا به بدترین شکل ممکن بمیری!جالبه نه؟ از جین قرضش گرفتم...بعد برگشتن روحش هر چی بخوام بهم میده!خیلی مهربون شده...سوالی چیزی؟
مرده که از ترس به خودش ریده بود با صدای لرزون گفت:
بی.بی.بیخیال! می...میتونیم حلش کنیم ! من غلط کردم! باشه؟؟؟ من نمیخوام بمیرم!!!
جونگ کوک:پس سوالی نداری قشنگم... من اینو فشار دادم حالا تا جایی که میتونی جیغ بزن ... خب؟ بابای!
.
.
.
계속
۱۱۶.۸k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.