رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سامان
#پارت_۹۰
داد میزد + تو چه گهی میخوری اینجا هان؟ تو این وقت شب اینجا چه غلطی میکنی ترانه؟!
خوشت میاد ؟ خیلی مطمئن پاتو میزاری هرجایی انتظارداری ازت سوء استفاده نشه؟ خیلی نفهمی خیلی بیخیال و بی فکر اصا این چه سرو وضعیه باهاش اومدی بیرون؟! هان؟ خوشت میاد از این نگاهای بقیه و هرز بازیاشون؟ مانتوتو نگا انداختی بش؟ موهاتم که انگار ن انگاد چیزی سرت کردی بعد تازه م...
الان حال جواب پس دادنو نداشتم فقط بغلش کردم گریه میکردم
+بسه گریه نکن اه
دستشو دورم حلقه کرد که چشام بسته شد...
وقتی چشامو باز کردم تو بیمارستان بودم دور و برمو نگا کردم که باقیافه خسته ماهور روبرو شدم
_چیشده!
+از حال رفتی
_ الان شبه یا روز!؟
+ 12 شب
_ بعد تو ازاونموقع اینجانشستی؟
+اره که چی؟!
_تو بیماری مگه ازاونموقع رو صندلی خشک شدی!
+میخوای بازم بخاب
_ نه خوبم!
+بخاطرحرفای منکه نبود!؟
_نه از صب چیزی نخوردم بعدحالمم بد شد.
+دکتر گفت بیدار که شدی میتونیم بریم
برم پرستارو صدا کنم...
پرستار اومد فشارمو چک کرد : خانوم خیلی خوش شانسید!
متعجب پرسیدم چطور؟
پرستار: نیم نگاهی به ماهور کرد : شوهرتون خیلی دوستون داره!
اگه می دیدید چطور نگرانتون بود! باعجله اوردتون بیمارستان و ازکنارتون جم نخورده اصلا!
از تصور اینکه پرستار گف شوهرت خندیدم و به ماهور نگا کردم واقعانگرانم شد!؟ ترانه تو چ باهوشی هووف اگ نگران نبود نمیومد خب!
پرستار رفتو اروم بلند شدم ماهور اومد سمتم +سرگیجه نداری!؟
لبخندی زدم یکم ادا اومدنم بد نیست بزار ی ذره م حالم خوش باشه
_ یکم!
سرشو تکون دادو دستمو گرفت
عمدا وانمود کردم نمیتونم مث ادم برم
ماهور ریز خندید
_ ب چی میخندی هان؟؟؟
+ب تو! میگم میخای بغلت کنم تا ماشین ببرمت!
پسره دیووث ینی فهمید!؟
_اره فکرخوبیه همونجوری که اوردی منو!
تو حیاط بیمارستان بودیم که فک کنم خدا بد زد تو پرم واقعا سرگیجه گرفتم
داشتم میفتادم که ماهور بغلم کرد
+چرا الکی میگی خوبی! امشبو میموندی بیمارستان
_چیزی نیس!
یکم وایساده بودیم همونجا که کسی ماهورو صدا زد گفتم الانه که ولم میکنه! اما درکمال تعجب هنوزم بغلم کرده بود
+اینجاچیکارمیکنی رامین؟
اوه رامین بود سرمو گذاشته بودم رو سینه ماهورو عکس العمل رامینو نمی دیدم از صحنه ای ک میدید
صدای پای رامین اینو نشون میداد که قشنگ رسیدبهمون
رامین: مامان فشارش افتاده بود اومدیم، ملیسا ک حالش خوب بود!
الان فک میکنه من ملیسم خندم گرفته بود ولی برنگشتم
+ملیس خونه س! ترانه حالش خوب نبود نیومدم ببخشید!!...
رامین اومد نزدیک تر : عه ترانه سلام سرمو از رو سینه ماهور برداشتم
_سلام
رامین: خدابد نده!
_چیز مهمی نیست خوبم مرسی...
رامین: باشه انشاءالله بهترشی ، ماهور من برم دیگ باشه؟...
#دورترین_نزدیک
like/com 💙
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #تکست_خاص #عشق #عاشقانه #دلنشین #تنهایی
داد میزد + تو چه گهی میخوری اینجا هان؟ تو این وقت شب اینجا چه غلطی میکنی ترانه؟!
خوشت میاد ؟ خیلی مطمئن پاتو میزاری هرجایی انتظارداری ازت سوء استفاده نشه؟ خیلی نفهمی خیلی بیخیال و بی فکر اصا این چه سرو وضعیه باهاش اومدی بیرون؟! هان؟ خوشت میاد از این نگاهای بقیه و هرز بازیاشون؟ مانتوتو نگا انداختی بش؟ موهاتم که انگار ن انگاد چیزی سرت کردی بعد تازه م...
الان حال جواب پس دادنو نداشتم فقط بغلش کردم گریه میکردم
+بسه گریه نکن اه
دستشو دورم حلقه کرد که چشام بسته شد...
وقتی چشامو باز کردم تو بیمارستان بودم دور و برمو نگا کردم که باقیافه خسته ماهور روبرو شدم
_چیشده!
+از حال رفتی
_ الان شبه یا روز!؟
+ 12 شب
_ بعد تو ازاونموقع اینجانشستی؟
+اره که چی؟!
_تو بیماری مگه ازاونموقع رو صندلی خشک شدی!
+میخوای بازم بخاب
_ نه خوبم!
+بخاطرحرفای منکه نبود!؟
_نه از صب چیزی نخوردم بعدحالمم بد شد.
+دکتر گفت بیدار که شدی میتونیم بریم
برم پرستارو صدا کنم...
پرستار اومد فشارمو چک کرد : خانوم خیلی خوش شانسید!
متعجب پرسیدم چطور؟
پرستار: نیم نگاهی به ماهور کرد : شوهرتون خیلی دوستون داره!
اگه می دیدید چطور نگرانتون بود! باعجله اوردتون بیمارستان و ازکنارتون جم نخورده اصلا!
از تصور اینکه پرستار گف شوهرت خندیدم و به ماهور نگا کردم واقعانگرانم شد!؟ ترانه تو چ باهوشی هووف اگ نگران نبود نمیومد خب!
پرستار رفتو اروم بلند شدم ماهور اومد سمتم +سرگیجه نداری!؟
لبخندی زدم یکم ادا اومدنم بد نیست بزار ی ذره م حالم خوش باشه
_ یکم!
سرشو تکون دادو دستمو گرفت
عمدا وانمود کردم نمیتونم مث ادم برم
ماهور ریز خندید
_ ب چی میخندی هان؟؟؟
+ب تو! میگم میخای بغلت کنم تا ماشین ببرمت!
پسره دیووث ینی فهمید!؟
_اره فکرخوبیه همونجوری که اوردی منو!
تو حیاط بیمارستان بودیم که فک کنم خدا بد زد تو پرم واقعا سرگیجه گرفتم
داشتم میفتادم که ماهور بغلم کرد
+چرا الکی میگی خوبی! امشبو میموندی بیمارستان
_چیزی نیس!
یکم وایساده بودیم همونجا که کسی ماهورو صدا زد گفتم الانه که ولم میکنه! اما درکمال تعجب هنوزم بغلم کرده بود
+اینجاچیکارمیکنی رامین؟
اوه رامین بود سرمو گذاشته بودم رو سینه ماهورو عکس العمل رامینو نمی دیدم از صحنه ای ک میدید
صدای پای رامین اینو نشون میداد که قشنگ رسیدبهمون
رامین: مامان فشارش افتاده بود اومدیم، ملیسا ک حالش خوب بود!
الان فک میکنه من ملیسم خندم گرفته بود ولی برنگشتم
+ملیس خونه س! ترانه حالش خوب نبود نیومدم ببخشید!!...
رامین اومد نزدیک تر : عه ترانه سلام سرمو از رو سینه ماهور برداشتم
_سلام
رامین: خدابد نده!
_چیز مهمی نیست خوبم مرسی...
رامین: باشه انشاءالله بهترشی ، ماهور من برم دیگ باشه؟...
#دورترین_نزدیک
like/com 💙
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #تکست_خاص #عشق #عاشقانه #دلنشین #تنهایی
۱۵.۰k
۱۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.