He was wonderful🦑part:1۵
He was wonderful🦑part:1۵
(ساعت ۱۰ صبح)
ات ویو:
گوشیم رو گذاشته بودم روی زنگ چون میخواستم صبح ورزش کنم ولی خیلی خوابم میومد و حال نداشتم بخاطر همین آلارم رو خاموش کردم و دوباره خوابیدم و خودمو توی بغل ته جا کردم و اونم متوجه شد و منو محکم بغل کرد و خوابیدیم ولی ساعت ۱۲ انگار از خواب سیر شده بودم بخاطر همین بیدار شدم و رفتم که صبحونه درست کنم...بدنم حسابی داغ کرده بود تاحالا اینجوری نشده بودم...خیلی حس عجیبی بود و دلم میخواست لب های ته رو ببوسم!!
ات:ددی...صبحونه حاضره بیدار شو
ته:هوووم؟ددی؟(خوابالو و درحال مالوندن چشماش)
ات:ددی بخور...که باهات یه کار مهم دارم
ته:چه کاری؟
ات:اوووم خودت بعدا متوجه میشی
ته:اوهوم...
(چند دقیقه بعد)
ات ویو:
داشتم ظرف میشستم که ته ظرفای صبحونه ی خودش رو جمع کرد و آورد گذاشت رو ظرفشویی و از پشت بغلم کرد و خودش فشار داد و منو محکم فشار داد توی بغلش و شروع کرد به بوسیدن لبام...منم همراهیش کردم و انقدری هماهنگ شده بودیم که خودمون هم باور نمیکردیم درحال بوسیدن هم بودیم که ته منو گذاشت روی کابینت بغل ظرفشویی و پاهام رو بازکرد و لای دوتا پاهام وایساد و محکم تر لباش رو به لبام گره زد بعد چند مین ازم جدا شد
ته:بچه دوست داری مامیی؟!(بم)
ات:خیلیی ددی!!(چشمم روشننن🙄🤲)
ات ویو:
وقتی اینو گفتم ته منو بغل کرد و همچنان میبوسید و سمت اتاق برد...ازم جدا شد و بعدش منو پرت کرد روی تخت و خودش تیشرتش رو در آورد و سمتم اومد شروع کرد به بوسیدن لبام و منم همراهیش کردم و گردنم رو مارک میکرد و منم ناله های ریز انجام میدادم...
(ساعت ۱۰ صبح)
ات ویو:
گوشیم رو گذاشته بودم روی زنگ چون میخواستم صبح ورزش کنم ولی خیلی خوابم میومد و حال نداشتم بخاطر همین آلارم رو خاموش کردم و دوباره خوابیدم و خودمو توی بغل ته جا کردم و اونم متوجه شد و منو محکم بغل کرد و خوابیدیم ولی ساعت ۱۲ انگار از خواب سیر شده بودم بخاطر همین بیدار شدم و رفتم که صبحونه درست کنم...بدنم حسابی داغ کرده بود تاحالا اینجوری نشده بودم...خیلی حس عجیبی بود و دلم میخواست لب های ته رو ببوسم!!
ات:ددی...صبحونه حاضره بیدار شو
ته:هوووم؟ددی؟(خوابالو و درحال مالوندن چشماش)
ات:ددی بخور...که باهات یه کار مهم دارم
ته:چه کاری؟
ات:اوووم خودت بعدا متوجه میشی
ته:اوهوم...
(چند دقیقه بعد)
ات ویو:
داشتم ظرف میشستم که ته ظرفای صبحونه ی خودش رو جمع کرد و آورد گذاشت رو ظرفشویی و از پشت بغلم کرد و خودش فشار داد و منو محکم فشار داد توی بغلش و شروع کرد به بوسیدن لبام...منم همراهیش کردم و انقدری هماهنگ شده بودیم که خودمون هم باور نمیکردیم درحال بوسیدن هم بودیم که ته منو گذاشت روی کابینت بغل ظرفشویی و پاهام رو بازکرد و لای دوتا پاهام وایساد و محکم تر لباش رو به لبام گره زد بعد چند مین ازم جدا شد
ته:بچه دوست داری مامیی؟!(بم)
ات:خیلیی ددی!!(چشمم روشننن🙄🤲)
ات ویو:
وقتی اینو گفتم ته منو بغل کرد و همچنان میبوسید و سمت اتاق برد...ازم جدا شد و بعدش منو پرت کرد روی تخت و خودش تیشرتش رو در آورد و سمتم اومد شروع کرد به بوسیدن لبام و منم همراهیش کردم و گردنم رو مارک میکرد و منم ناله های ریز انجام میدادم...
۴.۴k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.