تک پارتی
تک پارتی جین
☆ وقتی تولدش بود ☆
(ویو ات )
امروز تولد جینه میخوام سورپرایزش کنم صبح زود از خواب بیدار شدم رفتم تو آشپزخونه که صبحانمونو درست کنم
(بعد از ۵ مین)
(ویو ات )
بعد از اینکه صبحانمونو درست کردم رفتم قشنگ رو میز چیدم و رفتم کادویی که براش خریده بودم رو آوردم گذاشتم رو میز که یهو یادم افتاد توت فرنگی ها رو قاچ نکردم سریع یه چاقو برداشتم و شروع کردم به بریدنش که یهو دستم رو اشتباهی بریدم جیغ بنفشی کشیدم
جین: یاااا پدصگ چیشده ترسیدم
ات: دستمو بریدم هققق نگاه چقدر خون میاد هقققق (گریه)
جین :وای بچه گفتم چی شده اشکال نداره بیا تا برات پانسمان کنم
ات: بیا
جین داره دسته ات رو پانسمان میکنه
ات: اییییییی جیییغغغ دردم میاد (گریه )
جین :میدونم بیبی اما باید یه زره تحمل کنی تو آشپز خونه داشتی چیکار میکردی
ات :خب میخواستم امروز سوپرایزت کنم برای تولدت داشتم توت فرنگی ها رو قاچ میکردم که اینجوری شد فین فین
جین: اوخی بچه کوچولوم اشکال نداره
جین :هوفف تموم شد خب بیا بریم خودم برات توت فرنگی ها رو قاچ کنم
ات :هومم
جین :توت فرنگی ها رو قاچ میکنه و میریزه تو یه ظرف بعد روش رو پر خامه میکنه
جین: بفرمایید
ات: مرسییی خب بیا صبحانتو بخور
جین: به به ات خانوم چه کرده
ات: بخور ببین خوشمزس
جین:( در حال خوردن وافل)
ات: چطوره خوبه
جین: نه
ات: چیییییی
جین: یاع یاع یاع شوخی کردم بابا خوشمزس (خنده شیشه پاکنی)
ات :هوفف خیالم راحت شد
ات: بعد از اینکه صبحانمونو خوردیم کادویی که براش خریدم رو دادم بهش
جین :این ماله چیه
ات : مال تولدته اوسکلک
جین: عهه یادم رفت ( خنده شیشه پاکنی)
جین کادوشو باز میکنه
جین: اهه اتم مرسی دستت درد نکنه( لب ات رو میبوسه)
ات: خواهش میکنم
(ویو ات)
این تازه اولین کادو بود با بقیه اعضا هماهنگ کردم که برای عصر دوباره جین رو توی کافه سوپرایز کنیم
(پرش زمانی به عصر )
ات: جین من باید برم یه کاری برام پیش اومده
جین: اوکی بیب مراقب خودت باش
ات: اوممم خدافظظظ
جین: خدافظ( خنده )
(ویو ات )
رفتم تو کافه اعضا اونجا بودن همه جا رو تزیین کرده بودن
ات: سلام
همه: سلام
ات :وای چقدر اینجا رو قشنگ کردین
تهیونگ :من کردم
جیمین: نه من کردم
کوک: برین گمشین من نصف بیشتر کار هارو کردم
نامجون: شوگا کو
تهیونگ :نمیدونم
جیمین: اونا هاش رو صندلی خوابه
کوک: بزار برم بیدارش کنم وای چرا برقا قطع شد
نامجون :اهمم
جیمین: نامجوننننن دوباره تو به یه چیزی دست زدی
نامجون :تقصیر من نبود خودش خراب شد
ات: بچه ها سریع یه کاری بکنین به جین پیام دادم که بیاد
جیهوپ: برین کنار ببینم میتونم درستش کنم
(بعد از ۵ دقیقه )
جیهوپ: اها درست شددد
ات: مرسیییی وای فکر کنم جین اومد سریع قایم شین
جین: اها فکر کنم رسیدم رفتم پایین دیدم یه کافه بود رفتم توی کافه که یهو ات و بقیه اعضا با یه کیک برزگ از پشت صندلی ها اومدن بیرون
همه: تولدت مبارک
ات اومد جلوی جین دمه گوشش بهش گفت
ات: ددی تولدت مبارک
جین: اوه بیبی میبینم شیطون شدی
ات:( میخنده)
و اون شب رو تا دیر وقت جشن گرفتن
(پایان )
☆ وقتی تولدش بود ☆
(ویو ات )
امروز تولد جینه میخوام سورپرایزش کنم صبح زود از خواب بیدار شدم رفتم تو آشپزخونه که صبحانمونو درست کنم
(بعد از ۵ مین)
(ویو ات )
بعد از اینکه صبحانمونو درست کردم رفتم قشنگ رو میز چیدم و رفتم کادویی که براش خریده بودم رو آوردم گذاشتم رو میز که یهو یادم افتاد توت فرنگی ها رو قاچ نکردم سریع یه چاقو برداشتم و شروع کردم به بریدنش که یهو دستم رو اشتباهی بریدم جیغ بنفشی کشیدم
جین: یاااا پدصگ چیشده ترسیدم
ات: دستمو بریدم هققق نگاه چقدر خون میاد هقققق (گریه)
جین :وای بچه گفتم چی شده اشکال نداره بیا تا برات پانسمان کنم
ات: بیا
جین داره دسته ات رو پانسمان میکنه
ات: اییییییی جیییغغغ دردم میاد (گریه )
جین :میدونم بیبی اما باید یه زره تحمل کنی تو آشپز خونه داشتی چیکار میکردی
ات :خب میخواستم امروز سوپرایزت کنم برای تولدت داشتم توت فرنگی ها رو قاچ میکردم که اینجوری شد فین فین
جین: اوخی بچه کوچولوم اشکال نداره
جین :هوفف تموم شد خب بیا بریم خودم برات توت فرنگی ها رو قاچ کنم
ات :هومم
جین :توت فرنگی ها رو قاچ میکنه و میریزه تو یه ظرف بعد روش رو پر خامه میکنه
جین: بفرمایید
ات: مرسییی خب بیا صبحانتو بخور
جین: به به ات خانوم چه کرده
ات: بخور ببین خوشمزس
جین:( در حال خوردن وافل)
ات: چطوره خوبه
جین: نه
ات: چیییییی
جین: یاع یاع یاع شوخی کردم بابا خوشمزس (خنده شیشه پاکنی)
ات :هوفف خیالم راحت شد
ات: بعد از اینکه صبحانمونو خوردیم کادویی که براش خریدم رو دادم بهش
جین :این ماله چیه
ات : مال تولدته اوسکلک
جین: عهه یادم رفت ( خنده شیشه پاکنی)
جین کادوشو باز میکنه
جین: اهه اتم مرسی دستت درد نکنه( لب ات رو میبوسه)
ات: خواهش میکنم
(ویو ات)
این تازه اولین کادو بود با بقیه اعضا هماهنگ کردم که برای عصر دوباره جین رو توی کافه سوپرایز کنیم
(پرش زمانی به عصر )
ات: جین من باید برم یه کاری برام پیش اومده
جین: اوکی بیب مراقب خودت باش
ات: اوممم خدافظظظ
جین: خدافظ( خنده )
(ویو ات )
رفتم تو کافه اعضا اونجا بودن همه جا رو تزیین کرده بودن
ات: سلام
همه: سلام
ات :وای چقدر اینجا رو قشنگ کردین
تهیونگ :من کردم
جیمین: نه من کردم
کوک: برین گمشین من نصف بیشتر کار هارو کردم
نامجون: شوگا کو
تهیونگ :نمیدونم
جیمین: اونا هاش رو صندلی خوابه
کوک: بزار برم بیدارش کنم وای چرا برقا قطع شد
نامجون :اهمم
جیمین: نامجوننننن دوباره تو به یه چیزی دست زدی
نامجون :تقصیر من نبود خودش خراب شد
ات: بچه ها سریع یه کاری بکنین به جین پیام دادم که بیاد
جیهوپ: برین کنار ببینم میتونم درستش کنم
(بعد از ۵ دقیقه )
جیهوپ: اها درست شددد
ات: مرسیییی وای فکر کنم جین اومد سریع قایم شین
جین: اها فکر کنم رسیدم رفتم پایین دیدم یه کافه بود رفتم توی کافه که یهو ات و بقیه اعضا با یه کیک برزگ از پشت صندلی ها اومدن بیرون
همه: تولدت مبارک
ات اومد جلوی جین دمه گوشش بهش گفت
ات: ددی تولدت مبارک
جین: اوه بیبی میبینم شیطون شدی
ات:( میخنده)
و اون شب رو تا دیر وقت جشن گرفتن
(پایان )
۲۴.۴k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.