عشق خونین
《 عشق خونین 》
پارت ۴
گرفت
ات : بیا بخور
اون کیک را هم برداشت و شروع به خوردن شد
ات : اب میخواهی
پسره سرش را به نشانه نه تکون داد برایه اون پسر خیلی در تعجب بود چطور یه آدم انقدر مهربون بود تا الان که فقد از از آدم ها بدی میدید ولی این بار این دختر بهش کیک داد و بهش کمک کرد زیر چشمی بهش نگاه کرد و ات بطری آب را به اون پسره داد
با دست های موچولو و زخمی اش بطری را برداشت و کمی از آب را خورد ...
ات : عزیز دلم ببین من کمکت میکنم میدونم هیچ جایی را نداری و هیچ کس رو نداری و اینکه... چطور بگم تو یه خونآشام هستی
پسره بعد از این حرف ات زود نگاه اش را به ات دوخت بعد از کمی مکس ات گفت
ات : تو یه خونآشام هستی و هیچ کسی رو نداری من هیج سوالی ازت نمیپرسم هیچ کاری به کارت ندارم فقد ازت مواظبت میکنم عزیزم باشه
پسره هیچ حرفی زد و با باز شدن در ات نکاه اش را به در دوخت
جین سمته تخت رفت
جین : اووووو مومشکی بیدار شدی؟
ات : اوهمم مومشکی بیدار شد راستی کی مرخص میشه
جین : امشب رو باید اینجا مهمون ما باشه
ات : نه نمیشه بریم خونه آخه بچه ها خونه تنهان
جین: اونا که هنوز بچه نیستن
ات : هیونگ ای بابا
جین : هی انگار نه انگار که ۳۷۰ سال ازم بزرگ تری
ات خنده ای کرد و گفت
ات : هیونگ هیییییی
جین با خنده گفت
جین : پس سرم شما که تموم شده رو از شما درو کنیم نظرتون چیه
مومشکی با چشم های درشت به دکتر جین نگاه میکرد حتی بخاطر کشیدن سرم هم ازش میپرسن
جین : هی مومشکی بگو دیگه میخواهی سرم جم کنم
پسره سری به نشانه بله تکون داد و جین مشغول شد
ات: هیونگ اینجا لباس داری
جین : چی میگی ات
ات : خوب معلومه لباس های مومشکی هم پاره هستن هم کثیف
جین : فقد یه زیرپوش آستین بلند دارم تو کمدم هست الان میارم
ات: مرسی
جین از اتاق خارج شد و بعد از چندین سانیه با زیرپوش به دست اومد و ات از دست اش گرفت
ات : برایه همه چی ممنونم
جین: خواهش میکنم من برم
ات : باشه
جین از اتای خارج شد و ات سمته مومشکی رفت و زیرپوش را جلو اش گذاشت
پارت ۴
گرفت
ات : بیا بخور
اون کیک را هم برداشت و شروع به خوردن شد
ات : اب میخواهی
پسره سرش را به نشانه نه تکون داد برایه اون پسر خیلی در تعجب بود چطور یه آدم انقدر مهربون بود تا الان که فقد از از آدم ها بدی میدید ولی این بار این دختر بهش کیک داد و بهش کمک کرد زیر چشمی بهش نگاه کرد و ات بطری آب را به اون پسره داد
با دست های موچولو و زخمی اش بطری را برداشت و کمی از آب را خورد ...
ات : عزیز دلم ببین من کمکت میکنم میدونم هیچ جایی را نداری و هیچ کس رو نداری و اینکه... چطور بگم تو یه خونآشام هستی
پسره بعد از این حرف ات زود نگاه اش را به ات دوخت بعد از کمی مکس ات گفت
ات : تو یه خونآشام هستی و هیچ کسی رو نداری من هیج سوالی ازت نمیپرسم هیچ کاری به کارت ندارم فقد ازت مواظبت میکنم عزیزم باشه
پسره هیچ حرفی زد و با باز شدن در ات نکاه اش را به در دوخت
جین سمته تخت رفت
جین : اووووو مومشکی بیدار شدی؟
ات : اوهمم مومشکی بیدار شد راستی کی مرخص میشه
جین : امشب رو باید اینجا مهمون ما باشه
ات : نه نمیشه بریم خونه آخه بچه ها خونه تنهان
جین: اونا که هنوز بچه نیستن
ات : هیونگ ای بابا
جین : هی انگار نه انگار که ۳۷۰ سال ازم بزرگ تری
ات خنده ای کرد و گفت
ات : هیونگ هیییییی
جین با خنده گفت
جین : پس سرم شما که تموم شده رو از شما درو کنیم نظرتون چیه
مومشکی با چشم های درشت به دکتر جین نگاه میکرد حتی بخاطر کشیدن سرم هم ازش میپرسن
جین : هی مومشکی بگو دیگه میخواهی سرم جم کنم
پسره سری به نشانه بله تکون داد و جین مشغول شد
ات: هیونگ اینجا لباس داری
جین : چی میگی ات
ات : خوب معلومه لباس های مومشکی هم پاره هستن هم کثیف
جین : فقد یه زیرپوش آستین بلند دارم تو کمدم هست الان میارم
ات: مرسی
جین از اتاق خارج شد و بعد از چندین سانیه با زیرپوش به دست اومد و ات از دست اش گرفت
ات : برایه همه چی ممنونم
جین: خواهش میکنم من برم
ات : باشه
جین از اتای خارج شد و ات سمته مومشکی رفت و زیرپوش را جلو اش گذاشت
- ۱۷.۹k
- ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط