عشق خونین
《عشق خونین 》
پارت ۳
جین : میدونی که جونت در خطر میافته
ات : هیچ اشکالی نداره من باید برم دنیا اونا و خدا میدونه این بچه چه درد های کشیده از وقتی اومده اینجا
جین : کله بدنش زخم و کبود بود تازه بعضی از زخم ها بر اسره سوختگی بود راست میگی ات حتما کتکش زندن و زندونیش کردن
ات : کی بهوش میاد
جین : نیم ساعت بعد بهوش میاد هی دختر من باید برم چند تا مریضی رو باید چک کنم
ات : باشه باشه تو برو ممنونم
جین دست اش را گذاشت رو شانه ات
جین : کاری نکردم من همیشه پشتتم
ات لبخندی زد و جین سمته در رفت سانیی نگذشت که صدا بسته شدن در به گوش اش خورد و با کنجکاوی سمته تخت رفت و کنار تخت رو صندلی نشست به صورت غرق در خواب پسره شد بهش میرود ۱۶ سالش باشه..
موهایش مشکی و بلند بود و از رو پیشانیه زخمی از کنار شد و موهای نرم پسره رو در انگشت هایش گرفت کمی از همان موهای پسره را بو کرد
ات : چه بوی خوبی میدی خدا میدونه چقدر اذیتت کردن ولی دیگه پیشه خودمی
سانیه ای نگذشت که پلک ها اش را بالا برد و به ات مواج شد
زود رو تخت نشست و پتو را کشید. و خودش
ات زود از رو صندلی بلند شد و کمی ازش دور شد
ات : هی آروم باش من کاریت ندارم
پسره بدنش شروع به لرزش کرد و از شدت ترس به اون دختر نگاه میکرد موهای رو چشم هایش سرازیر بود صورت دختره برایش خوب نمایان نبود
ات : هی بچه جون من کاریت ندارم ببین میدونم درد کشیدی و اذیتت کردن ولی من میگیرمش کاری میکنم که درد ترو بکشه ولیبهم اعتماد کن
باشه
پسره باز هم میلرزید ولی خیره به دختره بود
ات : گرسنه هستی آره
کیک توت فرنگی را برداشت و از کاغذ اش بیرون کشید یه قدم بهش نزدیک شد
پسره کمی به تاج تخت نزدیک شد و از شدت ترس دست هایش میلرزید
ات : من کاری ندارم عزیزم بیا این رو بخور
پسره به کیک تو دست اش نگاه کرد و پتو رو که در دست اش گرفته بود را رها کرد و کمی دست اش راه برد سمته کیک ولی ات ازش خیلی دور بود
پس قدم دیگی بهش نزدیک شد و کیک را در دست پسره گذاشت
پسره زود مشغول به خورد کیک شد
ات ... چند مدت غذا نخوره بود خدا میدونه.. آخه چقدر کیوته این پسر
در عرض دو سانیه کیک را خورد و باز هم پتو را کشید رو خودش
ات : بازم میخواهی ..
پسره سری تکون داد و ات سمته میز کنار تخت رفت و کیک دیگی را برداشت و رو صندلی نشست از کاغذ کیک را بیرون کشید و به سمته پسره
پارت ۳
جین : میدونی که جونت در خطر میافته
ات : هیچ اشکالی نداره من باید برم دنیا اونا و خدا میدونه این بچه چه درد های کشیده از وقتی اومده اینجا
جین : کله بدنش زخم و کبود بود تازه بعضی از زخم ها بر اسره سوختگی بود راست میگی ات حتما کتکش زندن و زندونیش کردن
ات : کی بهوش میاد
جین : نیم ساعت بعد بهوش میاد هی دختر من باید برم چند تا مریضی رو باید چک کنم
ات : باشه باشه تو برو ممنونم
جین دست اش را گذاشت رو شانه ات
جین : کاری نکردم من همیشه پشتتم
ات لبخندی زد و جین سمته در رفت سانیی نگذشت که صدا بسته شدن در به گوش اش خورد و با کنجکاوی سمته تخت رفت و کنار تخت رو صندلی نشست به صورت غرق در خواب پسره شد بهش میرود ۱۶ سالش باشه..
موهایش مشکی و بلند بود و از رو پیشانیه زخمی از کنار شد و موهای نرم پسره رو در انگشت هایش گرفت کمی از همان موهای پسره را بو کرد
ات : چه بوی خوبی میدی خدا میدونه چقدر اذیتت کردن ولی دیگه پیشه خودمی
سانیه ای نگذشت که پلک ها اش را بالا برد و به ات مواج شد
زود رو تخت نشست و پتو را کشید. و خودش
ات زود از رو صندلی بلند شد و کمی ازش دور شد
ات : هی آروم باش من کاریت ندارم
پسره بدنش شروع به لرزش کرد و از شدت ترس به اون دختر نگاه میکرد موهای رو چشم هایش سرازیر بود صورت دختره برایش خوب نمایان نبود
ات : هی بچه جون من کاریت ندارم ببین میدونم درد کشیدی و اذیتت کردن ولی من میگیرمش کاری میکنم که درد ترو بکشه ولیبهم اعتماد کن
باشه
پسره باز هم میلرزید ولی خیره به دختره بود
ات : گرسنه هستی آره
کیک توت فرنگی را برداشت و از کاغذ اش بیرون کشید یه قدم بهش نزدیک شد
پسره کمی به تاج تخت نزدیک شد و از شدت ترس دست هایش میلرزید
ات : من کاری ندارم عزیزم بیا این رو بخور
پسره به کیک تو دست اش نگاه کرد و پتو رو که در دست اش گرفته بود را رها کرد و کمی دست اش راه برد سمته کیک ولی ات ازش خیلی دور بود
پس قدم دیگی بهش نزدیک شد و کیک را در دست پسره گذاشت
پسره زود مشغول به خورد کیک شد
ات ... چند مدت غذا نخوره بود خدا میدونه.. آخه چقدر کیوته این پسر
در عرض دو سانیه کیک را خورد و باز هم پتو را کشید رو خودش
ات : بازم میخواهی ..
پسره سری تکون داد و ات سمته میز کنار تخت رفت و کیک دیگی را برداشت و رو صندلی نشست از کاغذ کیک را بیرون کشید و به سمته پسره
- ۱۳.۷k
- ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط