وقتی پسرخالته و تنهاتوی خونه میمونید
#وقتی_پسرخالته_و_تنهاتوی_خونه_میمونید
· · ───────────── · ·
سریع لباسامو پوشیدمو از اتاق اومدم بیرون
کفشامو پوشیدم میخواستم درو باز کنم ک کوک اومد جلوی در
ا.ت: بکش کنار
کوک: نمیخوام
دیگه خیلی داشت میرفت رو مخم با پام یدونه زدم به وسط پاش
از درد خم شد صورتش قرمز شده بود
سعی کردم اروم بزنم ولی خیلی دردش اومده بود
هولش دادم اونور و درو باز کردم
وقتی داشتم درو میبستم گفتم
ا.ت: ببخشید ولی حقت بود
درو بستم و با سرعت از اپارتمان زدم بیرون
____
رسیدم به شرکت انقدر ک دویده بودم نفس نفس میزدمم
یکم ک اروم شدم در اتاق رئیسو زدم و وارد شدم ..
ا.ت: سلام رئیس ببخشید ک دیر کردم
رئیس: سلام .. مشکلی پیش اومده بود؟
ا.ت: بله من ی پسر خاله شیطون دارم مامانش سپرده ازش مواظبت کنم داشتم اونو اروم میکردم
رئیس: حالا اروم شد
ا.ت: بله خیلی خوب دیگه حتی صداشم در نمیاد ( با لبخند دندون نماا)
رئیس: اها باشه اشکال نداره میتونی بری سرکارت
ا.ت: ممنونم
داشتم میرفتم بیرون ک گف
رئیس: راستی .. شب ی مهمونی هس بین رئیسای شرکت های مختلف اون شرکت هایی ک بیشترین رقابت ک شراکتو باهاشون داریم
چون تنها نمیتونم برم ازت میخوام به عنوان منشی شخصیم کنارم باشی
ا.ت: اا .. بله حتما
رئیس: پس نمیخواد زیاد کاری انجام بدی .. 1 ساعت دیگه برو خونه و اماده شو خودم میام دنبالت
ا.ت: نه شما زحمت نکشید خودم میام
رئیس : میام دنبالت ساعت 7
ا.ت: چشم
بعد از حرفش رفتم بیرون و تو 1 ساعت قرارای رئیس برنامه ریزی کردم و بعدش راه افتادم سمت خونه
درو باز کردم و وارد شدم اروم اروم راه میرفتم تا ببینم کوک خونس یا نه
ولی خبری نبود
در اتاقشو باز کردم دیدم اونجا هم نبود
ا.ت: اخیشش .. پس خونه نیست
راحت رفتم توی اتاقم .. تا اماده بشم
بعد از ی دوش سرسری اومدم بیرون ی لباس شیک و کوتا پوشیدم
ی ارایش لایت کردم
توی اتاقم بودم ک صدای باز شدن در حال اومد ...
ادامه دارد ...
· · ───────────── · ·
سریع لباسامو پوشیدمو از اتاق اومدم بیرون
کفشامو پوشیدم میخواستم درو باز کنم ک کوک اومد جلوی در
ا.ت: بکش کنار
کوک: نمیخوام
دیگه خیلی داشت میرفت رو مخم با پام یدونه زدم به وسط پاش
از درد خم شد صورتش قرمز شده بود
سعی کردم اروم بزنم ولی خیلی دردش اومده بود
هولش دادم اونور و درو باز کردم
وقتی داشتم درو میبستم گفتم
ا.ت: ببخشید ولی حقت بود
درو بستم و با سرعت از اپارتمان زدم بیرون
____
رسیدم به شرکت انقدر ک دویده بودم نفس نفس میزدمم
یکم ک اروم شدم در اتاق رئیسو زدم و وارد شدم ..
ا.ت: سلام رئیس ببخشید ک دیر کردم
رئیس: سلام .. مشکلی پیش اومده بود؟
ا.ت: بله من ی پسر خاله شیطون دارم مامانش سپرده ازش مواظبت کنم داشتم اونو اروم میکردم
رئیس: حالا اروم شد
ا.ت: بله خیلی خوب دیگه حتی صداشم در نمیاد ( با لبخند دندون نماا)
رئیس: اها باشه اشکال نداره میتونی بری سرکارت
ا.ت: ممنونم
داشتم میرفتم بیرون ک گف
رئیس: راستی .. شب ی مهمونی هس بین رئیسای شرکت های مختلف اون شرکت هایی ک بیشترین رقابت ک شراکتو باهاشون داریم
چون تنها نمیتونم برم ازت میخوام به عنوان منشی شخصیم کنارم باشی
ا.ت: اا .. بله حتما
رئیس: پس نمیخواد زیاد کاری انجام بدی .. 1 ساعت دیگه برو خونه و اماده شو خودم میام دنبالت
ا.ت: نه شما زحمت نکشید خودم میام
رئیس : میام دنبالت ساعت 7
ا.ت: چشم
بعد از حرفش رفتم بیرون و تو 1 ساعت قرارای رئیس برنامه ریزی کردم و بعدش راه افتادم سمت خونه
درو باز کردم و وارد شدم اروم اروم راه میرفتم تا ببینم کوک خونس یا نه
ولی خبری نبود
در اتاقشو باز کردم دیدم اونجا هم نبود
ا.ت: اخیشش .. پس خونه نیست
راحت رفتم توی اتاقم .. تا اماده بشم
بعد از ی دوش سرسری اومدم بیرون ی لباس شیک و کوتا پوشیدم
ی ارایش لایت کردم
توی اتاقم بودم ک صدای باز شدن در حال اومد ...
ادامه دارد ...
۱۹.۱k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.