عشق سیاه و سفید p7
عشق سیاه و سفید p7
صبح شده بود با نو افتابی که افتاده بود روی چشمام چشمام رو باز کردم دیدم هنوز جونگ کوک دستشو محکم دور کمرم حلقه کرده بود اروم از زیر دستش اومدم بیرون و رفتم دستشویی صورتمو اب زدم و اومدم تو اتاق داشتم لبتس عوض میکردم که دیدیم جونگ کوک رو تخت نشسته داره نگاه میکنه
سونگ مین:یااااا کجارو نگاه میکنی روتو بکن اونور نمیبینی دارم لباس عوض میکنم
جونگ کوک:(زیر لب) هرکی دیگه این بدنو ببینه نمیتونه مقاومت کنه من چجور تونستم
دیدم از رو تخت بلند شد و یهو اومد به سمتم هرچی میرفتم عقب تر اونم میومد خوردم به کمد و اومد جلو دستشو گذاشت رو کمرم و شروع کرد به بوسیدن لبام
هرکاری میکردم هلش بدم کنار خودشو بیشتر میچسبوند به من اخرشم بعد از چند دقیقه ولم کرد
جونگ کوک:طعم لبات مزه خوبی داره انگار دارم عسل میخورم
سونگ مین:(اوف)
جونگ کوک :بسه بهتره بیشتر از این بهت رو ندم پرو میشی لباساتو عوض کن بیا صبحانه بخور بعدشم میای تو اتاقت و اگه خاستی بری بیرون باید اجازه بگیری از سرپرست خدمتکارا فهمیدی
سونگ مین:بله
جونگ کوک:افرین زود باش پایین منتظرتم
سونگ مین:سرمو به معنی باشه تکون دادم
دیدم جونگ کوک یهو برگشت به سمتم
جونگکوک:اها راستی امروز قراره دوستام بیان پس تابلو بازی در نمیاره و مثل بچه ادم میشینی کنار من فهمیدی
سونگ مین:بله
جونگ کوک:خوبه
جونگ کوک رفت پایین یه لباس سبز یشمی تا زیر باسنم پوشیدم و یه شلوار مشکی و رفتم پایین دیدم کوکی نشسته سر میز صبحانه و داره نگاهم میکنه حس خوبی نداشتم بهش
(از زبان جوگ کوک)
این واقعا همون دختره که تهیونگ میگفت خیا نت کرده بهم واقعا همونه؟چطور میتونه انقد زیبا باشه انگار منو کلا فراموش کرده اما چجور ؟
جونگ کوک:بیا بشین صبحانتو بخور و برو تو اتاقت اماده شو برا شب
سونگ مین:چشم
صبح شده بود با نو افتابی که افتاده بود روی چشمام چشمام رو باز کردم دیدم هنوز جونگ کوک دستشو محکم دور کمرم حلقه کرده بود اروم از زیر دستش اومدم بیرون و رفتم دستشویی صورتمو اب زدم و اومدم تو اتاق داشتم لبتس عوض میکردم که دیدیم جونگ کوک رو تخت نشسته داره نگاه میکنه
سونگ مین:یااااا کجارو نگاه میکنی روتو بکن اونور نمیبینی دارم لباس عوض میکنم
جونگ کوک:(زیر لب) هرکی دیگه این بدنو ببینه نمیتونه مقاومت کنه من چجور تونستم
دیدم از رو تخت بلند شد و یهو اومد به سمتم هرچی میرفتم عقب تر اونم میومد خوردم به کمد و اومد جلو دستشو گذاشت رو کمرم و شروع کرد به بوسیدن لبام
هرکاری میکردم هلش بدم کنار خودشو بیشتر میچسبوند به من اخرشم بعد از چند دقیقه ولم کرد
جونگ کوک:طعم لبات مزه خوبی داره انگار دارم عسل میخورم
سونگ مین:(اوف)
جونگ کوک :بسه بهتره بیشتر از این بهت رو ندم پرو میشی لباساتو عوض کن بیا صبحانه بخور بعدشم میای تو اتاقت و اگه خاستی بری بیرون باید اجازه بگیری از سرپرست خدمتکارا فهمیدی
سونگ مین:بله
جونگ کوک:افرین زود باش پایین منتظرتم
سونگ مین:سرمو به معنی باشه تکون دادم
دیدم جونگ کوک یهو برگشت به سمتم
جونگکوک:اها راستی امروز قراره دوستام بیان پس تابلو بازی در نمیاره و مثل بچه ادم میشینی کنار من فهمیدی
سونگ مین:بله
جونگ کوک:خوبه
جونگ کوک رفت پایین یه لباس سبز یشمی تا زیر باسنم پوشیدم و یه شلوار مشکی و رفتم پایین دیدم کوکی نشسته سر میز صبحانه و داره نگاهم میکنه حس خوبی نداشتم بهش
(از زبان جوگ کوک)
این واقعا همون دختره که تهیونگ میگفت خیا نت کرده بهم واقعا همونه؟چطور میتونه انقد زیبا باشه انگار منو کلا فراموش کرده اما چجور ؟
جونگ کوک:بیا بشین صبحانتو بخور و برو تو اتاقت اماده شو برا شب
سونگ مین:چشم
۸۸.۳k
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.