عشق سیاه و سفید p6
عشق سیاه و سفید p6
همون
جا کناره پنجره خابم برد و دیگه چیزی نفهمیدم ....
(از زبان جونگ کوک)
رفتم بالا تو اتاق خاب سونگ مین ببینم چه کار میکنه در اتاق رو که باز کردم دیدم کنار پنجره رو مبل نشسته اروم صداش زدم هی دختر ولی جواب نداد رفتم نزدیک ترش دیدم خابه و چند قطره اشک هم رو گونشه یه دیقه دلم براش سوخت و با خودم گفت(:هی بسه کن کوک این همون دختره هرزس ولش بزار هر بلایی میخاد سرش بیاد بیاد )
ولی بازم زیر گردن و کمرشو گرفتم و گذاشتمش روی تخت به لبای صورتیش محو شده بود که دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم و پیرهنمو در اوردم و شروع کردم به بوسید لباش ،همینجر مک میزد و در بینش یه گاز کوچیکی هم میگرفتم که بیدار شد
سونک مین:هی داری چه کار میکنی ولم کنم
جونگ کوک:تو الان مال منی یادت نرفته که ظهر بهت چی گفتم امشب میخام خال کنم و توهم باید کمکم کنی فهمیدی اگه نمیخای بمیری
سونگ مین:چیزی نگفتم و سرم رو تکوت دادم به معنی اوکی
هنوز داشتم لباشو مک میزدم که رفتم سراغ گردنش و همینجور که گردنشو مک میزدم که لباسشو در اوردم و از پشت سوتینش هم باز کردم و سینه هاشو توی دستم فشار میدادم اولین کسی بود که انقد باهاش لذت میبردم ...
اروم ارو بعد از گردنش رفتم سراغ پایین تنه و همینجوشروع کردم به خوردن سینه هاش اون منو همراهی میکرد تقریبا
دیگه حوصله شو نداشتم کار دیگه ای باهاش بکنم برای همین ولش کردم و گرفتم همونجا کنارش روی تخت خابیدم
جونگ کوک:بیا اینجا تو بغلم
سونگ مین:نمیخاد همینجوری راحت ترم
جونگ کوک:مگه نشنیدی چی گفتم(با داد)
رفتم بغلش و گرفتم خابیدم اصلا حس خیلی خوبی نداشتم چون همش به فکر جی هون بودم که لاقل بره پیش عمه اونجا بمونه بعد از چند دقیقه چشمام گرم شد و خابم برد .....
.
همون
جا کناره پنجره خابم برد و دیگه چیزی نفهمیدم ....
(از زبان جونگ کوک)
رفتم بالا تو اتاق خاب سونگ مین ببینم چه کار میکنه در اتاق رو که باز کردم دیدم کنار پنجره رو مبل نشسته اروم صداش زدم هی دختر ولی جواب نداد رفتم نزدیک ترش دیدم خابه و چند قطره اشک هم رو گونشه یه دیقه دلم براش سوخت و با خودم گفت(:هی بسه کن کوک این همون دختره هرزس ولش بزار هر بلایی میخاد سرش بیاد بیاد )
ولی بازم زیر گردن و کمرشو گرفتم و گذاشتمش روی تخت به لبای صورتیش محو شده بود که دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم و پیرهنمو در اوردم و شروع کردم به بوسید لباش ،همینجر مک میزد و در بینش یه گاز کوچیکی هم میگرفتم که بیدار شد
سونک مین:هی داری چه کار میکنی ولم کنم
جونگ کوک:تو الان مال منی یادت نرفته که ظهر بهت چی گفتم امشب میخام خال کنم و توهم باید کمکم کنی فهمیدی اگه نمیخای بمیری
سونگ مین:چیزی نگفتم و سرم رو تکوت دادم به معنی اوکی
هنوز داشتم لباشو مک میزدم که رفتم سراغ گردنش و همینجور که گردنشو مک میزدم که لباسشو در اوردم و از پشت سوتینش هم باز کردم و سینه هاشو توی دستم فشار میدادم اولین کسی بود که انقد باهاش لذت میبردم ...
اروم ارو بعد از گردنش رفتم سراغ پایین تنه و همینجوشروع کردم به خوردن سینه هاش اون منو همراهی میکرد تقریبا
دیگه حوصله شو نداشتم کار دیگه ای باهاش بکنم برای همین ولش کردم و گرفتم همونجا کنارش روی تخت خابیدم
جونگ کوک:بیا اینجا تو بغلم
سونگ مین:نمیخاد همینجوری راحت ترم
جونگ کوک:مگه نشنیدی چی گفتم(با داد)
رفتم بغلش و گرفتم خابیدم اصلا حس خیلی خوبی نداشتم چون همش به فکر جی هون بودم که لاقل بره پیش عمه اونجا بمونه بعد از چند دقیقه چشمام گرم شد و خابم برد .....
.
۳۹.۷k
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.