King or Queen 🖤✨️
King or Queen 🖤✨️
Part 3
اسلاید ۲ لباس ایریس
اسلاید ۳ لباس جئون
(ساعت ۵ بعد از ظهر ، کتابخانه )
هانول ( همکار ایریس ): ایریس؟
ایریس: جونم؟
هانول: خبر هارو شنیدی؟
ایریس: کدوم خبر؟ ( اخم )
هانول: میگن از فردا قراره رئیس شبکه عوض بشه میگن که پسره خیلی جوون و جذابه ( نیشخند )
اسریس: جمع کن اب دهنتو منحرف ( چندش ) خب به من چه عوض بشه
هانول: خیلی بی شعوری اصلا لیاقت نداری من رفتم، بای
ایریس: هعی کجاااا گزارشت رو تموم کن اول ای تف بهت تنبل.
( ساعت ۱۰ شب موقع شام )
نامجون ویو
داشتم با لذت شام می خوردم طبق معمول دست پخت ایریس معرکه بود که چشمم به ایریس افتاد که داشت با غذاش بازی می کرد خواستم چیزی بگم که خودش شروع کرد به حرف زدن
ایریس: میگم داداش پس فردا سالگرد فوت باباس تو......
نامجون: نه نمی یام ( عصبی )
ایریس: من هنوز حرفم رو تموم نکردم ( ناراحت )
نامجون: ایریس برای بار هزارم بهت میگم من اصلا خوش ندارم حتی اون مرد رو پدر خطاب کنم بعد تو میگی بیام سر قبرش؟؟ قبلانم در این مورد بحث کردیم و قرار شد دیگه چیزی نگی ( نسبتا بلند )
ایریس: خیلی عوضی هستی ( داد ) هرچقدرم بد باشه بازم پدرمونه من.... هق ...هق ( گریه ، دویدن تو اتاقش و بستن در از پشت )
نامجون: لعنتی ( کوبیدن لیوان رو میز )
( ساعت ۸ صبح شبکه خبرنگاری )
هانول: واییی اوناهاش اومدددد خیلی خوشتیپه
ایریس: ( سر تکون دادن به نشونه تاسف ) ساکت باش
رئیس: سلام به همگی از امروز به بعد مسئولیت اداره این شبکه به عهده منه امیدوارم همکاری خوبی باهم داشته باشیم و بتونیم این شبکه رو از اینی که هست گسترده تر کنیم.
کارمند ها و خبرنگار ها: چشم رئیس ( بلند ، دست زدن )
ایریس: می دونی اسمش چیه؟؟
هانول: اشتباه نکنم جئون جونگ کوک بود
ایریس: جئون؟ اوکی
❌️ حمایت ها خیلی کمه اگه اینطوری ادامه پیدا کنه دیگه فعالیت نمی کنم💔
Part 3
اسلاید ۲ لباس ایریس
اسلاید ۳ لباس جئون
(ساعت ۵ بعد از ظهر ، کتابخانه )
هانول ( همکار ایریس ): ایریس؟
ایریس: جونم؟
هانول: خبر هارو شنیدی؟
ایریس: کدوم خبر؟ ( اخم )
هانول: میگن از فردا قراره رئیس شبکه عوض بشه میگن که پسره خیلی جوون و جذابه ( نیشخند )
اسریس: جمع کن اب دهنتو منحرف ( چندش ) خب به من چه عوض بشه
هانول: خیلی بی شعوری اصلا لیاقت نداری من رفتم، بای
ایریس: هعی کجاااا گزارشت رو تموم کن اول ای تف بهت تنبل.
( ساعت ۱۰ شب موقع شام )
نامجون ویو
داشتم با لذت شام می خوردم طبق معمول دست پخت ایریس معرکه بود که چشمم به ایریس افتاد که داشت با غذاش بازی می کرد خواستم چیزی بگم که خودش شروع کرد به حرف زدن
ایریس: میگم داداش پس فردا سالگرد فوت باباس تو......
نامجون: نه نمی یام ( عصبی )
ایریس: من هنوز حرفم رو تموم نکردم ( ناراحت )
نامجون: ایریس برای بار هزارم بهت میگم من اصلا خوش ندارم حتی اون مرد رو پدر خطاب کنم بعد تو میگی بیام سر قبرش؟؟ قبلانم در این مورد بحث کردیم و قرار شد دیگه چیزی نگی ( نسبتا بلند )
ایریس: خیلی عوضی هستی ( داد ) هرچقدرم بد باشه بازم پدرمونه من.... هق ...هق ( گریه ، دویدن تو اتاقش و بستن در از پشت )
نامجون: لعنتی ( کوبیدن لیوان رو میز )
( ساعت ۸ صبح شبکه خبرنگاری )
هانول: واییی اوناهاش اومدددد خیلی خوشتیپه
ایریس: ( سر تکون دادن به نشونه تاسف ) ساکت باش
رئیس: سلام به همگی از امروز به بعد مسئولیت اداره این شبکه به عهده منه امیدوارم همکاری خوبی باهم داشته باشیم و بتونیم این شبکه رو از اینی که هست گسترده تر کنیم.
کارمند ها و خبرنگار ها: چشم رئیس ( بلند ، دست زدن )
ایریس: می دونی اسمش چیه؟؟
هانول: اشتباه نکنم جئون جونگ کوک بود
ایریس: جئون؟ اوکی
❌️ حمایت ها خیلی کمه اگه اینطوری ادامه پیدا کنه دیگه فعالیت نمی کنم💔
۷.۱k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.