pt1
pt1
زندگی هیچ وقت رویه خوششو به آدم نشون نمیده همیشه یه چی باعث میشه زندگیت سخت ترشه این فیک راجب دختریه که تو زندگیش رویه خوش ندیدی و هر آدمی اومد اونو نابود تر کرد آماندا اون دختر ۱۸ ساله که تو بچگی خانوادشون از دست داد و پیش ناپدری بدجنسش زندگی میکنه گاهی وقتا آرزو مرگ میکرد ولی بازم تونست قوی بمونه دختری با چشا خاص به رنگ طوسی بدنی سفید و لپا پوف دار و لبا سرخ موها مثل شب هرکسی اون دختر رو میدید جذبش میشد ولی از یه طرف آدمایه حسود زیادی بودن که چشم دیدنشو نداشتن تا شب تو بار کار میکرد اونجا رقاص بود خودش نمیخواست ولی پول خوبی داشت ساعت هشت بود رفت سمت بار دوباره لباسایه بازشو پوشید رفت و شروع کرد رقصیدن نگاهایه سنگین زیادی روش بود ولی یه نگاهه سنگین دیگه که باعث معذب شدنش میشد برگشت تو تاریکی یه فردی نشسته بود که نور انگوشتری که طرح مار بود میزد تو چشم آماندا به خودش اومد دوباره رقصید بعد اینکه کارش تموم شد پولشو گرفت و رفت از طرفی پسری که به دختر داشت نگاه میکرد وقتی داشت مشروب ۹۰ درصدیشو سر میکشید چشمش رو اندام اون دختر بود اون دختری که چشاش از دورم پیدا بود میدرخشید تو چشاش معذب بودن رو نشون میداد پسرک کله هیکل دختر رو آنالیزم کرد تاحالا دختری بهاون خوشگلی ندیده بود برعکس دور و ورش اون پسر جئون جونگ کوک بزرگترین مافیایه جهان قاچاق مواد و دختر اختلال دو قطبی داره و یه روانی به تمام معناست به اطرافیان خودشم رحم نمیکنه یه قاتل سریالیه رئیس باند د وولفه یکی از آشنا ترین باندا که پلیسم نمی تونه جلوشو بگیره بعد عشق و حالش رفت خونش دخترک هم پولشو گرفت رفت خونه و باز هم با ناپدری مستش مواجح شد ب.ک:کجا بودی ا.ت:سرکار ب.ک:نه دنبال هرزگی ا.ت:فکر نمیکنی دیگه خز شده ب.ک:هه از وقتی رفتی سرکار زبون باز کردی از جاش پاشد ا.ت:چیه باز قمار کردی و باختی هه به خودش اومد که یوره صورتش سوخت ب.ک:منو ببین هرزه اینجا پررو بازی دراری زبونتو میبرم نیشخندی زدم و رفتم تو اتاقم یه قطره اشک چکید رو گونم زود پاکش کردم
زندگی هیچ وقت رویه خوششو به آدم نشون نمیده همیشه یه چی باعث میشه زندگیت سخت ترشه این فیک راجب دختریه که تو زندگیش رویه خوش ندیدی و هر آدمی اومد اونو نابود تر کرد آماندا اون دختر ۱۸ ساله که تو بچگی خانوادشون از دست داد و پیش ناپدری بدجنسش زندگی میکنه گاهی وقتا آرزو مرگ میکرد ولی بازم تونست قوی بمونه دختری با چشا خاص به رنگ طوسی بدنی سفید و لپا پوف دار و لبا سرخ موها مثل شب هرکسی اون دختر رو میدید جذبش میشد ولی از یه طرف آدمایه حسود زیادی بودن که چشم دیدنشو نداشتن تا شب تو بار کار میکرد اونجا رقاص بود خودش نمیخواست ولی پول خوبی داشت ساعت هشت بود رفت سمت بار دوباره لباسایه بازشو پوشید رفت و شروع کرد رقصیدن نگاهایه سنگین زیادی روش بود ولی یه نگاهه سنگین دیگه که باعث معذب شدنش میشد برگشت تو تاریکی یه فردی نشسته بود که نور انگوشتری که طرح مار بود میزد تو چشم آماندا به خودش اومد دوباره رقصید بعد اینکه کارش تموم شد پولشو گرفت و رفت از طرفی پسری که به دختر داشت نگاه میکرد وقتی داشت مشروب ۹۰ درصدیشو سر میکشید چشمش رو اندام اون دختر بود اون دختری که چشاش از دورم پیدا بود میدرخشید تو چشاش معذب بودن رو نشون میداد پسرک کله هیکل دختر رو آنالیزم کرد تاحالا دختری بهاون خوشگلی ندیده بود برعکس دور و ورش اون پسر جئون جونگ کوک بزرگترین مافیایه جهان قاچاق مواد و دختر اختلال دو قطبی داره و یه روانی به تمام معناست به اطرافیان خودشم رحم نمیکنه یه قاتل سریالیه رئیس باند د وولفه یکی از آشنا ترین باندا که پلیسم نمی تونه جلوشو بگیره بعد عشق و حالش رفت خونش دخترک هم پولشو گرفت رفت خونه و باز هم با ناپدری مستش مواجح شد ب.ک:کجا بودی ا.ت:سرکار ب.ک:نه دنبال هرزگی ا.ت:فکر نمیکنی دیگه خز شده ب.ک:هه از وقتی رفتی سرکار زبون باز کردی از جاش پاشد ا.ت:چیه باز قمار کردی و باختی هه به خودش اومد که یوره صورتش سوخت ب.ک:منو ببین هرزه اینجا پررو بازی دراری زبونتو میبرم نیشخندی زدم و رفتم تو اتاقم یه قطره اشک چکید رو گونم زود پاکش کردم
۱۱.۵k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.