۱۳۹
#۱۳۹
بابات باید واسه داشتن همچین دختری کالش رو بندازه هوا
پلک زدم هر چیم بودم اجازه نمیدادم بهم توهین بشه
بابام هرچیم خواسته های دخترش واسش مهم نبود بازم پدرم بود!
اجازه نمیدادم کسی توهینی به هم خونم کنه!
_ حرف دهنت رو بفهم سعید نزار حرمتا بشکنه!
پوزخند زد
_ حرمتی هم تو گذاشتی بمونه؟ نصفه شب تو خیابونا با دو تا پسر دل میدی و قلوه میگیری امیره بدبختم مثل مرغ
سرکنده دنبالت بگرده؟
داد زد_ دنبال زنش؟ ناموسش؟
دیگه نفهمیدم چی دارم میگم فقط دهنم و باز کردم هرچی خواستم گفتم
_ هه ببین کی دم از پاک بودن میزنه تو اگه خیلی مرد بودی زن حامله ات رو ول نمیکردی تو خونه با زن صیغه ای
هات بری خوش گذرونی فک کردی نمیدونسیم؟ تو که از همه چندش تری واسه من باال منبر نرو
اومد جلو
_ حداقل من صیغه اشون میکردم دینم اجازه داده هر چند تا میخوام بگیرم تو چی؟ تو از هرزه هام بدتری با چند نفر
هاع؟ یکی بس نبود؟ دوتا؟ شایدم بیشترن؟
حال خودم و نمیفهمیدم میخواستم گلوشو بگیرم و خفه کنم
تمام کاراش با سپیده واسم تداعی شد
اشکایی که میریخت وقتی حامله بود
عذابی که از دست سعید میکشید..
هیچ وقت نتونستم دلم و با سعید صاف کنم االنم که گند زد به تموم نون و نمکی که با هم خوردیم
رفتم جلو تر و سینه به سینه ی سعید ایستادم
دیگه محرم نامحرم حالیم نبود
سپهر یه قدم اومد نزدیک ولی نه حرفی زد نه کشیدم عقب
هیچ دخالتی نکرد
_ سعید خفه شو و برو گمشو فقط گمشو
_ گم بشم؟ تازه پیدات کردم
تو که میخواستی به بقیه سرویس بدی چرا بقیه؟ من که بودم یه زنگ میزدی به من حداقل واسه آشنا هرزگی میکرد
دستی کشیدش عقب و یه مشت خورد تو صورتش و پخش زمین شد
امیر کی رسید؟
چجوری ندیده بودم اومده
مثل جن بود
همیشه همه جا بود
نشسته بود رو سینه ی سعید تا میخورد میزدش
_ تو گه خوردی به زن من این حرف رو زدی تو به ریش پدرت خندیدی تو چشمای ناموس امیرحسینی نگاه کردی
عوصی گوره خودت و کندی سعید
و دوباره و دوباره مشت بود که رو صورتش پایین میومد
شوکه بودم
چه خبر بود
اشکان و سپهر رفتن امیر رو از روی سعید بلند کنن
به سختی بلندش کردن
تا امیر رفت کنار سعید داد زد
_ تقصیره منه احمقه که اصن واست پیداش کردم
امیر اومد دوباره بره سمتش
که سپهر اینا اجازه ندادن
سعیدم دهنش رو پاک کرد و سوار ماشینش شد و رفت
بابات باید واسه داشتن همچین دختری کالش رو بندازه هوا
پلک زدم هر چیم بودم اجازه نمیدادم بهم توهین بشه
بابام هرچیم خواسته های دخترش واسش مهم نبود بازم پدرم بود!
اجازه نمیدادم کسی توهینی به هم خونم کنه!
_ حرف دهنت رو بفهم سعید نزار حرمتا بشکنه!
پوزخند زد
_ حرمتی هم تو گذاشتی بمونه؟ نصفه شب تو خیابونا با دو تا پسر دل میدی و قلوه میگیری امیره بدبختم مثل مرغ
سرکنده دنبالت بگرده؟
داد زد_ دنبال زنش؟ ناموسش؟
دیگه نفهمیدم چی دارم میگم فقط دهنم و باز کردم هرچی خواستم گفتم
_ هه ببین کی دم از پاک بودن میزنه تو اگه خیلی مرد بودی زن حامله ات رو ول نمیکردی تو خونه با زن صیغه ای
هات بری خوش گذرونی فک کردی نمیدونسیم؟ تو که از همه چندش تری واسه من باال منبر نرو
اومد جلو
_ حداقل من صیغه اشون میکردم دینم اجازه داده هر چند تا میخوام بگیرم تو چی؟ تو از هرزه هام بدتری با چند نفر
هاع؟ یکی بس نبود؟ دوتا؟ شایدم بیشترن؟
حال خودم و نمیفهمیدم میخواستم گلوشو بگیرم و خفه کنم
تمام کاراش با سپیده واسم تداعی شد
اشکایی که میریخت وقتی حامله بود
عذابی که از دست سعید میکشید..
هیچ وقت نتونستم دلم و با سعید صاف کنم االنم که گند زد به تموم نون و نمکی که با هم خوردیم
رفتم جلو تر و سینه به سینه ی سعید ایستادم
دیگه محرم نامحرم حالیم نبود
سپهر یه قدم اومد نزدیک ولی نه حرفی زد نه کشیدم عقب
هیچ دخالتی نکرد
_ سعید خفه شو و برو گمشو فقط گمشو
_ گم بشم؟ تازه پیدات کردم
تو که میخواستی به بقیه سرویس بدی چرا بقیه؟ من که بودم یه زنگ میزدی به من حداقل واسه آشنا هرزگی میکرد
دستی کشیدش عقب و یه مشت خورد تو صورتش و پخش زمین شد
امیر کی رسید؟
چجوری ندیده بودم اومده
مثل جن بود
همیشه همه جا بود
نشسته بود رو سینه ی سعید تا میخورد میزدش
_ تو گه خوردی به زن من این حرف رو زدی تو به ریش پدرت خندیدی تو چشمای ناموس امیرحسینی نگاه کردی
عوصی گوره خودت و کندی سعید
و دوباره و دوباره مشت بود که رو صورتش پایین میومد
شوکه بودم
چه خبر بود
اشکان و سپهر رفتن امیر رو از روی سعید بلند کنن
به سختی بلندش کردن
تا امیر رفت کنار سعید داد زد
_ تقصیره منه احمقه که اصن واست پیداش کردم
امیر اومد دوباره بره سمتش
که سپهر اینا اجازه ندادن
سعیدم دهنش رو پاک کرد و سوار ماشینش شد و رفت
۴.۵k
۲۳ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.