زیباترین عشق
#زیباترین_عشق
#پارت_ ۶۰
ممد _بیرون بودم رسیدم خونه
دیانا دیانا کجایی عزیزم
نبود دیدم در تراس بازه رفتم
دیدم دیانا بیهوشه دستش خونه وایی دیانا چیکار کردی 😫دیدم نفس میکشه با بدو بدو بغلش کردم و بردمش دکتر
بیاید اینو ببرید الان میمیره تروخدا بیایید بیایید دیگه
فرید _چی شده آقا
ممد _ببین بیهوش شده آقای دکتر رگشگ زده
فرید _رفتم دیدمش(عهههه این همون دختری ک ارسلان دنبالش خوب شد پس) آقا از کی اینجوری شده
ممد _خیلی وقته فک کنم
دکتر _خوب الان چرا واقعا؟
باید بره اتاق عمل
ممد _مگه شدیده
دکتر _اره!
Hemşire
Hemşire
Bu bayanı ameliyathaneye götürelim.
پرستارا
پرستارها
بیاید ببریدش اتاق عمل
2ساعت بعد
دکتر _اومدم از اتاق بیرون
ممد_چیشد دکتر ر چیشد
دکتر_خداروشکر خطر رفع شد ولی باید تحت نظر باشه
ممد _آخيش میتونم ببینمش
دکتر _اصلااا فعلا باید بره مراقبت های ویژه
ممد_چیکار کردی با خودت آخه 🥺😭
دیانا از جلوم رد شد و بردنش مراقبت های ویژه
دکتر _الو ارسلان مژده بده
ارسلان_الو دکتر چی شده
دکتر _دختر و پیدا کردم
ارسلان _واقعااا
دکتر _اره
ارسلان _وای ممنون دکتر کجاس نگهش دارین باهاش حرف دارم
دکتر _متاسفم رگشو زده بود تو بخش مراقبت های ویژه هس
ارسلان _چییییی؟ وای کدوم بيمارستان الان تاکسی میگیرم میام
دکتر _نه الان نیا لطفا
اون پسره اینجاست رفت میگم بیای
یجور بیای ناشناس باشی
ارسلان_چشم دکتر
استرس داشتم هی اینور و اونور میرفتم
انگاشتامو میشکوندم
مگه کیه ک بخاطر من خودکشی کرده بود
نه باید بفهمم
آماده شدم یکم ک شب شد را افتادم سمت بيمارستان
دکتر پیم داده بود ک ممد رفته
منم سریع رفتم ک برسم دیر نشه با تاکسی رفتم مکانا یادم نمیومد
همش تو راه به خودم فشار میآوردم
ک یادم بیاد ولی یادم نمیومد
رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم
با دکتر مواجه شدم منو برد پیش دختره بیچاره دختره (منظور از دختره:دیانا) خوابیده بود
دلم میسوخت براش ک من باعث شدم خاطراتش پوچ بشه
از دکتر اجازه گرفتم رفتم داخل پیشش بغل تختش نشستم
از چشش اشک اومده اوخی
نگاش میکردم نمیدونم چرا دلم خواست با دستام نازش کنم ولی اجازه رو به خودم ندادم
بعد 2ساعت از اتاق اومدم بیرون و رفتم پیش دکتر
فرید_چیشد اومدی
ارسلان _دکتر دارویی چیزی نداری بخدا من دیوونه شدم ک هیچی یادم نمیاد ب جز مامان و بابام و خونم
فرید _ارسلان این رسمه دنیای همیشه ک ایده عال نیس هس؟
ارسلان _نه
دکتر من برم هر لحظه اون پسره (ممد) ممکنه بیاد اینجا فردا هم میام
چت های عسل و ممد
عسل _سلام، مد میخواستم بگم ارسلان رفته از خونه خیلی وقته برنگشته چیکار کنم
ممد_اوففف تو اونجا چیکار میکنی دقیقا؟ واقعا ک
تا 12 برنگشت بزنگ
عسل _عهه اومد برم درو باز کنم
سلام ارسلان
ارسلان _سلام
عسل_چی برات بیارم شام نخوردی؟
ارسلان _خوردم بیرون
عسل _باشه
ارسلان _لطفا منو کاشی صدا کنید راحت ترم
عسل _اوففف باش بابا
ارسلان _رفتم اتاقم و درو قفل کردم و رو تخت نشستم پتو رو کشیدم رو خودم دوباره ب خودم فشار آوردم ک چیزی یادم بیاد ولی نشد اَههه اعصابم خورد شد با فکر و خیال خوابم برد
#پارت_ ۶۰
ممد _بیرون بودم رسیدم خونه
دیانا دیانا کجایی عزیزم
نبود دیدم در تراس بازه رفتم
دیدم دیانا بیهوشه دستش خونه وایی دیانا چیکار کردی 😫دیدم نفس میکشه با بدو بدو بغلش کردم و بردمش دکتر
بیاید اینو ببرید الان میمیره تروخدا بیایید بیایید دیگه
فرید _چی شده آقا
ممد _ببین بیهوش شده آقای دکتر رگشگ زده
فرید _رفتم دیدمش(عهههه این همون دختری ک ارسلان دنبالش خوب شد پس) آقا از کی اینجوری شده
ممد _خیلی وقته فک کنم
دکتر _خوب الان چرا واقعا؟
باید بره اتاق عمل
ممد _مگه شدیده
دکتر _اره!
Hemşire
Hemşire
Bu bayanı ameliyathaneye götürelim.
پرستارا
پرستارها
بیاید ببریدش اتاق عمل
2ساعت بعد
دکتر _اومدم از اتاق بیرون
ممد_چیشد دکتر ر چیشد
دکتر_خداروشکر خطر رفع شد ولی باید تحت نظر باشه
ممد _آخيش میتونم ببینمش
دکتر _اصلااا فعلا باید بره مراقبت های ویژه
ممد_چیکار کردی با خودت آخه 🥺😭
دیانا از جلوم رد شد و بردنش مراقبت های ویژه
دکتر _الو ارسلان مژده بده
ارسلان_الو دکتر چی شده
دکتر _دختر و پیدا کردم
ارسلان _واقعااا
دکتر _اره
ارسلان _وای ممنون دکتر کجاس نگهش دارین باهاش حرف دارم
دکتر _متاسفم رگشو زده بود تو بخش مراقبت های ویژه هس
ارسلان _چییییی؟ وای کدوم بيمارستان الان تاکسی میگیرم میام
دکتر _نه الان نیا لطفا
اون پسره اینجاست رفت میگم بیای
یجور بیای ناشناس باشی
ارسلان_چشم دکتر
استرس داشتم هی اینور و اونور میرفتم
انگاشتامو میشکوندم
مگه کیه ک بخاطر من خودکشی کرده بود
نه باید بفهمم
آماده شدم یکم ک شب شد را افتادم سمت بيمارستان
دکتر پیم داده بود ک ممد رفته
منم سریع رفتم ک برسم دیر نشه با تاکسی رفتم مکانا یادم نمیومد
همش تو راه به خودم فشار میآوردم
ک یادم بیاد ولی یادم نمیومد
رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم
با دکتر مواجه شدم منو برد پیش دختره بیچاره دختره (منظور از دختره:دیانا) خوابیده بود
دلم میسوخت براش ک من باعث شدم خاطراتش پوچ بشه
از دکتر اجازه گرفتم رفتم داخل پیشش بغل تختش نشستم
از چشش اشک اومده اوخی
نگاش میکردم نمیدونم چرا دلم خواست با دستام نازش کنم ولی اجازه رو به خودم ندادم
بعد 2ساعت از اتاق اومدم بیرون و رفتم پیش دکتر
فرید_چیشد اومدی
ارسلان _دکتر دارویی چیزی نداری بخدا من دیوونه شدم ک هیچی یادم نمیاد ب جز مامان و بابام و خونم
فرید _ارسلان این رسمه دنیای همیشه ک ایده عال نیس هس؟
ارسلان _نه
دکتر من برم هر لحظه اون پسره (ممد) ممکنه بیاد اینجا فردا هم میام
چت های عسل و ممد
عسل _سلام، مد میخواستم بگم ارسلان رفته از خونه خیلی وقته برنگشته چیکار کنم
ممد_اوففف تو اونجا چیکار میکنی دقیقا؟ واقعا ک
تا 12 برنگشت بزنگ
عسل _عهه اومد برم درو باز کنم
سلام ارسلان
ارسلان _سلام
عسل_چی برات بیارم شام نخوردی؟
ارسلان _خوردم بیرون
عسل _باشه
ارسلان _لطفا منو کاشی صدا کنید راحت ترم
عسل _اوففف باش بابا
ارسلان _رفتم اتاقم و درو قفل کردم و رو تخت نشستم پتو رو کشیدم رو خودم دوباره ب خودم فشار آوردم ک چیزی یادم بیاد ولی نشد اَههه اعصابم خورد شد با فکر و خیال خوابم برد
۱۴.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.