ویو جنا

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۷۶


"ویو جنا"

حدودا ساعت ۴ بعد از ظهر بود که جونگکوک گفت:

_امروز کاری ندارمم..

خوشحال شدم و وسط حرفش پریدم:
_برمیگردیم؟؟

یکم فشاری نگام کرد و ادامه داد:

_نخیرم،فردا باز کار دارم..پس فردا بر میگردیم..خواستم بگم اگه نمیخوای تا فردا تو خونه باشی..بریم بیرون..

اولش تعجب کردم..
جونگکوک و این درخواستا؟؟؟
ولی خب هرچی باشه بهتر از اینه که بشینم کانالایه شبکه هایی و عوض کنم..که هیجی نداره..
یا در و دیوار و نگاه کنم.
گوشیم که ندارم..

جنا: بریمم...

از جام بلند شدم و یه تیپ مناسب و گرم زدم..
نزدیکایه ساعت ۶ عصر بود که دیگه کارام تموم شد..

جنا: خب دیگه بریم.
کوک: دوساعت داری اماده میشییی؟؟؟

خیلی عصبی بود ولی خب این طبعیه یه دختر برایه اماده شدن زمان بزاره.
خیلی بیخیال از کنارش رد شدم.

جنا: توقعه نداری که عین میمونا بیام بیرونن!!؟؟؟

از اتاق امدم بیرون همزمان که سوار اسانسور میشدیم گفتم:

_ خب کجا بریم..؟؟؟
کوک: نمیدونم..هوا خوری...
جنا: هواخوری کجا؟؟

انگار با لحن پر انرژیم و سوالام خسته شد و گفت:

_ نمیدونم، جایی سراق داری بریم!؟؟؟

یکم فکر کردم..

جنا: خبب..مثلا شهر بازی؟؟؟

چپ چپ نگام کرد.

کوک: عمراا..

جنا: چی؟؟چرااا!!!؟؟
کوک: چون مگه تو بجه ایی؟؟
جنا: په ربطی داره..
کوک: من دو کیلو متریه شهر بازیم نمیرم..

تو دلم جهنمی گفتم
با حرص گفتم

جنا: پس چییی؟؟؟
کوک: باغ وحشش،به درد حیوونا میخورهه..
جنا: الان من و میگی؟؟؟
کوک: تو چرا به خودت میگیری؟؟..بعدشم همه جور حیونن هست ...خیلیم خوشگلنن..چییزه بدی نیستتت..

عجب ادمیی یبوداااا..

جنا: خیلی بدی...
کوک: بریم؟؟

از اسانسور پیاده شدیم..

جنا: اره..

بهتر از هیچی بود ..
بعدشم من عاشق حیوونام..

سوار ماشین شدیم...
دیدگاه ها (۱۳۳)

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۷۷"ویو جنا"سوار ماشین شدیم...___ا...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۷۸"ویو جنا"_اینجا چرا میمون نداره...

خب سلامبرید گوشیاتون و بزنید شارژ بعد بیاید پارتارو شب میزار...

خب خب..از اونجا اجازه نمی دید مجبورم اینجا جواباتون و بدم..ن...

Embrace of the mafia

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط