پارت33 دلبربلا
#پارت33 #دلبربلا
از لباس دنیا که نگم براتون
یه شلوار دامنی کرمی یه پیراهن مردونه که تو تنش زار میزد و آستیناشو دقیقا یازده دور تا داده بود و رنگش هم فیروزه ای بود و یه روسری قرمز که مثله منگلا سفت دور گردنش گره داده بود
وقت نبود وایستیم به هم بخندیم
طی و مواد شوینده و سطل آبو همه لوازمی که دیروز برای نظافت خریده بودیم رو برداشتیم و شروع کردیم
فقط میسابیدیم
من درو پنجره هارو دستمال میکشیدم دنیا طی میکشید
سونیا هم کابینت هارو دستمال میکشید
زیاد کثیف نبود اما برای ما سه تایی که تا الان دست به سیاهو سفید نزده بودیم خیلی سخت بود
ساعت نه و نیم کارامون تموم شد
انقدر گشنمون بود که حس هیچ کاری نداشتیم
ولی به زور بلند شدیمو رفتیم لباسامونو عوض کردیم و هرکدومممون یه دوش پنج دقیقه ای گرفتیم
تا به خودمون سرو سامون دادیم زنگ درو زدن
سونیا سریع پریدو درو باز کرد
اول یخچالو بعد لباسشویی بعد ظرفشویی بعد اجاق گاز بعد لوازم برقیا
سرویس چوب فرش و پرده ها و...
دنیا رو فرستادیم بره شربت و سانویچو نوشابه بگیره
شربتارو درست کردیم دادیم کارگرا خوردن
ساعت دوازده بود که خونه خالی شد
ما موندیمو یه عالمه وسیله
مثل قحطی زده ها حمله ور شدیم به ساندویچا
تموم که شد همگی لم دادیم روی مبلا
دنیا گفت
_میگم مانی مهامو میخوای چی کار کنی
_مهام خر کیه؟
_خاک بر سرت تو هم حافظت مثه ماهیه ها
همون پسره که میگفتی تو کوهسنگی هولش دادی تو دریاچه همون که رفته تور ده روزه ترکیه همون که...
_خب خب فهمیدم که چی چیکارش میخوام بکنم مثلا
_خره خوب بیاد یه تلافی بدتری سرت در میاره
_هیچ غلطی نمیتونه بکنه
_امیدوارم
_باش
بلند شدیمو وسایلو جابه جا کردیم
همون طوری که از اول تصمیم گرفتیم دکوراسیون و ترکیب رنگ خونمون طوسی سفید بود
وقتی پذیرایی و آشپزخونه تموم شد
اونا رفتن سمت اتاق خودشون منم سمت اتاق خودم
و شروع کردم به جا به جا کردن وسایلم
یه دکوری بسازم ازت...
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
از لباس دنیا که نگم براتون
یه شلوار دامنی کرمی یه پیراهن مردونه که تو تنش زار میزد و آستیناشو دقیقا یازده دور تا داده بود و رنگش هم فیروزه ای بود و یه روسری قرمز که مثله منگلا سفت دور گردنش گره داده بود
وقت نبود وایستیم به هم بخندیم
طی و مواد شوینده و سطل آبو همه لوازمی که دیروز برای نظافت خریده بودیم رو برداشتیم و شروع کردیم
فقط میسابیدیم
من درو پنجره هارو دستمال میکشیدم دنیا طی میکشید
سونیا هم کابینت هارو دستمال میکشید
زیاد کثیف نبود اما برای ما سه تایی که تا الان دست به سیاهو سفید نزده بودیم خیلی سخت بود
ساعت نه و نیم کارامون تموم شد
انقدر گشنمون بود که حس هیچ کاری نداشتیم
ولی به زور بلند شدیمو رفتیم لباسامونو عوض کردیم و هرکدومممون یه دوش پنج دقیقه ای گرفتیم
تا به خودمون سرو سامون دادیم زنگ درو زدن
سونیا سریع پریدو درو باز کرد
اول یخچالو بعد لباسشویی بعد ظرفشویی بعد اجاق گاز بعد لوازم برقیا
سرویس چوب فرش و پرده ها و...
دنیا رو فرستادیم بره شربت و سانویچو نوشابه بگیره
شربتارو درست کردیم دادیم کارگرا خوردن
ساعت دوازده بود که خونه خالی شد
ما موندیمو یه عالمه وسیله
مثل قحطی زده ها حمله ور شدیم به ساندویچا
تموم که شد همگی لم دادیم روی مبلا
دنیا گفت
_میگم مانی مهامو میخوای چی کار کنی
_مهام خر کیه؟
_خاک بر سرت تو هم حافظت مثه ماهیه ها
همون پسره که میگفتی تو کوهسنگی هولش دادی تو دریاچه همون که رفته تور ده روزه ترکیه همون که...
_خب خب فهمیدم که چی چیکارش میخوام بکنم مثلا
_خره خوب بیاد یه تلافی بدتری سرت در میاره
_هیچ غلطی نمیتونه بکنه
_امیدوارم
_باش
بلند شدیمو وسایلو جابه جا کردیم
همون طوری که از اول تصمیم گرفتیم دکوراسیون و ترکیب رنگ خونمون طوسی سفید بود
وقتی پذیرایی و آشپزخونه تموم شد
اونا رفتن سمت اتاق خودشون منم سمت اتاق خودم
و شروع کردم به جا به جا کردن وسایلم
یه دکوری بسازم ازت...
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
۷.۳k
۰۷ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.