پارت62
#پارت62
بعد از چند ساعت سوار ماشین شدیم که از شهربازی به خونه برگردیم. حدودا ساعت هشت شب بود
حامد سوار شد و خواست منو برسونه خونه که یهو حسام جلومون سبز شد!
با تعجب به حسام نگاه کردم این دیگه از کجا پیداش شد یعنی ما رپ تقیب کرده؟!
حسام با طعنه گفت: به به مهسا خانم ،با پسرهمسایه میای بیرون ،چشممون روشن !
با عصبانیت گفتم: به تو هیچ ربطی نداره با کی میام بیرون!
حسام: خیلی ام ربط داره
حامد چند قدم جلو اومد: تو چیکاره ی مهسایی که واسش تعیین تکلیف میکنی؟!
حسام یه پوزخند زد: همه کارش!
حامد با عصبانیت گفت : دهنتو ببند تا نبستمش
حسام یکهو یه مشت زد تو صورت حامد!
جیغی کشیدم که دیدم از کنار لب حامد خون میاد. روش رو برگردوند و یقه ی حامد رو گرفت
داد زدم: بس کنید!
داد زدم:بسه
ولی کی به حرف من بود؟حامدم عصبی شده بود همین که دید حسام روشو کرد سمتم و سر رفت تو بینی حسام
وای بینی حسام شد پر خون حسامم نامردی نکرد و یه لگد زد تو شکم حامد که باعث شد خم شه
این صحنه رو که دیدم طاقت نیاوردم حسام خواست بزنه تو کمر حامد که رفتم جلو لگد حسام خورد تو پام و افتادم زمین
مرد اومدن سمتم حامدو بلند شد و منم بلند کرد از درد نمیدونستم چیکار کنم
حسام اومد سمتم و گفت: مهسا خانومی ببخشید غلط کردم حواس...
حامد داد زد: خفه شو مرتیکه کره خر زدی پاشو داغون کردی بعدم معذرت خواهی میکنی؟گمشو برو
حسام هم با داد گفت: خفه شو
دستم رو گرفت و محکم منو دنبال خودش کشید از یه طرف درد پام از یه طرف حامد یکم که رفتیم جلوتر با گریه و بغض گفتم:
ولم کن عوضی دستم کنده شد پام درد میکنه
یه جوری نگام کرد که کلا ساکت شدم...
(حامد)
با عصبانیت سوار ماشین شدم و درو بستم لبمو با دستمال تمیز کردم و محکم زدم رو فرمون
اه لعنتی مهسارو جلو چشام برداشت برد نتونستم کاری کنم
روز مهسا خراب شد
اصلا این پسره چرا انقد خودشو جل میکنه مگه کیه که انقد منم منم میکنه برای مهسا...
پسره مسخره یکی نیست بهش بگه تو فقط پسر خاله مهسایی نه وکیل وصیش
نکنه باهم هستن؟نکنه با مهسا رابطه داره
با عصبانیت ماشینو روشن کردم پامو گذاشتم رو گاز و با سرعت روندم سمت بام تهران
وقتی رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم اون بالا...
(مهسا)
دیگه حرفی نزدم تا اینکه رسیدیم خونه جالبیش اینجا بود که حسامم هیچی نمیگفت
درد پام امونم رو بریده بود وقتی رفتم تو سلام کردم و سریع رفتم تو اتاق
گوشیمو برداشتم و شماره حامد رو گرفتم اه لعنتی جواب نمیده هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
با عصبانیت خواستم از اتاق برم بیرون که در اتاق باز شد و حسام تو اتاق جلوم ایستاد
با صدای کنترل شده و دندونای کلید شده گفت:اون پسره کیه؟باهات چیکار داره؟چرا باهاش میری بیرون؟ها با توام مهسا جواب بده
گنگ نگاهش کردم
اومد جلو و دستشو برد بالا بزنه تو گوشم که دستامو گذاشتم رو صورتم انگار تازه به خودش اومد که دستشو مشت کرد و زد تو دیوار
پام داشت تیر میکشید این غول پیکر هم جلوم ایستاده بود و نمیذاشت برم بیرون
بعد از چند ساعت سوار ماشین شدیم که از شهربازی به خونه برگردیم. حدودا ساعت هشت شب بود
حامد سوار شد و خواست منو برسونه خونه که یهو حسام جلومون سبز شد!
با تعجب به حسام نگاه کردم این دیگه از کجا پیداش شد یعنی ما رپ تقیب کرده؟!
حسام با طعنه گفت: به به مهسا خانم ،با پسرهمسایه میای بیرون ،چشممون روشن !
با عصبانیت گفتم: به تو هیچ ربطی نداره با کی میام بیرون!
حسام: خیلی ام ربط داره
حامد چند قدم جلو اومد: تو چیکاره ی مهسایی که واسش تعیین تکلیف میکنی؟!
حسام یه پوزخند زد: همه کارش!
حامد با عصبانیت گفت : دهنتو ببند تا نبستمش
حسام یکهو یه مشت زد تو صورت حامد!
جیغی کشیدم که دیدم از کنار لب حامد خون میاد. روش رو برگردوند و یقه ی حامد رو گرفت
داد زدم: بس کنید!
داد زدم:بسه
ولی کی به حرف من بود؟حامدم عصبی شده بود همین که دید حسام روشو کرد سمتم و سر رفت تو بینی حسام
وای بینی حسام شد پر خون حسامم نامردی نکرد و یه لگد زد تو شکم حامد که باعث شد خم شه
این صحنه رو که دیدم طاقت نیاوردم حسام خواست بزنه تو کمر حامد که رفتم جلو لگد حسام خورد تو پام و افتادم زمین
مرد اومدن سمتم حامدو بلند شد و منم بلند کرد از درد نمیدونستم چیکار کنم
حسام اومد سمتم و گفت: مهسا خانومی ببخشید غلط کردم حواس...
حامد داد زد: خفه شو مرتیکه کره خر زدی پاشو داغون کردی بعدم معذرت خواهی میکنی؟گمشو برو
حسام هم با داد گفت: خفه شو
دستم رو گرفت و محکم منو دنبال خودش کشید از یه طرف درد پام از یه طرف حامد یکم که رفتیم جلوتر با گریه و بغض گفتم:
ولم کن عوضی دستم کنده شد پام درد میکنه
یه جوری نگام کرد که کلا ساکت شدم...
(حامد)
با عصبانیت سوار ماشین شدم و درو بستم لبمو با دستمال تمیز کردم و محکم زدم رو فرمون
اه لعنتی مهسارو جلو چشام برداشت برد نتونستم کاری کنم
روز مهسا خراب شد
اصلا این پسره چرا انقد خودشو جل میکنه مگه کیه که انقد منم منم میکنه برای مهسا...
پسره مسخره یکی نیست بهش بگه تو فقط پسر خاله مهسایی نه وکیل وصیش
نکنه باهم هستن؟نکنه با مهسا رابطه داره
با عصبانیت ماشینو روشن کردم پامو گذاشتم رو گاز و با سرعت روندم سمت بام تهران
وقتی رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم اون بالا...
(مهسا)
دیگه حرفی نزدم تا اینکه رسیدیم خونه جالبیش اینجا بود که حسامم هیچی نمیگفت
درد پام امونم رو بریده بود وقتی رفتم تو سلام کردم و سریع رفتم تو اتاق
گوشیمو برداشتم و شماره حامد رو گرفتم اه لعنتی جواب نمیده هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
با عصبانیت خواستم از اتاق برم بیرون که در اتاق باز شد و حسام تو اتاق جلوم ایستاد
با صدای کنترل شده و دندونای کلید شده گفت:اون پسره کیه؟باهات چیکار داره؟چرا باهاش میری بیرون؟ها با توام مهسا جواب بده
گنگ نگاهش کردم
اومد جلو و دستشو برد بالا بزنه تو گوشم که دستامو گذاشتم رو صورتم انگار تازه به خودش اومد که دستشو مشت کرد و زد تو دیوار
پام داشت تیر میکشید این غول پیکر هم جلوم ایستاده بود و نمیذاشت برم بیرون
۶.۹k
۳۰ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.