عشق بی رحمانه
عشق بی رحمانه
part 15
جونگکوک دستش رو روی رون پای اتگذاشت و شروع کرد به حرکت
ات دست جونگکوک رو محکم پس زد
جونگکوک دوباره دستش رو روی پای ات محکمتر گذاشت
ات: دست بی صاحاب رو بردار.
جونگکوک: نو
ات: برو بزار رو پای یونا جونت
جونگکوک: خفه شو
ات: تو چقدر لاشی هستی که هم با یونا میخوای باشی هم با من
جونگکوک: زر نزن.. من یونارو فقط برای بچه میخوام
ات: پس خاک تو سرت( بی شور💀)
جونگکوک: گوه نخور👍
ادمین: دعوا دعوا سر یه کیلو مربا🤡
ات بغض کرد
ات: ازت متنفرم
جونگکوک: همچنین
ات بغض کرده بود
جونگکوک جلوی در خونشون وایساد
ات سریع پیاده شد و وارد خونه شد
جونگکوک: آه وایسا
ات سریع رفت داخل
ات:سلام
یونا هم بود
همه: سلام
یونا: به به هرزه خانم
جونگکوک فقط نگاه میکرد
پدر و مادر ات و پدر و مادر جونگکوک عصبی شدن
ات: عزیزم اینجا آینه نیست
یونا: بی مزه.
ات: خدا از نمک من گرفته داده به هرزگی تو
یونا عصبی شد
جونگکوک: ات حرف دهنتو بفهم
ات: تو یکیهیچی نگو که ازت متنفرم
جونگکوک: به کی*رم(واقعا اینوگفت)
ات: عوضی
ات رفت کنار مادر جونگکوک نشست
یونا: عشقممم بیا پیشم
ات بغض داشت
جونگکوک یونا رو براید استایل بغل کرد و برد داخل اتاق و.......💀🤡
پرش زمانی به فردا شب عروسی جونگکوک با یونا
ات ویو
یه لبای مجلسی مشکی پوشیدم اکسسوری انداختم و کفش و ... پوشیدم
با خانوادم سمت تالار رفتیم
بغض بدی داشتم
بعد از ۱ ساعت اعلام کردن
عروس و دوماد وارد میشوند
وارد شدن
شرایط پارت بعد
۱۴ لایک
part 15
جونگکوک دستش رو روی رون پای اتگذاشت و شروع کرد به حرکت
ات دست جونگکوک رو محکم پس زد
جونگکوک دوباره دستش رو روی پای ات محکمتر گذاشت
ات: دست بی صاحاب رو بردار.
جونگکوک: نو
ات: برو بزار رو پای یونا جونت
جونگکوک: خفه شو
ات: تو چقدر لاشی هستی که هم با یونا میخوای باشی هم با من
جونگکوک: زر نزن.. من یونارو فقط برای بچه میخوام
ات: پس خاک تو سرت( بی شور💀)
جونگکوک: گوه نخور👍
ادمین: دعوا دعوا سر یه کیلو مربا🤡
ات بغض کرد
ات: ازت متنفرم
جونگکوک: همچنین
ات بغض کرده بود
جونگکوک جلوی در خونشون وایساد
ات سریع پیاده شد و وارد خونه شد
جونگکوک: آه وایسا
ات سریع رفت داخل
ات:سلام
یونا هم بود
همه: سلام
یونا: به به هرزه خانم
جونگکوک فقط نگاه میکرد
پدر و مادر ات و پدر و مادر جونگکوک عصبی شدن
ات: عزیزم اینجا آینه نیست
یونا: بی مزه.
ات: خدا از نمک من گرفته داده به هرزگی تو
یونا عصبی شد
جونگکوک: ات حرف دهنتو بفهم
ات: تو یکیهیچی نگو که ازت متنفرم
جونگکوک: به کی*رم(واقعا اینوگفت)
ات: عوضی
ات رفت کنار مادر جونگکوک نشست
یونا: عشقممم بیا پیشم
ات بغض داشت
جونگکوک یونا رو براید استایل بغل کرد و برد داخل اتاق و.......💀🤡
پرش زمانی به فردا شب عروسی جونگکوک با یونا
ات ویو
یه لبای مجلسی مشکی پوشیدم اکسسوری انداختم و کفش و ... پوشیدم
با خانوادم سمت تالار رفتیم
بغض بدی داشتم
بعد از ۱ ساعت اعلام کردن
عروس و دوماد وارد میشوند
وارد شدن
شرایط پارت بعد
۱۴ لایک
۳.۰k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.