p
p۳
'کمی بهش نزدیک شدم...خب چرا که نه
لبخندی زدم: اگه...بگم..آره چی؟'
"تعجب کردم..ولی خوشحالی جای تعجبم و گرفت: پس..حاضری این قلبی که واسه تو میتپه رو قبول کنی و..ازش مراقبت کنی؟"
'یکم دیگه بهش نزدیک شدم: آره'
"بازوهاشو گرفتم و آروم چسبوندمش به در..درو قفل کردم تا کسی وارد نشه و باعث خجالت ا.ت هم نشن..دستمو دور کمرش گذاشتم: خوشحالم..خوشحالم که قبولم کردی مادمازل... خودم همه چی رو درست میکنم و کنار خودم نگهت میدارم"
'کمی بخاطر نزدیکیمون خجالت کشیدم..ولی سعی کردم پنهانش کنم..سرمو انداختم پایین و دستامو روی سینه اش گذاشتم: این عشق شکنجه و منم شکنجه گر تو....قبولش میکنی آقای مین؟''
"خندهای بخاطر اون گونه های سرخش کردم..
گونش و به آرومی نوازش کردم: چرا که نه..خانم مین"
'لبخند بزرگی بهش زدم و کمی خودمو جلوتر کشیدم: خانم مین؟...'
"بغلش کردم و داخل بغلم فشردمش..حس خیلی خوبی بود...
با لبخندی که هرلحظه عمیق تر میشد جوابش و دادم: درسته..خانم مین"
'کمی بهش نزدیک شدم...خب چرا که نه
لبخندی زدم: اگه...بگم..آره چی؟'
"تعجب کردم..ولی خوشحالی جای تعجبم و گرفت: پس..حاضری این قلبی که واسه تو میتپه رو قبول کنی و..ازش مراقبت کنی؟"
'یکم دیگه بهش نزدیک شدم: آره'
"بازوهاشو گرفتم و آروم چسبوندمش به در..درو قفل کردم تا کسی وارد نشه و باعث خجالت ا.ت هم نشن..دستمو دور کمرش گذاشتم: خوشحالم..خوشحالم که قبولم کردی مادمازل... خودم همه چی رو درست میکنم و کنار خودم نگهت میدارم"
'کمی بخاطر نزدیکیمون خجالت کشیدم..ولی سعی کردم پنهانش کنم..سرمو انداختم پایین و دستامو روی سینه اش گذاشتم: این عشق شکنجه و منم شکنجه گر تو....قبولش میکنی آقای مین؟''
"خندهای بخاطر اون گونه های سرخش کردم..
گونش و به آرومی نوازش کردم: چرا که نه..خانم مین"
'لبخند بزرگی بهش زدم و کمی خودمو جلوتر کشیدم: خانم مین؟...'
"بغلش کردم و داخل بغلم فشردمش..حس خیلی خوبی بود...
با لبخندی که هرلحظه عمیق تر میشد جوابش و دادم: درسته..خانم مین"
- ۱۵.۳k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط