همکاری با لیلی خانوممم:))


"درحال انجام دادن کارهام بودم..اما فکرم پیش اون بود،
این دختر کاملا منو عاشق خودش کرده!..
ناخودآگاه لبخندی روی لبام نشست که یکی در زد..."

'امروز حتما امضامو ازش میگرفتم....دقیق یک هفتس که داره لفتش میده.بقیه رو دوروز اول امضا میکرد تعجب میکنم از اینکه اینو انقدر لفتش داده
به خودم اومدم که دیدم دم در اتاقشم...یه نفس عمیق کشیدم و چند تقه به در زدم'

"حدس می‌زدم خودش باشه..لابد باز هم برای اون امضا اومده..
اما من نمی‌خوام اون از کنارم بره..
لب زدم: بیا داخل"

'با شنیدن صداش دورسمو مرتب کردم و وارد اتاق شدم...استرس داشتم و کل دستام عرق کرده بود
به سمت میزش رفتم و بعدش برگه رو روی میز گذاشتم
با صدایی رسا لب زدم:قربان...برای امضا اومدم'

"وقتی وارد شد..برگه توی دستش بود
لبخندم کم کم محو شد...باید دوباره چه بهونه ای پیدا می‌کردم؟
به چشماش نگاه کردم: الان نمی‌تونم..کارهای زیادی دارم بهتره فردا بیاریش"

'با شنیدن حرفش اعصبانی شدم و برگه رو توی دستام فشردم
سعی کردم خیلی اعصبانی نباشم: قربان شما یک هفتس که به بهونه های مختلف اینو عقب میندازین...لطفا امضاش کنین'
دیدگاه ها (۰)

p۲"متوجه عصبانیتش شدم اما خودشو کنترل کرد..می‌دونم واقعا دار...

p۳'کمی بهش نزدیک شدم...خب چرا که نهلبخندی زدم: اگه...بگم..آر...

^تکپارتی از تهیونگی^

^مینی تکپارتی از کوکی:)^

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟏کوک:آنا‌............کای: ارباب.کوک:چی شده؟کای...

Revenge or love ? Part 4 سیاهی مطلق . تنها چیزیه که ازش نمی...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 14 " ویو ا.ت : رفتم د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط