همکاری با لیلی خانوممم:))
p۱
"درحال انجام دادن کارهام بودم..اما فکرم پیش اون بود،
این دختر کاملا منو عاشق خودش کرده!..
ناخودآگاه لبخندی روی لبام نشست که یکی در زد..."
'امروز حتما امضامو ازش میگرفتم....دقیق یک هفتس که داره لفتش میده.بقیه رو دوروز اول امضا میکرد تعجب میکنم از اینکه اینو انقدر لفتش داده
به خودم اومدم که دیدم دم در اتاقشم...یه نفس عمیق کشیدم و چند تقه به در زدم'
"حدس میزدم خودش باشه..لابد باز هم برای اون امضا اومده..
اما من نمیخوام اون از کنارم بره..
لب زدم: بیا داخل"
'با شنیدن صداش دورسمو مرتب کردم و وارد اتاق شدم...استرس داشتم و کل دستام عرق کرده بود
به سمت میزش رفتم و بعدش برگه رو روی میز گذاشتم
با صدایی رسا لب زدم:قربان...برای امضا اومدم'
"وقتی وارد شد..برگه توی دستش بود
لبخندم کم کم محو شد...باید دوباره چه بهونه ای پیدا میکردم؟
به چشماش نگاه کردم: الان نمیتونم..کارهای زیادی دارم بهتره فردا بیاریش"
'با شنیدن حرفش اعصبانی شدم و برگه رو توی دستام فشردم
سعی کردم خیلی اعصبانی نباشم: قربان شما یک هفتس که به بهونه های مختلف اینو عقب میندازین...لطفا امضاش کنین'
"درحال انجام دادن کارهام بودم..اما فکرم پیش اون بود،
این دختر کاملا منو عاشق خودش کرده!..
ناخودآگاه لبخندی روی لبام نشست که یکی در زد..."
'امروز حتما امضامو ازش میگرفتم....دقیق یک هفتس که داره لفتش میده.بقیه رو دوروز اول امضا میکرد تعجب میکنم از اینکه اینو انقدر لفتش داده
به خودم اومدم که دیدم دم در اتاقشم...یه نفس عمیق کشیدم و چند تقه به در زدم'
"حدس میزدم خودش باشه..لابد باز هم برای اون امضا اومده..
اما من نمیخوام اون از کنارم بره..
لب زدم: بیا داخل"
'با شنیدن صداش دورسمو مرتب کردم و وارد اتاق شدم...استرس داشتم و کل دستام عرق کرده بود
به سمت میزش رفتم و بعدش برگه رو روی میز گذاشتم
با صدایی رسا لب زدم:قربان...برای امضا اومدم'
"وقتی وارد شد..برگه توی دستش بود
لبخندم کم کم محو شد...باید دوباره چه بهونه ای پیدا میکردم؟
به چشماش نگاه کردم: الان نمیتونم..کارهای زیادی دارم بهتره فردا بیاریش"
'با شنیدن حرفش اعصبانی شدم و برگه رو توی دستام فشردم
سعی کردم خیلی اعصبانی نباشم: قربان شما یک هفتس که به بهونه های مختلف اینو عقب میندازین...لطفا امضاش کنین'
- ۱۷.۳k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط