خانزاده

🍁🍁🍁🍁

#خان_زاده
#پارت273
#جلد_دوم





با این حال زارم با این دلتنگی عذاب آوری که داشت منو دیوونه میکرد چطور می خواستم به این مردی که اینطور جلوم ایستاده بود و از قلبش می گفت نه بگم؟
ممکن نبود امکان نداشت...
این مرد خوب بلد بود رام کردن منو خوب بلد بود افسار قلبمو به دست گرفتن
این مرد زیر و روی من و از حفظ بود و من نمی تونستم جلوش زیاد تاب بیارم
برای همین بود نمی خواستم از اومدنم با خبر باشه اما راحیل کاری کرده بود که اهورا خودشو مثل باد به اینجا برسونه و عطر حضورش تویی ریه هام جاگیر بشه و من دست بسته بمونم
نگاهش به صورتم پر ازحرف بود دلم می خواست هر حرفی که میزنه صداقت محض باشه دلم می خواست حقیقت از چشماش بخونم و چشمای این مرد داشت فریاد می‌زد که دروغی در کار نیست...

به خاطر پسرم به خاطر بچه ای که توی وجودم بود به خاطر مونس باید اینبارم میگذشتم باید کوتاه میومدم به خاطر خانواده ای که دوستشون داشتم
دوباره صدای محزونش توی گوشم که نشست دیگه رام شدم شدم همون آیلین سابق همون دختری که جلوی این آدم حتی حرفی برای گفتن نداشت یه دختر عاشق که جونش هم میده فقط و فقط این مرد و کنار خودش داشته باشه


🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱۱)

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت274#جلد_دوم _ باهام میای بریم ؟بریم یه ...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت275#جلد_دوم خواهش می کنم باید به خودتون...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت272#جلد_دوم وقتی اینطور کنار گوشم پچ می...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت271#جلد_دوم به اینکه به تو خیانت کردم م...

You must love me... P9

وانشات اینوماکی//پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط