خانزاده

🍁🍁🍁🍁

#خان_زاده
#پارت272
#جلد_دوم





وقتی اینطور کنار گوشم پچ می زد و از عشق احساس دلتنگی می گفت من چطور می تونستم مقاومت کنم چطور تاب می اوردم ؟
افسار عقلم و قلبم به دست می گرفت وقتی اینطور با بی تابی با من حرف میزد

منه دلتنگ منی که تمام این مدت جون داده بودم از دلتنگی این همه نزدیکی و این همه حرف که به دل می‌نشست برام زیادی بود...

ازش فاصله گرفتم فاصله که نه ازش فرار کردم تا قلبم کار دستم نده اما اون مانعم شد دستاشو روی شونه هام گذاشت منو به سمت خودش چرخوند به صورتم خیره شد

اول به چشمام و بعد خیره به لبام کمی مکث کرد تا بخوام بفهمم قصدش از این نگاه خیره چیه لباش روی لبم نشسته بود و من این حجم لذت و خواستن و نیاز و با هم تجربه کرده بودم

وقتی لبهاش روی لبام نشست وقتی دوباره حسش کردم وقتی دوباره این همه نزدیکی رو با تمام وجودم لمس کردم دیگه کار تموم بود دیگه نمی شد ازش فرار کنم
اصلاً ممکن نبود

دستام دورش نشستن قلبم بی تابی می کرد آغوش می خواست این مرد و می خواست تمام و کمال می خواست

گوشه های چرک زده و کدر شده قلبم بدجوری داشت خودشو به آب آتیش میزد که جدا بشم که دور بشم که بگم تو خیانت کردی اما اما حس نیاز و دلتنگی خیانت اون حرفا رو هم نادیده می گرفت...


🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۶)

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت273#جلد_دوم با این حال زارم با این دلتن...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت274#جلد_دوم _ باهام میای بریم ؟بریم یه ...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت271#جلد_دوم به اینکه به تو خیانت کردم م...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت270#جلد_دوم خوب می‌شناختم این آدم و سال...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

P12

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط