روح آبی
#روح آبی
#پارت ۷
§فلش بک شب قبل قرار§
_هوم؟
خب انگار باید موضوع رو می گفت وقتش رسیده بود
چجوری شروع می کرد اون میدونست که وقت زیادیم نداره چون برادرش به زودی میومد
_کوک من..من یه پسره ای تو مدرسه ازم خوشش اومده ردش کردم بعد الان گفته بیا حرف بزنیم یه جایی تو شهر و من میترسم تنها برم چون هر چی ازش بعید نیست ولی می خوام برم که منطقی باهاش حرف بزنم و متقاعدش کنم
با دقت به حرفهای هیا گوش داد و حالا وقت این بود که بگه چرا به برادرت نمیگی
_هوفف خب الان میگی چرا به ته تا نمیگم چون که اون یه زودجوشه و همچین رو به هم میریزه
دختر فکرش رو خوند و جواب داد اما کوک زیادی گیج شده بود
_ازت می خوام به جای برادرم همراهیم کنی یا هم خب بهش بگو
احتمال دوم رو با بی حالی گفت و انگار توقع دیگه ای داشت
تهیونگ از توی دستشویی خارج و به سمتشون اومد و جلوی ادامه حرفاشون رو گرفت و کوک به پیشنهاد دختر فکر می کرد
واقعا چقدر که دبیرستان دوره ی مزخرفی بود
حالا باید چیکار می کرد به چه عنوان اون بهش اعتماد کرد
البته که کوک حالش از عشق و عاشقی دبیرستان بهم میخورد و به دختر کمک می کرد اما نباید به برادرش می گفت چون واقعا به معنای واقعی کلمه می رید!
کوک دم در بود و داشت از تهیونگ خداحافظی می کرد باید دوباره با دختر حرف می زد پس گوشیش رو روی مبل گذاشت تا تهیونگ رو به دنبالش بفرسته و با هیا تنها بشه
_کوک تو آدم حواس جمعی بودی از دست تو!
تهیونگ با غری اونها رو ترک کرد و بعد یک مکالمه سریع رو شروع کرد
_چرا بهم اعتماد کردی؟
هیا لحظاتی خودش هم به این فکر کرد و جواب مناسبی پیدا نمی کرد
_چون دوست برادرمی و نهایت مثلش شعور داری چون اون رو انتخاب دوست حساسه
کوک خنده ی کوتاهی کرد و خواست ازش بپرسه که کی و کجا قرار داره که تهیونگ داشت بهشون نزدیک می شد
لعنت چرا گوشیش رو جای بدی ننداخت تا نتونه پیداش کنه
_خیابان هیسانگ،سامچون ۱۰ رو به روی آموزشگاه موسیقی بعد مدرسم یا خودت یا برادرم رو بفرست ممنون
از در جدا شد و با تکون دادن دستش تهیونگ مبهوت و کوک رو ترک کرد
خودش رو روی تختش انداخت و به حرف کوک فکر کرد دقیقا چرا به یه آدم دو روزی اعتماد کرد؟
...
# بی تی اس
میدونم کمه دیروزم فعالیت نداشتم ولی حالم خیلی بده جبران می کنم ممنون از حمایتتون😘
#پارت ۷
§فلش بک شب قبل قرار§
_هوم؟
خب انگار باید موضوع رو می گفت وقتش رسیده بود
چجوری شروع می کرد اون میدونست که وقت زیادیم نداره چون برادرش به زودی میومد
_کوک من..من یه پسره ای تو مدرسه ازم خوشش اومده ردش کردم بعد الان گفته بیا حرف بزنیم یه جایی تو شهر و من میترسم تنها برم چون هر چی ازش بعید نیست ولی می خوام برم که منطقی باهاش حرف بزنم و متقاعدش کنم
با دقت به حرفهای هیا گوش داد و حالا وقت این بود که بگه چرا به برادرت نمیگی
_هوفف خب الان میگی چرا به ته تا نمیگم چون که اون یه زودجوشه و همچین رو به هم میریزه
دختر فکرش رو خوند و جواب داد اما کوک زیادی گیج شده بود
_ازت می خوام به جای برادرم همراهیم کنی یا هم خب بهش بگو
احتمال دوم رو با بی حالی گفت و انگار توقع دیگه ای داشت
تهیونگ از توی دستشویی خارج و به سمتشون اومد و جلوی ادامه حرفاشون رو گرفت و کوک به پیشنهاد دختر فکر می کرد
واقعا چقدر که دبیرستان دوره ی مزخرفی بود
حالا باید چیکار می کرد به چه عنوان اون بهش اعتماد کرد
البته که کوک حالش از عشق و عاشقی دبیرستان بهم میخورد و به دختر کمک می کرد اما نباید به برادرش می گفت چون واقعا به معنای واقعی کلمه می رید!
کوک دم در بود و داشت از تهیونگ خداحافظی می کرد باید دوباره با دختر حرف می زد پس گوشیش رو روی مبل گذاشت تا تهیونگ رو به دنبالش بفرسته و با هیا تنها بشه
_کوک تو آدم حواس جمعی بودی از دست تو!
تهیونگ با غری اونها رو ترک کرد و بعد یک مکالمه سریع رو شروع کرد
_چرا بهم اعتماد کردی؟
هیا لحظاتی خودش هم به این فکر کرد و جواب مناسبی پیدا نمی کرد
_چون دوست برادرمی و نهایت مثلش شعور داری چون اون رو انتخاب دوست حساسه
کوک خنده ی کوتاهی کرد و خواست ازش بپرسه که کی و کجا قرار داره که تهیونگ داشت بهشون نزدیک می شد
لعنت چرا گوشیش رو جای بدی ننداخت تا نتونه پیداش کنه
_خیابان هیسانگ،سامچون ۱۰ رو به روی آموزشگاه موسیقی بعد مدرسم یا خودت یا برادرم رو بفرست ممنون
از در جدا شد و با تکون دادن دستش تهیونگ مبهوت و کوک رو ترک کرد
خودش رو روی تختش انداخت و به حرف کوک فکر کرد دقیقا چرا به یه آدم دو روزی اعتماد کرد؟
...
# بی تی اس
میدونم کمه دیروزم فعالیت نداشتم ولی حالم خیلی بده جبران می کنم ممنون از حمایتتون😘
۴.۵k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.