true love فصل۳ پارت۲۵:
true love فصل۳ پارت۲۵:
با صدای کمی شروع به صحبت کرد
جونگ کوک:نمیخوای باهام حرف بزنی؟...
لارا:.........
جونگ کوک سرش رو بیشتر فشار داد و حلقه دست هاش رو تنگ تر کرد و ادامه داد
جونگ کوک:نمیدونی باهام حرف نزنی میمیرم؟
لارا:جونگ...کوک
جونگ کوک :جانم...
لارا:یه چیزی ازت بپرسم...راستشو میگی؟
جونگ کوک:بگوقشنگم...راستشو میگم
لارا:این..تمام مدت اینجا بوده؟(بغض)
جونگ کوک با سوالی که لارا پرسید زبونش بند اومد
دلش نمیخواست جواب سوالش رو بده
میدونست باعث بدتر شدن حالش میشه
اما اون ازش خواسته بود راستش رو بگه
مگه میتونست به اون چشم ها نگاه کنه و دروغ بگه؟؟؟
جونگ کوک:....آره.....
لارا:ی..یع..یعنی...می..میخوای..بگی..ت..تمام..مدت...ای..اینجا بوده؟؟
جونگ کوک:آره
لارا:چرا؟
جونگ کوک با لحن لارا جا خورد
چرا با ای لحن داشت باهاش حرف میزد؟؟
جونگ کوک:یعنی چی چرا؟؟؟
لارا:چرا شکنجش دادی؟
جونگ کوک:لارا..این چه حرفیه داری میزنی؟؟
لارا:نباید شکنجش میدادی
جونگ کوک از لارا جدا شد
با تعجب توی چشم هاش نگاه میکرد
این حرف لارا باعث عصبی شدنش میشد
یعنی جی نباید شکنجش میدادی؟؟
جونگ کوک:لارا...میفهمی داری چی میگی؟؟؟فراموش کردی چه بلاهایی سرت آورد؟؟؟؟فراموش کردی توی سال چه کار هایی باهات کرد؟؟؟؟(بلند)
لارا:نه..هیچ کدوم فراموش نکردم...ولی نباید این کار رو باهاش میکردی
جونگ کوک پوزخندی زد
دستش رو لای موهاش برد . با حرص چنگی به موهاش زد و موهاش رو به عقب زد ...
جونگ کوک:نمیفهمم...
جونگ کوک:یعنی چی که نباید شکنجه میشد؟؟؟اصلا تو هیچی..میدونی ما تو این مدت چی کشیدیم؟؟؟میدونی هر لحظه بدون تو چه حالی داشت؟؟؟میدونی هر شبی که تو بغلم نبودی چجوری صبح میشد؟؟؟؟میدونی بدون تو چه عذابی میکشیدم؟؟؟اصلا اینا رو میفهمی؟؟؟؟؟(بلند)
جونگ کوک اشک توی چشم هاش پر شده بود
صداش از شدت بغض میلرزید و دو رگه شده بود
لارا احساس میکرد ترک بزرگی توی قلبش بوجود اومده
نه بخاطر داد جونگ کوک
بلکه بخاطر سختی هایی که کشیده بود
فکر نمیکرد جونگ کوک تا این حد بهش وابسته باشه
جونگ کوک راست میگفت
خیلی سختی کشیده بود
اما نه به اندازه چیزایی که لارا تحمل کرده بود!!!
خیلی چیز هایی که حتی جونگ کوک هم ازش خبر نداشت
اما باز با این حال نمیتونست قبول کنه یه انسان دیگه بخاطرش شکنجه بشه
حتی لی یونگ!!
چون میدونست زجر کشیدن چه حالی داره!!!
خودش رو به جونگ کوک نزدیک تر کرد
با لبخند و نگاه گرمی که توی دل هر کسی نفوذ میکرد به جونگ کوک نگاه کرد
سرش رو به سینه جونگ کوک چسبوند و دستش رو روی دست جونگ کوک گذاشت
جونگ کوک با دیدن برخورد لارا به خودش اومد
از اینکه اینطوری باهاش رفتار کرده بود پشیمون بود
برای چند لحظه حرف هایی رو زد که بنظرش باعث ناراحتی لارا شده بود
اون نباید همه فشار های روحیش رو روی لارا خالی میکرد
لارا بیشتر از هر کس توی این ماجرا آسیب دیده بود
حقش نبود اون حرف ها رو بشنوه
جونگ کوک دستش رو روی بازوی لارا گذاشت و گفت
جونگ کوک:متاسفم....نب
لارا:اشکالی نداره....بهت حق میدم...من متاسفم که باعث شدم ناراحت بشی...عذاب بکشی....
جونگ کوک:نه..نه اصلا اینطور نیست...من فقط عصبی شدم....هیچ کدوم تقصیر تو نبوده...
لارا:(لبخند)
جونگ کوک:ولی...چرا گفت نباید شکنجه میشده؟؟؟؟
لارا:جونگ کوک...ما همه انسانیم...اجازه نداریم همدیگه رو مجازات کنیم...
جونگ کوک:ما مجازات نکردیم...فقط بخشی از کار هاش رو تلافی کردیم....بخشیش رو....
لارا:اینو بدون که این دنیاست که حق داره افراد رو مجازات کنه
هر کس هر کاری انجام بده تهش به خودش برمیگرده
چه خوب
چه بد!!!
..............................................................................
#فیک
#کی_پاپ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#k_pop
#bts
#jungkook
با صدای کمی شروع به صحبت کرد
جونگ کوک:نمیخوای باهام حرف بزنی؟...
لارا:.........
جونگ کوک سرش رو بیشتر فشار داد و حلقه دست هاش رو تنگ تر کرد و ادامه داد
جونگ کوک:نمیدونی باهام حرف نزنی میمیرم؟
لارا:جونگ...کوک
جونگ کوک :جانم...
لارا:یه چیزی ازت بپرسم...راستشو میگی؟
جونگ کوک:بگوقشنگم...راستشو میگم
لارا:این..تمام مدت اینجا بوده؟(بغض)
جونگ کوک با سوالی که لارا پرسید زبونش بند اومد
دلش نمیخواست جواب سوالش رو بده
میدونست باعث بدتر شدن حالش میشه
اما اون ازش خواسته بود راستش رو بگه
مگه میتونست به اون چشم ها نگاه کنه و دروغ بگه؟؟؟
جونگ کوک:....آره.....
لارا:ی..یع..یعنی...می..میخوای..بگی..ت..تمام..مدت...ای..اینجا بوده؟؟
جونگ کوک:آره
لارا:چرا؟
جونگ کوک با لحن لارا جا خورد
چرا با ای لحن داشت باهاش حرف میزد؟؟
جونگ کوک:یعنی چی چرا؟؟؟
لارا:چرا شکنجش دادی؟
جونگ کوک:لارا..این چه حرفیه داری میزنی؟؟
لارا:نباید شکنجش میدادی
جونگ کوک از لارا جدا شد
با تعجب توی چشم هاش نگاه میکرد
این حرف لارا باعث عصبی شدنش میشد
یعنی جی نباید شکنجش میدادی؟؟
جونگ کوک:لارا...میفهمی داری چی میگی؟؟؟فراموش کردی چه بلاهایی سرت آورد؟؟؟؟فراموش کردی توی سال چه کار هایی باهات کرد؟؟؟؟(بلند)
لارا:نه..هیچ کدوم فراموش نکردم...ولی نباید این کار رو باهاش میکردی
جونگ کوک پوزخندی زد
دستش رو لای موهاش برد . با حرص چنگی به موهاش زد و موهاش رو به عقب زد ...
جونگ کوک:نمیفهمم...
جونگ کوک:یعنی چی که نباید شکنجه میشد؟؟؟اصلا تو هیچی..میدونی ما تو این مدت چی کشیدیم؟؟؟میدونی هر لحظه بدون تو چه حالی داشت؟؟؟میدونی هر شبی که تو بغلم نبودی چجوری صبح میشد؟؟؟؟میدونی بدون تو چه عذابی میکشیدم؟؟؟اصلا اینا رو میفهمی؟؟؟؟؟(بلند)
جونگ کوک اشک توی چشم هاش پر شده بود
صداش از شدت بغض میلرزید و دو رگه شده بود
لارا احساس میکرد ترک بزرگی توی قلبش بوجود اومده
نه بخاطر داد جونگ کوک
بلکه بخاطر سختی هایی که کشیده بود
فکر نمیکرد جونگ کوک تا این حد بهش وابسته باشه
جونگ کوک راست میگفت
خیلی سختی کشیده بود
اما نه به اندازه چیزایی که لارا تحمل کرده بود!!!
خیلی چیز هایی که حتی جونگ کوک هم ازش خبر نداشت
اما باز با این حال نمیتونست قبول کنه یه انسان دیگه بخاطرش شکنجه بشه
حتی لی یونگ!!
چون میدونست زجر کشیدن چه حالی داره!!!
خودش رو به جونگ کوک نزدیک تر کرد
با لبخند و نگاه گرمی که توی دل هر کسی نفوذ میکرد به جونگ کوک نگاه کرد
سرش رو به سینه جونگ کوک چسبوند و دستش رو روی دست جونگ کوک گذاشت
جونگ کوک با دیدن برخورد لارا به خودش اومد
از اینکه اینطوری باهاش رفتار کرده بود پشیمون بود
برای چند لحظه حرف هایی رو زد که بنظرش باعث ناراحتی لارا شده بود
اون نباید همه فشار های روحیش رو روی لارا خالی میکرد
لارا بیشتر از هر کس توی این ماجرا آسیب دیده بود
حقش نبود اون حرف ها رو بشنوه
جونگ کوک دستش رو روی بازوی لارا گذاشت و گفت
جونگ کوک:متاسفم....نب
لارا:اشکالی نداره....بهت حق میدم...من متاسفم که باعث شدم ناراحت بشی...عذاب بکشی....
جونگ کوک:نه..نه اصلا اینطور نیست...من فقط عصبی شدم....هیچ کدوم تقصیر تو نبوده...
لارا:(لبخند)
جونگ کوک:ولی...چرا گفت نباید شکنجه میشده؟؟؟؟
لارا:جونگ کوک...ما همه انسانیم...اجازه نداریم همدیگه رو مجازات کنیم...
جونگ کوک:ما مجازات نکردیم...فقط بخشی از کار هاش رو تلافی کردیم....بخشیش رو....
لارا:اینو بدون که این دنیاست که حق داره افراد رو مجازات کنه
هر کس هر کاری انجام بده تهش به خودش برمیگرده
چه خوب
چه بد!!!
..............................................................................
#فیک
#کی_پاپ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#k_pop
#bts
#jungkook
۱۱.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.