true love فصل ۳ پارت ۲۴:
true love فصل ۳ پارت ۲۴:
جونگ کوک:ل..لارا...عزیزم..منو نگاه کن
لارا:....
جونگ کوک:منو ببین..برات توضیح میدم
لارا سکوت کرده بود و همونجوری به لی یونگ خیره شده بود
حتی پلک هم نمیزد
توقع دیدن هر چیزی رو داشت
اما این دیگه زیادی بود
جونگ کوک از دیدن لارا که هیچ حرفی نمیزنه ترسید
دست لارا رو گرفت و سعی میکرد لارا رو از اونجا دور کنه
اما لارا حتی ذره ای هم تکون نخورد
جونگ کوک با صدای آرومی به لارا گفت
جونگ کوک:قشنگم...بیا بریم تو همچی رو برات توضیح میدم
لارا که تمام مدت به لی یونگ خیره شده بود با حرف جونگ کوک سرش رو برگردوند و به جونگ کوک نگاه کرد که باعث سرازیر شدن اشکش شد
قطره های اشک هاش دونه دونه روی زمین میریخت و خاک کف زمین رو نم دار میکرد
جونگ کوک به لارایی که با ناراحتی و ترس نگاهش میکرد گفت
جونگ کوک:قول میدم..برات توضیح بدم خب؟..الان بیا با من بریم تو
جونگ کوک با قدم های آروم به سمت ورودی عمارت رفت و وارد خونه شدند
لارا تمام مدت بدون هیچ حرفی دنبال جونگ کوک میرفت
هنوزم دست های سرد بود و میلرزید
جونگ کوک وارد اتاق شد و لارا رو روی تخت نشوند
بعد از اینکه لارا رو روی تخت نشوند ازش جدا شد و در اتاق رو بست و دوباره برگشت و کنار لارا روی تخت نشست
لارا رو بغل کرد و اونو سفت به خودش فشار داد
سرش رو روی شونه ظریف لارا گذاشت
نفس عمیقی کشید و بوی تن لارا رو وارد ریه هاش کرد
دستش رو نوازش وار روی کمر لارا میکشد و سعی در آروم کردنش داشت
با صدای کمی شروع به صحبت کرد
...........................................................................................
#فیک
#کی_پاپ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#k_pop
#bts
#jungkook
جونگ کوک:ل..لارا...عزیزم..منو نگاه کن
لارا:....
جونگ کوک:منو ببین..برات توضیح میدم
لارا سکوت کرده بود و همونجوری به لی یونگ خیره شده بود
حتی پلک هم نمیزد
توقع دیدن هر چیزی رو داشت
اما این دیگه زیادی بود
جونگ کوک از دیدن لارا که هیچ حرفی نمیزنه ترسید
دست لارا رو گرفت و سعی میکرد لارا رو از اونجا دور کنه
اما لارا حتی ذره ای هم تکون نخورد
جونگ کوک با صدای آرومی به لارا گفت
جونگ کوک:قشنگم...بیا بریم تو همچی رو برات توضیح میدم
لارا که تمام مدت به لی یونگ خیره شده بود با حرف جونگ کوک سرش رو برگردوند و به جونگ کوک نگاه کرد که باعث سرازیر شدن اشکش شد
قطره های اشک هاش دونه دونه روی زمین میریخت و خاک کف زمین رو نم دار میکرد
جونگ کوک به لارایی که با ناراحتی و ترس نگاهش میکرد گفت
جونگ کوک:قول میدم..برات توضیح بدم خب؟..الان بیا با من بریم تو
جونگ کوک با قدم های آروم به سمت ورودی عمارت رفت و وارد خونه شدند
لارا تمام مدت بدون هیچ حرفی دنبال جونگ کوک میرفت
هنوزم دست های سرد بود و میلرزید
جونگ کوک وارد اتاق شد و لارا رو روی تخت نشوند
بعد از اینکه لارا رو روی تخت نشوند ازش جدا شد و در اتاق رو بست و دوباره برگشت و کنار لارا روی تخت نشست
لارا رو بغل کرد و اونو سفت به خودش فشار داد
سرش رو روی شونه ظریف لارا گذاشت
نفس عمیقی کشید و بوی تن لارا رو وارد ریه هاش کرد
دستش رو نوازش وار روی کمر لارا میکشد و سعی در آروم کردنش داشت
با صدای کمی شروع به صحبت کرد
...........................................................................................
#فیک
#کی_پاپ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#k_pop
#bts
#jungkook
۷.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.