پارت

#پارت_7
#بیا_فقط_رفیق_باشیم

صبح روز بعد...

روز اول موزیک شوی جم و همچنین تولد چانگبین بود...
بعد از اجرا پسرا به نوبت تولدت چانگبین رو تبریک گفتن تا اینکه نوبت به هیونجین رسید..
_ همسرم تولدت مبارک!
فلیکس لبخند تلخی زد و چیزی نگفت، به اتاق انتظار برگشتن تا لباس عوض کنن.. حرف هیونجین توی سر فلیکس رژه می‌رفت، پسرا داشتن می‌رفتن تا سوار ماشین بشن و به خوابگاهاشون‌ برگردن..
هیونجین متوجه شد فلیکس گردنبدش‌ رو جا گذاشته میخواست صداش بزنه اما بخاطر عادت گفت
_ بیبی!‌... یهو رنگش پرید و با لحن آروم تری گفت
_ ببخشید!.. فلیکس شی...
فلیکس اونقدر عصبانی بود که بدون حرفی اونجا رو ترک کرد، هیونجین دنبالش دوید و دستش رو گرفت
_ لیکسی!
فلیکس که اشکاش رو به سختی کنترل می‌کرد دستش رو از هیونجین جدا کرد و سمت ماشین رفت...

چانگبین:_‌‌هیون!
_ بله هیونگ؟
_ بهت گفتم که این کار درستی نیست!

فلش بک شب قبل:

_ هیونگ لطفا کمکم کن!
_ مطمئنی هیونجینا؟
_ آره هیونگ..
_ خب.. خب باید چیکار کنم؟!
_ فردا وقتی خواستیم تولدت رو تبریک بگیم من همسرم صدات میزنم!
_ چییی؟!
_خواهش میکنم هیونگ!
_ میخوای لیکسی از منم متنفر بشه؟....


#straykids#BTS
#Felix #Han #IN #Sungmin #hyunjin #hyunlix #chungbin #chan #Lee‌know
دیدگاه ها (۷)

#پارت_8 #بیا_فقط_رفیق_باشیم!فلیکس بعد از رسیدن به خوابگاه با...

پارت_9#بیا_فقط_رفیق_باشیم با مرور شدن خاطرات توی ذهنش بی اخت...

#بیا_فقط_رفیق_باشیم #پارت_6 _خب راستش وقتی من و لینو هیونگ و...

#بیا_فقط_رفیق_باشیم!#پارت_5 فلیکس آماده خوابیدن شده بود که د...

هیونلیکس برا استا بوس میفرستادن🥺❤️اشک مصنوعی فیلم سینماین وا...

Part 1 — No Escapeسیگار بین دو انگشتش دود می‌شد. نوکش سرخ بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط