وقتی باردار بودی و...(درخواستی)
وقتی باردار بودی و...(درخواستی)
part (1) 🫂🖇🍂
شوگا ی چند وقت بود که برای ی سفر کاری رفته بود خارج از کشور منم تنها بودم توی خونه اجوما هم بود ..خیلی زن خوبه از موقعی که اینجام اونم اینجاس زن خیلی خوبیه شوگا اونو خاله صداش میکنه چون جای مادرش میمونه ولی بهش نمیتونه بله مامان..
مامان شوگا وقتی بجه بود فوت شد و اجوما بزرگش کرده
خاله اینجا پیش ما زندگی میکنه بچه های خودش انگار مادری ندارن بخاطر همینه که خاله پیش شوگا مونده چون اون مثل پسرش ازش نگهداری میکنه
حالا ولش کن مین چیزارو
من سه ماهه که باردارم .. شوگا وقتی خواست بره کلی سفارش کرد که به خودم برسم کلی به خاله سپرد که مراقب من باشه منو سروقت ببره دکتر و مربی ورزش همم بیاد که ورزش کنم
نمیدونم چرا این روزا هی دلم میخواد گریه کنم انگار ویار جدید هست
خاله:دخترم بیا اینو بخور
ا.ت:ن خاله من خوشم نمیاد میلم نمیکشه
خاله:ولی این برای بدنت خوبه باید بخوریش ضعف نکنی
ا.ت:من نمیخورم
خاله:بخور دیگه
ا.ت:نمیخوام*زد زیر گریه*نمیخورم
خاله:دخترم برای چی گریه میکنی اخه من چی گفتم؟
ا.ت:نمیدونم*گریه*
خاله:باشه بابا نخور
ا.ت همینطور داشت گریه میکرد
پرش زمانی به شب:/
خاله:/
ا.ت همینطور داشت گریه میکرد نمیدونم چرا هرچی ازش میپرسم میگه من شوگا رو میخوام
گفتم زنگ بزنم به شوگا
خاله:الو شوگا؟؟
شوگا:الو سلام خاله خوبی؟؟ا.ت خوبه؟؟
خاله:ن پسرم اصلا حالش خوب نیس
شوگا:چ..چیشده؟؟
خاله:نمیدونم از ظهر داره گریه میکنه هر کاری میکنم اروم نمیشه هی میگه یونگی
یونگی:ولی من الان نمیتونم بیام چیکار کنم؟؟
خاله:منم نمیدونم
یونگی:حالا ی کاریش میکنم
خاله:باشه خدافظ
ا.ت:نشسته بودم ی دفه گوشیم پیام اومد از طرف پیشی:
امشب میام
نمیدونم چرا وقتی ین پیامو خوندم گریم بند اومد
...
part (1) 🫂🖇🍂
شوگا ی چند وقت بود که برای ی سفر کاری رفته بود خارج از کشور منم تنها بودم توی خونه اجوما هم بود ..خیلی زن خوبه از موقعی که اینجام اونم اینجاس زن خیلی خوبیه شوگا اونو خاله صداش میکنه چون جای مادرش میمونه ولی بهش نمیتونه بله مامان..
مامان شوگا وقتی بجه بود فوت شد و اجوما بزرگش کرده
خاله اینجا پیش ما زندگی میکنه بچه های خودش انگار مادری ندارن بخاطر همینه که خاله پیش شوگا مونده چون اون مثل پسرش ازش نگهداری میکنه
حالا ولش کن مین چیزارو
من سه ماهه که باردارم .. شوگا وقتی خواست بره کلی سفارش کرد که به خودم برسم کلی به خاله سپرد که مراقب من باشه منو سروقت ببره دکتر و مربی ورزش همم بیاد که ورزش کنم
نمیدونم چرا این روزا هی دلم میخواد گریه کنم انگار ویار جدید هست
خاله:دخترم بیا اینو بخور
ا.ت:ن خاله من خوشم نمیاد میلم نمیکشه
خاله:ولی این برای بدنت خوبه باید بخوریش ضعف نکنی
ا.ت:من نمیخورم
خاله:بخور دیگه
ا.ت:نمیخوام*زد زیر گریه*نمیخورم
خاله:دخترم برای چی گریه میکنی اخه من چی گفتم؟
ا.ت:نمیدونم*گریه*
خاله:باشه بابا نخور
ا.ت همینطور داشت گریه میکرد
پرش زمانی به شب:/
خاله:/
ا.ت همینطور داشت گریه میکرد نمیدونم چرا هرچی ازش میپرسم میگه من شوگا رو میخوام
گفتم زنگ بزنم به شوگا
خاله:الو شوگا؟؟
شوگا:الو سلام خاله خوبی؟؟ا.ت خوبه؟؟
خاله:ن پسرم اصلا حالش خوب نیس
شوگا:چ..چیشده؟؟
خاله:نمیدونم از ظهر داره گریه میکنه هر کاری میکنم اروم نمیشه هی میگه یونگی
یونگی:ولی من الان نمیتونم بیام چیکار کنم؟؟
خاله:منم نمیدونم
یونگی:حالا ی کاریش میکنم
خاله:باشه خدافظ
ا.ت:نشسته بودم ی دفه گوشیم پیام اومد از طرف پیشی:
امشب میام
نمیدونم چرا وقتی ین پیامو خوندم گریم بند اومد
...
۷۰.۳k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.