گمشده در قلبم
گمشده در قلبم
پارت۹
همونطور که عقب عقب راه میرفتم گفتم:یک دو
دوییدم و گفتم:سه
از مویچیرو جلوتر بودم که صداشو شنیدم:هی تقلب کردی!قبول نیست!
با خنده گفتم:خوب کاری کردم خیلیم قبوله!
به تیر چراغ برقی که چندتا کوچه جلوتر بود رسیدم و وایسادم:من....بردمممم^-^
مویچیرو هم بهم رسید و نفس نفس زنان گفت:هی...تو...تقلب...کردی...قبول...نییست!
ادامه حرفش رو متوجه نشدم چون یاد یکی از خاطراتمون افتادم.هروقت باهاش مسابقه دو میدادم کلک میزدم و با شماره دو میدوییدم.بعضی وقتا بهم میرسید و اون میبرد ولی بیشتر وقتا من میبردم.
دستشو جلوی صورتم تکون داد که به خودم اومدم.
گفتم:حواست نبود یه چیزی رو متوجه نشدی!
استفهامی نگاهم کرد:چیو؟
به صورتش اشاره کردم:دیگه سرخ نیستی!
دوباره گونه هاش رنگ گرفت.
با حرص گفتم:ای بابا انقد خجالت نکش دیگههههه!شبیه توت فرنگی قرمز شده واسه من!مثلا چندساله همو میشناسیما!غریبه هم که نیستم.
سرخی گونه هاش نرفت اما تته پته از صداش دراومد:باشه.سعی میکنم
هنوز تازه رسیده بودیم اول خیابان ریونوسکه!
هنوز باید کلی دیگه میرفتیم.
فاصله کوچه ها هم زیاد بود دیگه بدتر!مسافتی که اومده بودیم خیلی طولانی بود ولی انقد با مویچیرو خوش گذشت که متوجه نشدم چطور آنقدر سریع گذشت.رسیدیم سر کوچه مویچیرو.
قبل از خداحافظی،گفتم که بهتره شماره همو داشته باشیم.خودکاری که توی جیبم بود رو برداشتم و باهاش شمارمو کف دستش نوشتم:تو بهم پیام بده منم شمارت میوفته سیو میکنم.
پارت۹
همونطور که عقب عقب راه میرفتم گفتم:یک دو
دوییدم و گفتم:سه
از مویچیرو جلوتر بودم که صداشو شنیدم:هی تقلب کردی!قبول نیست!
با خنده گفتم:خوب کاری کردم خیلیم قبوله!
به تیر چراغ برقی که چندتا کوچه جلوتر بود رسیدم و وایسادم:من....بردمممم^-^
مویچیرو هم بهم رسید و نفس نفس زنان گفت:هی...تو...تقلب...کردی...قبول...نییست!
ادامه حرفش رو متوجه نشدم چون یاد یکی از خاطراتمون افتادم.هروقت باهاش مسابقه دو میدادم کلک میزدم و با شماره دو میدوییدم.بعضی وقتا بهم میرسید و اون میبرد ولی بیشتر وقتا من میبردم.
دستشو جلوی صورتم تکون داد که به خودم اومدم.
گفتم:حواست نبود یه چیزی رو متوجه نشدی!
استفهامی نگاهم کرد:چیو؟
به صورتش اشاره کردم:دیگه سرخ نیستی!
دوباره گونه هاش رنگ گرفت.
با حرص گفتم:ای بابا انقد خجالت نکش دیگههههه!شبیه توت فرنگی قرمز شده واسه من!مثلا چندساله همو میشناسیما!غریبه هم که نیستم.
سرخی گونه هاش نرفت اما تته پته از صداش دراومد:باشه.سعی میکنم
هنوز تازه رسیده بودیم اول خیابان ریونوسکه!
هنوز باید کلی دیگه میرفتیم.
فاصله کوچه ها هم زیاد بود دیگه بدتر!مسافتی که اومده بودیم خیلی طولانی بود ولی انقد با مویچیرو خوش گذشت که متوجه نشدم چطور آنقدر سریع گذشت.رسیدیم سر کوچه مویچیرو.
قبل از خداحافظی،گفتم که بهتره شماره همو داشته باشیم.خودکاری که توی جیبم بود رو برداشتم و باهاش شمارمو کف دستش نوشتم:تو بهم پیام بده منم شمارت میوفته سیو میکنم.
۷۰۸
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.