سرم رو داخل گردنش کردم و شروع کردم به بو کردن بوی بدنش

'سرم رو داخل گردنش کردم و شروع کردم به بو کردن بوی بدنش
بویی که خاطرات زیادی باهاش داشتم و آرامش وجودم بود
و خب... گاز آرومی هم ازش گرفتم

:اگر پسرم قراره آدم بشو باشه... اگر قراره قول بده که دیگه نه رازی بمونه و همه چیز رو باهم حل کنیم
باشه... یه فرصت به این بلوط میدم...
یه فرصت به این پسر کوچولو میدم....

قبول کردم بهش یه فرصت دیگه هم بدم
چون حتی خودمم نمیخواستم از دست بدمش
چون حتی دل خودمم برای تنگ میشد
چون قسمتی از وجودم بود که نمی‌تونستم ترک کنم
چون بلوطم بود
چون پسرم بود...
چون پدر بچم بود
و از همه مهمتر... دوستش داشتم....'


این فیک مون با قلم پارک ویولت بود
که به خاطر ایشون داستان هم قشنگ شد:))
و تجربه ی خیلی قشنگی بود با این خانمی مهربونم نوشتن
https://wisgoon.com/park_violet
دیدگاه ها (۱)

یه تایم طولانی میشه که نبودم...فعلا فشار درسی و اینا زیاده🌚🌚...

1900

""آروم پشت در ایستادم، سرم رو به چوب سردش تکیه دادم. صدای خش...

"" واکنش اون سرشار از درد و ناباوری بود... صدای آرومش، نگاه...

پارت بیستو یکمسلام بابا بابام:سلام خوشگل بابا خوبی ؟بیا شامت...

بچه هاا یک خبر خوببببببب

پشیمونی..پارت.۲۲ویو نویسندهجنا رفت..بی‌خبر از اینکه..این نقش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط