وقتی با هم میرین دریا 🌊✨p ۹
(بچه ها پارت قبلی گفتم ۵ تا پارت میزارم درسته خب من وقتی گفتم یهو یه کاری پیش اومد که باید انجام میدادمش بعد فرداش رفتیم مسافرت ۲ روزه و بعد از اون اومدم خونه یه سردرد خیلی شدیدی داشتم بعد که رفتیم بیمارستان فهمیدم میگرن گرفتم یعنی یه زره تور گوشی تلویزیون میخورد بهم سردرد خیلی بدی شروع میشد تا اینکه حالم امروز خوب شد و اومدم براتون پارت های جدید رو بزارم بریم سراغ فیک فایتینگ🙂✨)
پرنیا:حالا بگزریم اجوما تا تهیونگ نخوابیده برم ازش کتاب بگیرم بای
اجوما:فقط یادت باشه که بهش زود اعتراف کنی چون شاید یکی دیگه جات رو بگیره
پرنیا:مثلا کی
اجوما:چند روز پیش شنیدم اگه تهیونگ به این زودیا ازدواج نکنه مامانش بزور اون رو با دختر خالش عقد میکنه
پرنیا:عووو پسسس.... خیلی ممنون اجوما
پرنیا سریع رفت و جلوی در اتاق تهیونگ و در زد
تهیونگ:کیه؟!
پرنیا:منم
تهیونگ:عو پرنیا اینجا چیکار میکنی
پرنیا:راستش من از تاریکی میترسم میشه بیام اتاق تو بخوابم
تهیونگ:اره امم.... فقط من شبا با بالا تنه ی لخت میخوابم ایرادی نداره که
پرنیا:نه اشکال نداره من نگاه نمیکنم
تهیونگ :خب روی تخت میخوای بخوابی
پرنیا:من رو زمینم میخوابم فقط یه پتو و یه بالش بدی کافیه
خلاصه (حوصله ندارم توضیح بدم 😐) که تهیونگ بهش بالش و پتو داد و پرنیا ازش کتاب خواست که تهیونگم داد پرنیا رفت روی کاناپه و پشتشو کرد به تهیونگ و تهیونگ لباسش و در اورد و رفت روی تخت و توی گوشی بود
پرنیا:میگم تهیونگ
تهیونگ:جانم
پرنیا:اممم... هیچی ولش کن
تهیونگ:ببین اگه نگی تا صبح میام بالاسرت حرف میزنم تا بگی
پرنیا:هی بابا میخواستم بگم از اجوما شنیدم تو قراره با دختر خالت ازدواج کنی
تهیونگ:چی ...چرا....برا چی .... اصلا خب چیکار کنم که شنیدی (حالت تعجب کیوت)
پرنیا:کیوت(با صدای اروم ولی تهیونگ شنید)
تهیونگ:چی گفتی کیوت
پرنیا:نه
تهیونگ :چرا بخدا گفتی کیوت
پرنیا:اییییششش اره گفتم کیوت که چی (درست حرف بزن با بچم بیشور بزنم بشت خاک بره چشت 😐🔪)
تهیونگ:تو عاشقمی
پرنیا:امم... نه
تهیونگ:راستش رو بگو (یاد هتل ترانسیلوانیا افتادم لولو خان یه قدرت هیبن و تیزم (درست نوشتم؟!) داشت بعد بقیه راستش رو میگفتن 😐😑😅)
پرنیا:خب اره
تهیونگ:.......
ادامه دارد......
اسکی ممنوع ❌
پرنیا:حالا بگزریم اجوما تا تهیونگ نخوابیده برم ازش کتاب بگیرم بای
اجوما:فقط یادت باشه که بهش زود اعتراف کنی چون شاید یکی دیگه جات رو بگیره
پرنیا:مثلا کی
اجوما:چند روز پیش شنیدم اگه تهیونگ به این زودیا ازدواج نکنه مامانش بزور اون رو با دختر خالش عقد میکنه
پرنیا:عووو پسسس.... خیلی ممنون اجوما
پرنیا سریع رفت و جلوی در اتاق تهیونگ و در زد
تهیونگ:کیه؟!
پرنیا:منم
تهیونگ:عو پرنیا اینجا چیکار میکنی
پرنیا:راستش من از تاریکی میترسم میشه بیام اتاق تو بخوابم
تهیونگ:اره امم.... فقط من شبا با بالا تنه ی لخت میخوابم ایرادی نداره که
پرنیا:نه اشکال نداره من نگاه نمیکنم
تهیونگ :خب روی تخت میخوای بخوابی
پرنیا:من رو زمینم میخوابم فقط یه پتو و یه بالش بدی کافیه
خلاصه (حوصله ندارم توضیح بدم 😐) که تهیونگ بهش بالش و پتو داد و پرنیا ازش کتاب خواست که تهیونگم داد پرنیا رفت روی کاناپه و پشتشو کرد به تهیونگ و تهیونگ لباسش و در اورد و رفت روی تخت و توی گوشی بود
پرنیا:میگم تهیونگ
تهیونگ:جانم
پرنیا:اممم... هیچی ولش کن
تهیونگ:ببین اگه نگی تا صبح میام بالاسرت حرف میزنم تا بگی
پرنیا:هی بابا میخواستم بگم از اجوما شنیدم تو قراره با دختر خالت ازدواج کنی
تهیونگ:چی ...چرا....برا چی .... اصلا خب چیکار کنم که شنیدی (حالت تعجب کیوت)
پرنیا:کیوت(با صدای اروم ولی تهیونگ شنید)
تهیونگ:چی گفتی کیوت
پرنیا:نه
تهیونگ :چرا بخدا گفتی کیوت
پرنیا:اییییششش اره گفتم کیوت که چی (درست حرف بزن با بچم بیشور بزنم بشت خاک بره چشت 😐🔪)
تهیونگ:تو عاشقمی
پرنیا:امم... نه
تهیونگ:راستش رو بگو (یاد هتل ترانسیلوانیا افتادم لولو خان یه قدرت هیبن و تیزم (درست نوشتم؟!) داشت بعد بقیه راستش رو میگفتن 😐😑😅)
پرنیا:خب اره
تهیونگ:.......
ادامه دارد......
اسکی ممنوع ❌
۹.۵k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.