وقتی باهم میرین دریا🌊✨p ۱۰
تهیونگ:اگه دوسم داشتی انقدر اذیتم نمیکردی
پرنیا:یه دونه از اذیت کردنام رو میگی
تهیونگ:مثلا نگام نمیکردی
پرنیا :دیگه ما یه غروری داریم نمیشد نگاه کنم ولی الان نگاه میکنم
پرنیا برگشت و به تهیونگ خیره شد که تهیونگ دوباره شروع کرد به حرف زدن
تهیونگ :به چی خیره شدی
پرنیا:اقای کیم تهیونگ تو باید خوشحال باشی که من قبول کردم با هم تو رابطه باشیم ولی اگه نمیخوای میتونی بری با دختر خالت ازدواج کنی و دل منو بشکونی
تهیونگ:باشه بابا شوخی کردم بیا بغلم (قلب ادمین تون اکلیلی شده چون که دوستش (البته الان دیگه نیست) پرنیا اسم دوستم بود الان بغل تهیونگ ههههه🙂😑🔪)
پرنیا بلند شد و رفت روی تخت و پشتش رو کرد به تهیونگ و تهیونگ هم بغلش کرد از پشت
تهیونگ:قهری
پرنیا:اره تو الان باید خوشحال باشی ولی به من میگی اذیتت کردم خودتم خیلی پرو (عمته😑🔪) بودی که نگام میکردی و اگه به دخترای دیگه اینجوری نگاه کنی چی
تهیونگ:من هیچ وقت این کار رو نمیکنم
پرنیا:هوم باشه من میرم اتاقم یه چیزی بیارم با خودم
تهیونگ:چی
پرنیا:جسینا و پانی
تهیونگ:نه تروخدا اونا رو چیکار داری وقتی یه خرس عسلی داری (لباشو غنچه کرد) (وییی خدا قلبم 🙂✨❤)
پرنیا:ولی پانی از تو کیوت تره (گوه نخور بابا تهیونگ یه بچه ۱ سالس 🙂😑🔪🐻)
تهیونگ:باشه ولی روی کاناپه میخوابن
پرنیا:باشه ته ته جونم
پرنیا رفت توی اتاقش دید که پانی و جسینا انقدر این ور اون ور رفتن که کل اتاق ترکیده
پرنیا:پانیییی اتاقم رو خراب کردی پدصگ بیا اینجا ببینم
پانی تو ذهنش :(قلط کردم بخدا خواب بودم وییی{الفرار})
پرنیا:باشه بابا بیا اینجا کاریت ندارم میخوام بریم اتاق تهیونگ
پرنیا جسینا رو بغل کرد و پانی هم پشتش میومد و پرنیا در اتاق رو باز کرد
پرنیا:سلام ما اومدیم
تهیونگ:از این پانی خوشم نمیاد
پرنیا:ولی من خوشم میاد مگه نه پانی
پانی سرش رو به نشانه ی اره تکون میده
تهیونگ:هعی منم یه سگ دارم توی یه خونه ی دیگس اسمش یونتان هست
پرنیا:عو من عاشق سگام
تهیونگ:میدونم
پرنیا:واسا ببینم اون روزی که رفتی اتاقم رفتی دفتر خاطراتم رو ورداشتی اخه نیست
تهیونگ:چی نه چرا باید بردارم (هول شده)
پرنیا:پس از کجا میدونی
تهیونگ:هیچی همین جوری
پرنیا:بده یه من اون دفتر فاخی رو
تهیونگ:برای سرگرمی برداشتم دیدم خیلی چیز ها داره خوندمش و قبل از اینکه تو بیای تمومش کردم
پرنیا:عه پس منم باهات قهرم پانی جسینا بیاید بریم اتاقم بدویید
ادامه دارد........
اسکی ممنوع❌
پرنیا:یه دونه از اذیت کردنام رو میگی
تهیونگ:مثلا نگام نمیکردی
پرنیا :دیگه ما یه غروری داریم نمیشد نگاه کنم ولی الان نگاه میکنم
پرنیا برگشت و به تهیونگ خیره شد که تهیونگ دوباره شروع کرد به حرف زدن
تهیونگ :به چی خیره شدی
پرنیا:اقای کیم تهیونگ تو باید خوشحال باشی که من قبول کردم با هم تو رابطه باشیم ولی اگه نمیخوای میتونی بری با دختر خالت ازدواج کنی و دل منو بشکونی
تهیونگ:باشه بابا شوخی کردم بیا بغلم (قلب ادمین تون اکلیلی شده چون که دوستش (البته الان دیگه نیست) پرنیا اسم دوستم بود الان بغل تهیونگ ههههه🙂😑🔪)
پرنیا بلند شد و رفت روی تخت و پشتش رو کرد به تهیونگ و تهیونگ هم بغلش کرد از پشت
تهیونگ:قهری
پرنیا:اره تو الان باید خوشحال باشی ولی به من میگی اذیتت کردم خودتم خیلی پرو (عمته😑🔪) بودی که نگام میکردی و اگه به دخترای دیگه اینجوری نگاه کنی چی
تهیونگ:من هیچ وقت این کار رو نمیکنم
پرنیا:هوم باشه من میرم اتاقم یه چیزی بیارم با خودم
تهیونگ:چی
پرنیا:جسینا و پانی
تهیونگ:نه تروخدا اونا رو چیکار داری وقتی یه خرس عسلی داری (لباشو غنچه کرد) (وییی خدا قلبم 🙂✨❤)
پرنیا:ولی پانی از تو کیوت تره (گوه نخور بابا تهیونگ یه بچه ۱ سالس 🙂😑🔪🐻)
تهیونگ:باشه ولی روی کاناپه میخوابن
پرنیا:باشه ته ته جونم
پرنیا رفت توی اتاقش دید که پانی و جسینا انقدر این ور اون ور رفتن که کل اتاق ترکیده
پرنیا:پانیییی اتاقم رو خراب کردی پدصگ بیا اینجا ببینم
پانی تو ذهنش :(قلط کردم بخدا خواب بودم وییی{الفرار})
پرنیا:باشه بابا بیا اینجا کاریت ندارم میخوام بریم اتاق تهیونگ
پرنیا جسینا رو بغل کرد و پانی هم پشتش میومد و پرنیا در اتاق رو باز کرد
پرنیا:سلام ما اومدیم
تهیونگ:از این پانی خوشم نمیاد
پرنیا:ولی من خوشم میاد مگه نه پانی
پانی سرش رو به نشانه ی اره تکون میده
تهیونگ:هعی منم یه سگ دارم توی یه خونه ی دیگس اسمش یونتان هست
پرنیا:عو من عاشق سگام
تهیونگ:میدونم
پرنیا:واسا ببینم اون روزی که رفتی اتاقم رفتی دفتر خاطراتم رو ورداشتی اخه نیست
تهیونگ:چی نه چرا باید بردارم (هول شده)
پرنیا:پس از کجا میدونی
تهیونگ:هیچی همین جوری
پرنیا:بده یه من اون دفتر فاخی رو
تهیونگ:برای سرگرمی برداشتم دیدم خیلی چیز ها داره خوندمش و قبل از اینکه تو بیای تمومش کردم
پرنیا:عه پس منم باهات قهرم پانی جسینا بیاید بریم اتاقم بدویید
ادامه دارد........
اسکی ممنوع❌
۱۱.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.