fake kook
fake kook
part*¹³
کوک: چیزی شده
ا/ت: اینقدر با من خوب نباش
کوک: نکنه عاشقم شدی؟
ا/ت: منظورم این نبود همه خدمتکارا شک کردن که باهم قرار میزاریم
کوک: خب شک کنن مهم نیست
ا/ت: اگه به مامانت بگن چی درباره من چی فک میکنن میگن یه هفته نشده مخ پسرمو زده فقط یه خدمتکار ساده بعد اخراج میشم
کوک: نمیشی من نمیزارم اگه دوس دخترم باشی
ا/ت: تو گفتی اگه باشی نیستم که مثلا چند نفر هم اومدن به من گفتن بخاطر مال اموالته که من باهات دوستم منم گفتم اینطور نیست
کوک: پس بخاطر خودمه که میخوایم
ا/ت: چرا منظورمو نمیفهمی
اومد نزدیکم دستشو گذاشت رو شونم
کوک: نگران هیچی نباش من نمیزارم چیزی بشه
ا/ت: چرا به من دست میزنی
کوک: اها ببخشید خیلی دارم زیاده روی میکنم خیلی باهات صمیمی شدم ببخشید نگران نباش درستش میکنم
ا/ت: باشه ممنون خب من برم
کوک: میتونی دوستم باشی
ا/ت: ها؟
کوک: اینقدر با من رسمی صحبت نکن من یه دوست بدون
ا/ت: یعنی باهات مثل یه دوست باشم ولی بهم دستور بدی
کوک: نه تو اگه دوستم باشی بهت دستور نمیدم
ا/ت:ببخشیدا اینو میگم ولی من اگه می خواستم باهات دوست بشم همون موقع دوست میشدم
کوک: پس چطور بودی وقتی بچه بودیم بهترین دوستای هم بودیم و بخاطر همین سونگهون باهامون قهر کرد
ا/ت: ها وایسا ببینم تو کی هستی
کوک: من دوست بچگیت هروز خونتون بودم
ا/ت: نه تو اون نیستی
کوک: هه اسم اون چی بود
ا/ت: یادم نمیاد تو دفترچه خاطراتم نوشتم
رفتم دفترچمو اوردم
ا/ت: اسمش جونگکوک وایسا ببینم واقعا تو بودی؟
کوک: بله خودم بودم
ا/ت: پس چرا تو دبیرستان نگفتی بهم
کوک:نمیدونم یکم حسودی میکردم وقتی میدیدم تو سونگهون باهمین
ا/ت: ولی من باور نمیکردم یه روزی پیدات کنم
کوک: پیدا کردی دیگه اخرین باری که سونگهون دیدی کی بود
ا/ت: روز عروسیم
کوک: ازدواج کردی؟
#فیک
#سناریو
part*¹³
کوک: چیزی شده
ا/ت: اینقدر با من خوب نباش
کوک: نکنه عاشقم شدی؟
ا/ت: منظورم این نبود همه خدمتکارا شک کردن که باهم قرار میزاریم
کوک: خب شک کنن مهم نیست
ا/ت: اگه به مامانت بگن چی درباره من چی فک میکنن میگن یه هفته نشده مخ پسرمو زده فقط یه خدمتکار ساده بعد اخراج میشم
کوک: نمیشی من نمیزارم اگه دوس دخترم باشی
ا/ت: تو گفتی اگه باشی نیستم که مثلا چند نفر هم اومدن به من گفتن بخاطر مال اموالته که من باهات دوستم منم گفتم اینطور نیست
کوک: پس بخاطر خودمه که میخوایم
ا/ت: چرا منظورمو نمیفهمی
اومد نزدیکم دستشو گذاشت رو شونم
کوک: نگران هیچی نباش من نمیزارم چیزی بشه
ا/ت: چرا به من دست میزنی
کوک: اها ببخشید خیلی دارم زیاده روی میکنم خیلی باهات صمیمی شدم ببخشید نگران نباش درستش میکنم
ا/ت: باشه ممنون خب من برم
کوک: میتونی دوستم باشی
ا/ت: ها؟
کوک: اینقدر با من رسمی صحبت نکن من یه دوست بدون
ا/ت: یعنی باهات مثل یه دوست باشم ولی بهم دستور بدی
کوک: نه تو اگه دوستم باشی بهت دستور نمیدم
ا/ت:ببخشیدا اینو میگم ولی من اگه می خواستم باهات دوست بشم همون موقع دوست میشدم
کوک: پس چطور بودی وقتی بچه بودیم بهترین دوستای هم بودیم و بخاطر همین سونگهون باهامون قهر کرد
ا/ت: ها وایسا ببینم تو کی هستی
کوک: من دوست بچگیت هروز خونتون بودم
ا/ت: نه تو اون نیستی
کوک: هه اسم اون چی بود
ا/ت: یادم نمیاد تو دفترچه خاطراتم نوشتم
رفتم دفترچمو اوردم
ا/ت: اسمش جونگکوک وایسا ببینم واقعا تو بودی؟
کوک: بله خودم بودم
ا/ت: پس چرا تو دبیرستان نگفتی بهم
کوک:نمیدونم یکم حسودی میکردم وقتی میدیدم تو سونگهون باهمین
ا/ت: ولی من باور نمیکردم یه روزی پیدات کنم
کوک: پیدا کردی دیگه اخرین باری که سونگهون دیدی کی بود
ا/ت: روز عروسیم
کوک: ازدواج کردی؟
#فیک
#سناریو
۲۲.۵k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.