خان زاده پارت55
#خان_زاده #پارت55
در محکم به هم کوبیده شد و پشت بندش صدای کشیده و خمارش توی خونه پیچید
_همسررررر من... کجایی؟
جوابی ندادم. منو روی مبل دید. تلو تلویی خورد و گفت
_اینجایی همسرم؟
حالت نرمال نداشت. بلند شدم و گفتم
_حالتون خوبه؟
باز تلو تلو خورد و با صدای کشیده ای گفت
_توووووپ یهو دلم هوای تو رو کرد... نه که دختر نبوده باشه ها بود... خوبشم بود،از تو بهترشم بود اما من هوس تن تو به سرم زد.عه اینا چیه پوشیدی؟
نگاهی به بلوز شلوارم انداختم که گفت
_یکی از اون لباس خوابای هات و بپوش... برقص واسم... آره برقص واسم...مستم کن.. مست هستما... میخوام بیهوشم کنی. بلدی؟
_بلد نیستم.
_پس من برم پیش کی؟ اومدم پیش زنم..اما زنم واسم لباس خوب نمیپوشه.برم با دخترای دیگه...
یاد حرف خاتون افتادم که گفت برای شوهرت باید هزار رنگ بشی تا هر شب یه رنگ تازه ببینه و چشمش دنبال زنای دیگه نباشه.
بی حرف به سمت اتاقم رفتم. در کمدم و باز کردم و یکی از لباس خواب هایی که برام گذاشتن و در آوردم.
لباسام و کندم و لباس خواب و پوشیدم.
برای لحظه ای از خودم خجالت کشیدم.
آخه این چی بود دیگه؟
بیخیال آیلین... به خاطر شوهرت.
جلوی آینه ایستادم و موهام و باز کردم...
همش تا پایین باسنم ریخت.
آرایش کردم و بعد از زدن عطر از اتاق بیرون رفتم.
همچنان روی مبل ولو بود.
🍁 🍁 🍁
در محکم به هم کوبیده شد و پشت بندش صدای کشیده و خمارش توی خونه پیچید
_همسررررر من... کجایی؟
جوابی ندادم. منو روی مبل دید. تلو تلویی خورد و گفت
_اینجایی همسرم؟
حالت نرمال نداشت. بلند شدم و گفتم
_حالتون خوبه؟
باز تلو تلو خورد و با صدای کشیده ای گفت
_توووووپ یهو دلم هوای تو رو کرد... نه که دختر نبوده باشه ها بود... خوبشم بود،از تو بهترشم بود اما من هوس تن تو به سرم زد.عه اینا چیه پوشیدی؟
نگاهی به بلوز شلوارم انداختم که گفت
_یکی از اون لباس خوابای هات و بپوش... برقص واسم... آره برقص واسم...مستم کن.. مست هستما... میخوام بیهوشم کنی. بلدی؟
_بلد نیستم.
_پس من برم پیش کی؟ اومدم پیش زنم..اما زنم واسم لباس خوب نمیپوشه.برم با دخترای دیگه...
یاد حرف خاتون افتادم که گفت برای شوهرت باید هزار رنگ بشی تا هر شب یه رنگ تازه ببینه و چشمش دنبال زنای دیگه نباشه.
بی حرف به سمت اتاقم رفتم. در کمدم و باز کردم و یکی از لباس خواب هایی که برام گذاشتن و در آوردم.
لباسام و کندم و لباس خواب و پوشیدم.
برای لحظه ای از خودم خجالت کشیدم.
آخه این چی بود دیگه؟
بیخیال آیلین... به خاطر شوهرت.
جلوی آینه ایستادم و موهام و باز کردم...
همش تا پایین باسنم ریخت.
آرایش کردم و بعد از زدن عطر از اتاق بیرون رفتم.
همچنان روی مبل ولو بود.
🍁 🍁 🍁
۵.۰k
۰۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.