fake kook
fake kook
part*4
ا.ت: میشه منو بکشین
کوک: چیشده میخوای بمیری
ا.ت: دیگه جون ندارم
کوک: یک ساعت دیگه به قول خودت به غول بیابونی میگم بیاد ببرت دورت بده
اینو گفت رفت
نیم ساعت بعد
احساس میکردم دلم درده فکر میکردم ماله اینکه چیزی نخوردم ولی فهمیدم وایی نه الان وقتش نبود
با اینکه نمیتونستم درست حرف بزنم ولی گفتم
ا.ت: جونگکوک
احساس میکردم صدامو نمیشنوه داد زدم
ا.ت: جونگکوک
از دید کوک
نشسته بودم که صدایی شنیدم رفتم پیش دختره
کوک: باز چته
ا.ت: چطوری بگم
کوک: میخوای بازم بگی که میخوای بمیری گوش بده من هیچکس به همین زودی نمیکشم
ا.ت: نه اینو نمیخواستم بگم وایی
کوک: خب چیه
ا.ت: الان هرچی بگم فک نکنم بفهمی خدمتکار چیز زنی دختری چیزی اینجا نیست بگی بیاد تروخدا
کوک:وایسا یه لحظه
رفتم اجوما صدا زدم اومد
کوک: خب بیا چی میخواستی بگی
اجوما:اتفاقی افتاده چیشده
کوک: گفت که با یه دختری یا یه زنی کار داره گفتم که بیام صدات بزنم
اجوما: چیشده
ا.ت: اجوما
اجوما: جانم
ا.ت: پپریود شدم
اجوما: اها اخی عزیزم وایسا یه لحظه
کوک: چیشده
اجوما: وایسا الان میام
اجوما رفت اومد یه پلاستیک سیاه دستش بود
کوک: چی داخلشه
اجوما: بعد برات میگم خب عزیزم بلند شو
ا.ت: جون ندارم میتونی کمکم کنی
اجوما: باشه عزیزم
ا.ت: مرسی
اجوما: پسرم برو بیرون
کوک: من چرا
اجوما: بهت میگم برو
کوک: باشه
چند دقیقه بعد
کوک: بیام
اجوما: آره بیا
کوک:خب چیشده
اجوما:یکم استراحت کن توهم بیا دنبالم
رفتم دنبال اجوما کمی ابمیوه چیزای دیگه اماده کرد
اجوما: خب اینو ببر برا دختره
کوک: شوخیت گرفته
اجوما: این هفته بدترین هفته برای دختراست
کوک:خب به من چه
اجوما: فک کنم این چهار روزی هم که اینجا بوده هیچی نخورده ببر براش
کوک:خب باشه
بردم اتاقش
ا.ت: برو گمشو حوصلتو ندارم
کوک: بیا اینارو بخور
ا.ت: نمیخوام
کوک: میدونم حوصله نداری
ا.ت: خستم نکن حوصله هیچی ندارم حتی حوصله تو ندارم
کوک:دستمو بگیر
ا.ت: چرا باید دستتو بگیرم
کوک: وایسا بیا لحظه
ا.ت: وایی چرا غول بیابونی میگی بیاد من خودم حالم خوب نیست
کوک: اگه میخوای تا ببرمت دکتر
ا.ت: خفه شو عوضی
دختره با زور بردیمش تو حیاط گذاشتمش رو صندلی همه گفتم برین
ا.ت: چرا منو اوردی اینجا چی میخوای
کوک: بیا اینارو بخور بهتر میشی این چهار روز هیچی نخوردی
ا.ت: نمیخورم
کوک: بخور که دردت بیشتر میشه
ا.ت: نمیتونم بخورم
کوک: چرا
ا.ت: نمیتونم دستمو تکون بدم
کوک: مگه دستت چشه
ا.ت: درد میکنه
نگاه دورم کردم کسی نبود
ا.ت: نگاه چی میکنی
#کوک
#فیک
#سناریو
part*4
ا.ت: میشه منو بکشین
کوک: چیشده میخوای بمیری
ا.ت: دیگه جون ندارم
کوک: یک ساعت دیگه به قول خودت به غول بیابونی میگم بیاد ببرت دورت بده
اینو گفت رفت
نیم ساعت بعد
احساس میکردم دلم درده فکر میکردم ماله اینکه چیزی نخوردم ولی فهمیدم وایی نه الان وقتش نبود
با اینکه نمیتونستم درست حرف بزنم ولی گفتم
ا.ت: جونگکوک
احساس میکردم صدامو نمیشنوه داد زدم
ا.ت: جونگکوک
از دید کوک
نشسته بودم که صدایی شنیدم رفتم پیش دختره
کوک: باز چته
ا.ت: چطوری بگم
کوک: میخوای بازم بگی که میخوای بمیری گوش بده من هیچکس به همین زودی نمیکشم
ا.ت: نه اینو نمیخواستم بگم وایی
کوک: خب چیه
ا.ت: الان هرچی بگم فک نکنم بفهمی خدمتکار چیز زنی دختری چیزی اینجا نیست بگی بیاد تروخدا
کوک:وایسا یه لحظه
رفتم اجوما صدا زدم اومد
کوک: خب بیا چی میخواستی بگی
اجوما:اتفاقی افتاده چیشده
کوک: گفت که با یه دختری یا یه زنی کار داره گفتم که بیام صدات بزنم
اجوما: چیشده
ا.ت: اجوما
اجوما: جانم
ا.ت: پپریود شدم
اجوما: اها اخی عزیزم وایسا یه لحظه
کوک: چیشده
اجوما: وایسا الان میام
اجوما رفت اومد یه پلاستیک سیاه دستش بود
کوک: چی داخلشه
اجوما: بعد برات میگم خب عزیزم بلند شو
ا.ت: جون ندارم میتونی کمکم کنی
اجوما: باشه عزیزم
ا.ت: مرسی
اجوما: پسرم برو بیرون
کوک: من چرا
اجوما: بهت میگم برو
کوک: باشه
چند دقیقه بعد
کوک: بیام
اجوما: آره بیا
کوک:خب چیشده
اجوما:یکم استراحت کن توهم بیا دنبالم
رفتم دنبال اجوما کمی ابمیوه چیزای دیگه اماده کرد
اجوما: خب اینو ببر برا دختره
کوک: شوخیت گرفته
اجوما: این هفته بدترین هفته برای دختراست
کوک:خب به من چه
اجوما: فک کنم این چهار روزی هم که اینجا بوده هیچی نخورده ببر براش
کوک:خب باشه
بردم اتاقش
ا.ت: برو گمشو حوصلتو ندارم
کوک: بیا اینارو بخور
ا.ت: نمیخوام
کوک: میدونم حوصله نداری
ا.ت: خستم نکن حوصله هیچی ندارم حتی حوصله تو ندارم
کوک:دستمو بگیر
ا.ت: چرا باید دستتو بگیرم
کوک: وایسا بیا لحظه
ا.ت: وایی چرا غول بیابونی میگی بیاد من خودم حالم خوب نیست
کوک: اگه میخوای تا ببرمت دکتر
ا.ت: خفه شو عوضی
دختره با زور بردیمش تو حیاط گذاشتمش رو صندلی همه گفتم برین
ا.ت: چرا منو اوردی اینجا چی میخوای
کوک: بیا اینارو بخور بهتر میشی این چهار روز هیچی نخوردی
ا.ت: نمیخورم
کوک: بخور که دردت بیشتر میشه
ا.ت: نمیتونم بخورم
کوک: چرا
ا.ت: نمیتونم دستمو تکون بدم
کوک: مگه دستت چشه
ا.ت: درد میکنه
نگاه دورم کردم کسی نبود
ا.ت: نگاه چی میکنی
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۰.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.