fake kook
fake kook
part*3
فکر میکردم بیرون هم جای ترسناکی باشه ولی خیلی زیبا بود یه عمارت بزرگ بود
ا.ت: ببخشید
کوک: چیه
ا.ت: اینجا کامل ماله خودته
کوک: نه پس ماله بابامه
هوفف چقدر رو مخه باید دنبال یه نقشه بگردم از اینجا فرار کنم کامل نگاه به همه جا کردم فهمیدم فرار از اینجا خیلی سخته مثل این بود که میخوای باجونت بازی کنی
کوک: پنج دقیقه تموم ببرینش داخل
ا.ت: کی تموم شد
کوک:چقدر حرف میزنی ببرینش داخل
بردنم دوباره تو اون اتاقه
ا.ت: غول بیابونی اخه چقدر زور داری دستم درد اومد
وایی که چقدر خستم هنوز یک ساعت نگذشته که اینجام اخه چطوری میتونم عادت کنم کاشکی از خونه نرفته بودم بیرون تا گیر این عوضیا نمیوفتادم اخه مگه من چه گناهی کردم که باید گیر این بیوفتم اسمش چی بود جونگمونگ جومونگ اها جونگکوک اخه چیکار کنم چطور میتونم از اینجا فرار کنم فکر کنم اگه اینا نکشنم حداقل از گرسنگی میمیرم وایی که چقدر گرسنهمه
سه روز بعد
سه روزه که اینجام حتی تو این سه روز هیچی نخوردم وایی که چقدر گرسنمه شدم پوست استخون حتی درست هم خوابم نمیبره دور چشمم کامل گود شده بود اگه بخوام فرارم کنم جون ندارم فرار کنم حوصله هم ندارم پام هم هنوز زخم بود که به زور راه میرفتم کاشکی بیان بکشنم که از این جهنم برم دیگه اوفف خیلی هم گرمه تو حال خودم بودم که یه نوری زد به چشمم
چشمم و اذیت میکرد دیدم در باز شده همون مردست جونگکوک
با بی حوصلگی بهش گفتم
ا.ت: چی میخوای از جونم دوباره
کوک: خواستم ببینم زنده ای یا مرده
ا.ت: خب فهمیدی دیگه برو
با زور حرف میزدم
ا.ت: میشه یه چیزی بگم
کوک: بگو
ا.ت: میشه منو...
#کوک
#فیک
#سناریو
part*3
فکر میکردم بیرون هم جای ترسناکی باشه ولی خیلی زیبا بود یه عمارت بزرگ بود
ا.ت: ببخشید
کوک: چیه
ا.ت: اینجا کامل ماله خودته
کوک: نه پس ماله بابامه
هوفف چقدر رو مخه باید دنبال یه نقشه بگردم از اینجا فرار کنم کامل نگاه به همه جا کردم فهمیدم فرار از اینجا خیلی سخته مثل این بود که میخوای باجونت بازی کنی
کوک: پنج دقیقه تموم ببرینش داخل
ا.ت: کی تموم شد
کوک:چقدر حرف میزنی ببرینش داخل
بردنم دوباره تو اون اتاقه
ا.ت: غول بیابونی اخه چقدر زور داری دستم درد اومد
وایی که چقدر خستم هنوز یک ساعت نگذشته که اینجام اخه چطوری میتونم عادت کنم کاشکی از خونه نرفته بودم بیرون تا گیر این عوضیا نمیوفتادم اخه مگه من چه گناهی کردم که باید گیر این بیوفتم اسمش چی بود جونگمونگ جومونگ اها جونگکوک اخه چیکار کنم چطور میتونم از اینجا فرار کنم فکر کنم اگه اینا نکشنم حداقل از گرسنگی میمیرم وایی که چقدر گرسنهمه
سه روز بعد
سه روزه که اینجام حتی تو این سه روز هیچی نخوردم وایی که چقدر گرسنمه شدم پوست استخون حتی درست هم خوابم نمیبره دور چشمم کامل گود شده بود اگه بخوام فرارم کنم جون ندارم فرار کنم حوصله هم ندارم پام هم هنوز زخم بود که به زور راه میرفتم کاشکی بیان بکشنم که از این جهنم برم دیگه اوفف خیلی هم گرمه تو حال خودم بودم که یه نوری زد به چشمم
چشمم و اذیت میکرد دیدم در باز شده همون مردست جونگکوک
با بی حوصلگی بهش گفتم
ا.ت: چی میخوای از جونم دوباره
کوک: خواستم ببینم زنده ای یا مرده
ا.ت: خب فهمیدی دیگه برو
با زور حرف میزدم
ا.ت: میشه یه چیزی بگم
کوک: بگو
ا.ت: میشه منو...
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۱.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.