fake kook
fake kook
part*6
😎: هی خانم
👨🏻: ولش کن اجوماست
یه نفس عمیقی کشیدم از عمارت رفتم بیرون
هوفف از این جهنم و تا تونستم از اونجا دور شدم
از دید جونگکوک
😎: قربان زنه فرار کرده
کوک: کدوم
😎: همونی که برادرش...
کوک: چجوری فرار کرد
😎: با لباس اجوما ما تازه خودمون متوجه شدیم
کوک: کی فرار کرد
😎: تازه رفت
کوک: خب برین دنبالش
سریع رفتیم دنبالش
از دید ا.ت
داشتم از عمارت دورتر میشدم دیدم لامپ هاش روشن شدن و چندتا ماشین دارن از اونجا خارج میشن سریع ترسیدم و فرار کردم رفتم پشت یه سنگ بزرگ و قایم شدم یه نفس عمیقی کشیدم دستمو گذاشتم رو سرم که یکی اومد
گفت: از عمارت فرار کردی
سرمو بردم بالا وایی انگار دنیا رو سرم خراب شده بود حالا بین این همه ادم تو باید باشی
کوک: اینو بدون ما به همه جی پی اس وصل کردیم حتی به تو بلند شو برگردیم
ا.ت: نمیخوام
کوک: پررو هم که هستی بیارش
ا.ت: چیو
یه امپول اوردن زدن بهم
ا.ت: ولم کنید
که یکدفعه چشمم سیاهی رفت بیهوش شدم
چند ساعت بعد
کم کم چشمامو باز کردم روی یه جای گرم و نرم بودم دلم نمیخواست بلند شم ولی فک میکردم تو
اتاق خودمم ولی هیچ شباهتی به اتاقم نداشت یعنی مردم اومدم بهشت 😂زیر دلم هم خیلی سوز میداد که نزدیک بود گریم بگیر ایییی دستمو گذاشتم زیر دلم که متوجه شدم وایی نه ودف من لختم نه امکان نداره یعنی چیشده از پنجره دیدم که این عمارت همون عوضیست یعنی با من چیکار کرده اخه چطور ممکنه نه یعنی اون باهام وایی تصورشم سخته سریع رفتم لباس پوشیدم که یکی اومد داخل خودش بود لعنتی*
#کوک
#ف
part*6
😎: هی خانم
👨🏻: ولش کن اجوماست
یه نفس عمیقی کشیدم از عمارت رفتم بیرون
هوفف از این جهنم و تا تونستم از اونجا دور شدم
از دید جونگکوک
😎: قربان زنه فرار کرده
کوک: کدوم
😎: همونی که برادرش...
کوک: چجوری فرار کرد
😎: با لباس اجوما ما تازه خودمون متوجه شدیم
کوک: کی فرار کرد
😎: تازه رفت
کوک: خب برین دنبالش
سریع رفتیم دنبالش
از دید ا.ت
داشتم از عمارت دورتر میشدم دیدم لامپ هاش روشن شدن و چندتا ماشین دارن از اونجا خارج میشن سریع ترسیدم و فرار کردم رفتم پشت یه سنگ بزرگ و قایم شدم یه نفس عمیقی کشیدم دستمو گذاشتم رو سرم که یکی اومد
گفت: از عمارت فرار کردی
سرمو بردم بالا وایی انگار دنیا رو سرم خراب شده بود حالا بین این همه ادم تو باید باشی
کوک: اینو بدون ما به همه جی پی اس وصل کردیم حتی به تو بلند شو برگردیم
ا.ت: نمیخوام
کوک: پررو هم که هستی بیارش
ا.ت: چیو
یه امپول اوردن زدن بهم
ا.ت: ولم کنید
که یکدفعه چشمم سیاهی رفت بیهوش شدم
چند ساعت بعد
کم کم چشمامو باز کردم روی یه جای گرم و نرم بودم دلم نمیخواست بلند شم ولی فک میکردم تو
اتاق خودمم ولی هیچ شباهتی به اتاقم نداشت یعنی مردم اومدم بهشت 😂زیر دلم هم خیلی سوز میداد که نزدیک بود گریم بگیر ایییی دستمو گذاشتم زیر دلم که متوجه شدم وایی نه ودف من لختم نه امکان نداره یعنی چیشده از پنجره دیدم که این عمارت همون عوضیست یعنی با من چیکار کرده اخه چطور ممکنه نه یعنی اون باهام وایی تصورشم سخته سریع رفتم لباس پوشیدم که یکی اومد داخل خودش بود لعنتی*
#کوک
#ف
۹.۴k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.