پارت ۱۷ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy )
#پارت۱۷ #سناریو #بی_تی_اس #رمان #بد_بوی_من #فیک#فیک_بی_تی_اس#رمان#رمان_بی_تی_اس#حمایت#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
+(رفتم در رو باز کردم و رفتم داخل و در رو بستم که یهو چشمم خورد به تهیونگ که بالا تنش لخت بود و پشتش بهم بود که یهو دیدم روشو برگردوند سمتم وقتی منو دید جا خورد)
_تو اینجا چیکار میکنی!
+م....من...کجام؟....اینجا کجاست؟تو چرا لختیییی(ترسیده)
_(اول خواستم بهش بگم که اینجا خونه ی خودمه بعد به سرم زد که یکم اذیتش کنم)
_اینجا؟اینجا خونه ی منه...من دزدیدمت...تازشم خب لخت که لختم شلوار که پوشیدم
+چ....چیییی؟یعنی چیییی چیمیگی....خیلی بی حیایی
_میگم که دزدیدمت حالا هم تو خدمتکار شخصی منی....زودباش بیا موهامو خشک کن
+مسخره بازی در نیار منو ببر خونمون
_خونه ی تو دیگه اینجاست
+تو حالت خوب نیست واقعا...گفتم منو ببر خونموننننن(داد)
_منم گفتم اینجا خونته زودباش موهامو خشک کنننننن(داد بیشتر از ا.ت)
+(از داد زدنش ترسیدم و گفتم اول این موهاشو خشک کنم بعد ببینم چی به چیه.....سشوار رو برداشتم و موهاش رو با ملایمت خشک کردم..)
_(وای خدا به زور جلوی خندمو گرفتم واقعا باور کرد؟😂😂......خیلی آروم و با ملایمت موهامو داشت سشوار میکشید...جوری که داشت خوابم میبرد..)
+(حین سشوار کشیدن دیدم داره خوابش میبره...ووش خداااا چرا انقدر بامزه میخوابه؟....سشوار رو خاموش کردم و رفتم رو به روش دیدم به خواب ناز رفته آخی دلم نیومد بیدارش کنم....یه بوسه روی گونش گذاشتم و خواستم از اتاق بیرون برم که مچ دستمو گرفت)
_وایسا
+یا خدااااااا تو مگه خواب نبودی!
_چرا خب...الان بیدار شدم..
+خب...چرا دستمو گرفتی؟
_چون من بهت اجازه ندادم بری
+چی؟...ولم کن بابا میخوام برم مدرسه دیرم شد
_خنگول خانم ساعتو ببین
+ها؟مگه ساعت چند....واییییی ساعت ۵ صبحه!
_میخوای دو ساعت زودتر بری که چی بشه
+هوفف خب حالا...من میرم خونمون بای
_بیا اینجا ببینم(در اتاق رو قفل کرد)
+یااااا چیکار میکنیییی چرا در رو قفل کردی دیوونه!
_چون دلم خواست گفتم که..تو خدمتکار شخصیمی پس زودباش اون کت و شلوار رو بهم بده..
+خفه شو بابا خدمتکار اونقدرا هم مست نیستم که نفهمم کجام...گگگگگ دزدیدمت
+مثلا براچی منو دزدیدی آقای کیم؟واقعا که عقل تو کلت نیست
_......اینارو ول کن تو چیزی از دیشب یادته؟
+دیشب؟....نه یادم نیست...خب که چی؟
_(نیش خند زد و در رو باز کرد) هیچی...بدو کتمو با پیرهنمو بده بپوشم تا بزارم بری
+احیانن اونی نیست که کنارته؟
_چرا همینه
+هوففف خب بیکار خودت برش دار دیگه
_نمیخوام...باید خومتکارم این کارو بکنه
+اونوقت من چرا باید خدمتکارت باشم؟
_خودت میفهمی بعدا
+بعدا یعنی کی؟
_اوففف چغدر حرف میزنی لباسامو بده دیگه اَه
+ووی بیا ایششش
_خب؟تنم کن
+تو واقعا پررویی....بیا
_خوبه...
تا پارت بعد بایی♡
+(رفتم در رو باز کردم و رفتم داخل و در رو بستم که یهو چشمم خورد به تهیونگ که بالا تنش لخت بود و پشتش بهم بود که یهو دیدم روشو برگردوند سمتم وقتی منو دید جا خورد)
_تو اینجا چیکار میکنی!
+م....من...کجام؟....اینجا کجاست؟تو چرا لختیییی(ترسیده)
_(اول خواستم بهش بگم که اینجا خونه ی خودمه بعد به سرم زد که یکم اذیتش کنم)
_اینجا؟اینجا خونه ی منه...من دزدیدمت...تازشم خب لخت که لختم شلوار که پوشیدم
+چ....چیییی؟یعنی چیییی چیمیگی....خیلی بی حیایی
_میگم که دزدیدمت حالا هم تو خدمتکار شخصی منی....زودباش بیا موهامو خشک کن
+مسخره بازی در نیار منو ببر خونمون
_خونه ی تو دیگه اینجاست
+تو حالت خوب نیست واقعا...گفتم منو ببر خونموننننن(داد)
_منم گفتم اینجا خونته زودباش موهامو خشک کنننننن(داد بیشتر از ا.ت)
+(از داد زدنش ترسیدم و گفتم اول این موهاشو خشک کنم بعد ببینم چی به چیه.....سشوار رو برداشتم و موهاش رو با ملایمت خشک کردم..)
_(وای خدا به زور جلوی خندمو گرفتم واقعا باور کرد؟😂😂......خیلی آروم و با ملایمت موهامو داشت سشوار میکشید...جوری که داشت خوابم میبرد..)
+(حین سشوار کشیدن دیدم داره خوابش میبره...ووش خداااا چرا انقدر بامزه میخوابه؟....سشوار رو خاموش کردم و رفتم رو به روش دیدم به خواب ناز رفته آخی دلم نیومد بیدارش کنم....یه بوسه روی گونش گذاشتم و خواستم از اتاق بیرون برم که مچ دستمو گرفت)
_وایسا
+یا خدااااااا تو مگه خواب نبودی!
_چرا خب...الان بیدار شدم..
+خب...چرا دستمو گرفتی؟
_چون من بهت اجازه ندادم بری
+چی؟...ولم کن بابا میخوام برم مدرسه دیرم شد
_خنگول خانم ساعتو ببین
+ها؟مگه ساعت چند....واییییی ساعت ۵ صبحه!
_میخوای دو ساعت زودتر بری که چی بشه
+هوفف خب حالا...من میرم خونمون بای
_بیا اینجا ببینم(در اتاق رو قفل کرد)
+یااااا چیکار میکنیییی چرا در رو قفل کردی دیوونه!
_چون دلم خواست گفتم که..تو خدمتکار شخصیمی پس زودباش اون کت و شلوار رو بهم بده..
+خفه شو بابا خدمتکار اونقدرا هم مست نیستم که نفهمم کجام...گگگگگ دزدیدمت
+مثلا براچی منو دزدیدی آقای کیم؟واقعا که عقل تو کلت نیست
_......اینارو ول کن تو چیزی از دیشب یادته؟
+دیشب؟....نه یادم نیست...خب که چی؟
_(نیش خند زد و در رو باز کرد) هیچی...بدو کتمو با پیرهنمو بده بپوشم تا بزارم بری
+احیانن اونی نیست که کنارته؟
_چرا همینه
+هوففف خب بیکار خودت برش دار دیگه
_نمیخوام...باید خومتکارم این کارو بکنه
+اونوقت من چرا باید خدمتکارت باشم؟
_خودت میفهمی بعدا
+بعدا یعنی کی؟
_اوففف چغدر حرف میزنی لباسامو بده دیگه اَه
+ووی بیا ایششش
_خب؟تنم کن
+تو واقعا پررویی....بیا
_خوبه...
تا پارت بعد بایی♡
۹.۳k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.