پارت۱۹ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy)
....
.......
#پارت۱۹ #بی_تی_اس#رمان#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره#لایک#لایکی#آرمی#تهیونگ#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#فیک#رمان#رمان_بی_تی_اس#حمایت#my_bad_boy#BTS#V#بد_بوی_من
_هوم...قبوله
+...خب...بای
_وایسا ببینم تو از این به بعد باید همش پیشم باشی و هرکاری گفتمو انجام بدی
+هوففف باشه بابا کجا میخوای بری
_میخوام برم پیش اکیپم
+خب کجان؟...بریم دیگه
_دنبالم بیا
+(رفتم دنبالش داخل یه سالن خوشکل شدیم اما...چرا کسی نبود؟!........بعد چند دیقه رفتیم داخل یه کلاس بزرگ و تجملاتی...همه چیزی اونجا بود...از مبل بگیررر تا....تلویزیون گنده ای که به دیوار وصل بود....دوستاش روی مبل نشسته بودن و انگار منتظر ته بودن که با دیدن من جا خوردن)
جین: یااا ته این اینجا چیکار میکنه؟..چرا آوردیش؟
+اولا این اسم داره به نام ا.ت دوما هم منم از خدام نیست قیافه هاتونو هرروز ببینم...
_تو ساکت....ا.ت رو آوردم چون از این به بعد باید کارای من رو انجام بده و هرچی بگم گوش کنه...چرا؟...چون به خاطر کار دیشبش آبروی دوتامونو برد و من به زور جمعش کردم...
+خب بابا تو هم حالا هی یادم بنداز😑
_......خب بگید ببینم کاری که گفتمو انجام دادی نامجون؟
نامجون:اره خودم شخصا کارشو ساختم
+چی؟چه کاری چیمیگید؟
_همون پسری که دیروز اومد و مزاحمت شد رو پدرت به من سپرد...منم به کوک گفتم
+چییییی نکنه کشتیش؟!
نام:نه بابا چیمیگی مگه قاتلم؟...فقط کاری کردم که یه سال تو کما باشه...همین
+یا خدااااااا شماها دیگه چه آدمایی هستین!نکنه مافیایید؟
(یهو همه زدن زیر خنده)
+چیه چرا میخندین؟
نامجون:اخه دختر جون مافیا دیگه چیه! اگه مافیا بودیم که کارمون راحت تر بود و میکشتمش...اما قتل تو کار ما نیست..
+.....(سکوت و ترس..........وقتی فهمیدم همچین کاری رو کردن...نمیدونم چرا دیگه از اون روز ترسیدم.....)
[......۳ روز بعد......از اون روز دیگه زیاد سر به سر ته و اون میونگ آشغال نزاشتم....کارای ته رو هم انجام میدادم که نره منو لو بده به مادر و پدرم...بعضی موقع ها هم ته کارای مزخرفی میگفت مثلا یه بار گفت برو یه جفت کفش از کمدم بیار در حالی که یه جفت کنارش بود واقعا دیگه کفری شدم.....امروز با چه وون رفتیم مدرسه و من بهش گفتم که میرم دستشویی و اون بره....رفت و منم رفتم دستشویی و دستام و شستم که دیدم میونگ با اون نوچه هاش اومدن]
میونگ:اووو به به بالاخره من تورو تنها گیر آوردم.....هع..چند روزه همش به وی میچسبی که نتونم کاری کنم؟😂😂😂
+چع تو فکر کردی من ازت میترسم؟...حتمی گشنته میخوای بهت چندتا کتک بزنم که سیر شی؟
میونگ:..تورو خیلی وقته کاری نداشتم....بگیرینش.. (نوچه هاش اومدن و دستای ا.ت رو گرفتن و ثابت نگه داشتن که...
راستی گفتم کامنت بزارید نگفتم فقط بنویسید بعدی😐
من نظرتون رو درباره ی فیک میخوام بدونم پس حرف بزنید نه بنویسید بعدی..
.......
#پارت۱۹ #بی_تی_اس#رمان#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره#لایک#لایکی#آرمی#تهیونگ#فیک_بی_تی_اس#فیکشن#فیک#رمان#رمان_بی_تی_اس#حمایت#my_bad_boy#BTS#V#بد_بوی_من
_هوم...قبوله
+...خب...بای
_وایسا ببینم تو از این به بعد باید همش پیشم باشی و هرکاری گفتمو انجام بدی
+هوففف باشه بابا کجا میخوای بری
_میخوام برم پیش اکیپم
+خب کجان؟...بریم دیگه
_دنبالم بیا
+(رفتم دنبالش داخل یه سالن خوشکل شدیم اما...چرا کسی نبود؟!........بعد چند دیقه رفتیم داخل یه کلاس بزرگ و تجملاتی...همه چیزی اونجا بود...از مبل بگیررر تا....تلویزیون گنده ای که به دیوار وصل بود....دوستاش روی مبل نشسته بودن و انگار منتظر ته بودن که با دیدن من جا خوردن)
جین: یااا ته این اینجا چیکار میکنه؟..چرا آوردیش؟
+اولا این اسم داره به نام ا.ت دوما هم منم از خدام نیست قیافه هاتونو هرروز ببینم...
_تو ساکت....ا.ت رو آوردم چون از این به بعد باید کارای من رو انجام بده و هرچی بگم گوش کنه...چرا؟...چون به خاطر کار دیشبش آبروی دوتامونو برد و من به زور جمعش کردم...
+خب بابا تو هم حالا هی یادم بنداز😑
_......خب بگید ببینم کاری که گفتمو انجام دادی نامجون؟
نامجون:اره خودم شخصا کارشو ساختم
+چی؟چه کاری چیمیگید؟
_همون پسری که دیروز اومد و مزاحمت شد رو پدرت به من سپرد...منم به کوک گفتم
+چییییی نکنه کشتیش؟!
نام:نه بابا چیمیگی مگه قاتلم؟...فقط کاری کردم که یه سال تو کما باشه...همین
+یا خدااااااا شماها دیگه چه آدمایی هستین!نکنه مافیایید؟
(یهو همه زدن زیر خنده)
+چیه چرا میخندین؟
نامجون:اخه دختر جون مافیا دیگه چیه! اگه مافیا بودیم که کارمون راحت تر بود و میکشتمش...اما قتل تو کار ما نیست..
+.....(سکوت و ترس..........وقتی فهمیدم همچین کاری رو کردن...نمیدونم چرا دیگه از اون روز ترسیدم.....)
[......۳ روز بعد......از اون روز دیگه زیاد سر به سر ته و اون میونگ آشغال نزاشتم....کارای ته رو هم انجام میدادم که نره منو لو بده به مادر و پدرم...بعضی موقع ها هم ته کارای مزخرفی میگفت مثلا یه بار گفت برو یه جفت کفش از کمدم بیار در حالی که یه جفت کنارش بود واقعا دیگه کفری شدم.....امروز با چه وون رفتیم مدرسه و من بهش گفتم که میرم دستشویی و اون بره....رفت و منم رفتم دستشویی و دستام و شستم که دیدم میونگ با اون نوچه هاش اومدن]
میونگ:اووو به به بالاخره من تورو تنها گیر آوردم.....هع..چند روزه همش به وی میچسبی که نتونم کاری کنم؟😂😂😂
+چع تو فکر کردی من ازت میترسم؟...حتمی گشنته میخوای بهت چندتا کتک بزنم که سیر شی؟
میونگ:..تورو خیلی وقته کاری نداشتم....بگیرینش.. (نوچه هاش اومدن و دستای ا.ت رو گرفتن و ثابت نگه داشتن که...
راستی گفتم کامنت بزارید نگفتم فقط بنویسید بعدی😐
من نظرتون رو درباره ی فیک میخوام بدونم پس حرف بزنید نه بنویسید بعدی..
۱۵.۴k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.