پارت ۳۳
پارت ۳۳
ددی_فاکر
سوبین:: نونااااا
ساناکو:: مگه خواب نبودی؟!
سوبین:: ولش خوبی؟!
کوک:: عالیه...
سوبین:: باتو نبودم
ساناکو:: بسه...
سوبین:: بهش بگو نونا
کوک:: چیو؟!
ساناکو:: منو سوبین فردا از اینجا میریم
سوبین:: حتی خودت خاسته بودی
کوک:: بسلامت :)
بعدش کوک رفت تو اتاق و درو بست
سوبین:: مخالفت نکردددد چ خوب
ساناکو:: وسایلتو جمع کردی؟!
سوبین:: آره
ساناکو:: برو بخواب...
سوبین رفت
ساناکو رفت تو آشپزخونه و یه لیوان آب خورد...
ساناکو:: ک اینطور لیا واسه پول کوک رو میخاد...میتونم ازش استفاده کنم😈
کوک ویو:
من خوب میدونم تنها کسی ک صمیمانه منو دوس داره و تو این دنیا عاشقمه ساناکووه،اون الان مثل یه مار زخمی میمونه ک میخواد عشق خودشو قربانی کنه... ساناکو اگه تو یه قدم جلو میای من ده قدم جلوتر میام...ببینیم کی شکست میخوره
کوک درو باز کرد و رفت تو سالن...
ساناکو رو دید ک از آشپزخونه بیرون میاد...
کوک:: موش کوچولوم
ساناکو:: گفتم بمن نگو موش
کوک:: فردا میری اره؟!
ساناکو:: اوهوم
کوک:: ببینم از باند...
ساناکو:: هستم ولی جدا زندگی میکنم
کوک:: اوکی
ساناکو دیگه چیزی نگفت و رفت...
کوک ویو:
وقتی این میخاد تو افرادم بمونه و درخدمت من باشه...چطور میخاد ازم جلو بزنه و قدرتمو بگیره...
کوک چشاشو ریز تر کرد و ب جلوش نگاه کرد...
کوک:: چی تو سرت میگذره ساناکو
ددی_فاکر
سوبین:: نونااااا
ساناکو:: مگه خواب نبودی؟!
سوبین:: ولش خوبی؟!
کوک:: عالیه...
سوبین:: باتو نبودم
ساناکو:: بسه...
سوبین:: بهش بگو نونا
کوک:: چیو؟!
ساناکو:: منو سوبین فردا از اینجا میریم
سوبین:: حتی خودت خاسته بودی
کوک:: بسلامت :)
بعدش کوک رفت تو اتاق و درو بست
سوبین:: مخالفت نکردددد چ خوب
ساناکو:: وسایلتو جمع کردی؟!
سوبین:: آره
ساناکو:: برو بخواب...
سوبین رفت
ساناکو رفت تو آشپزخونه و یه لیوان آب خورد...
ساناکو:: ک اینطور لیا واسه پول کوک رو میخاد...میتونم ازش استفاده کنم😈
کوک ویو:
من خوب میدونم تنها کسی ک صمیمانه منو دوس داره و تو این دنیا عاشقمه ساناکووه،اون الان مثل یه مار زخمی میمونه ک میخواد عشق خودشو قربانی کنه... ساناکو اگه تو یه قدم جلو میای من ده قدم جلوتر میام...ببینیم کی شکست میخوره
کوک درو باز کرد و رفت تو سالن...
ساناکو رو دید ک از آشپزخونه بیرون میاد...
کوک:: موش کوچولوم
ساناکو:: گفتم بمن نگو موش
کوک:: فردا میری اره؟!
ساناکو:: اوهوم
کوک:: ببینم از باند...
ساناکو:: هستم ولی جدا زندگی میکنم
کوک:: اوکی
ساناکو دیگه چیزی نگفت و رفت...
کوک ویو:
وقتی این میخاد تو افرادم بمونه و درخدمت من باشه...چطور میخاد ازم جلو بزنه و قدرتمو بگیره...
کوک چشاشو ریز تر کرد و ب جلوش نگاه کرد...
کوک:: چی تو سرت میگذره ساناکو
۴۲.۴k
۱۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.