چشمای قشنگ تو
#part127
چشمای قشنگ تو(عکس لباس ها برای عروسی اسلاید بعد)✨
ارسلان:چ جای بزرگیه
محراب:آره خیلی
متین:انقد به در و دیوار نگاه نکنید بیاین الان دیر میشه
ارسلان:این خوبه؟
متین:نه بهت نمیاد اینو بخر
ارسلان:اره بد نی
محراب:برو پروش کن
ارسلان:بش
ارسلان:آقا کجا اتاق پروه؟
فروشنده:اون گوشه دست چپ
ارسلان:مرسی مرسی
رفتم و پروش کردم
دیانا:خیلی خوب شدی همینو بگیر
مهشاد:راس میگه
محراب:آره بهت میاد
ارسلان:متین و نیکا کوشن؟
مهشاد:متین ی کت دید رف پرو کنه
دیانا:ارسلان برو درش بیار
متین:بچها خوب شدم؟
همه:عالییییی
مهشاد:فقط مونده محراب
دیانا با کلی کت اومد
ارسلان:یا خدا یکی یکی بیارش
دیانا:وای بگیر از دستم
نیکا:چه خبره
دیانا:ببین کدوما واس محراب خوبن
متین:همش ک قشنگه ولی خوب این
ارسلان:اره مناسب عروسیه
مهشاد:بیا پروش کن
محراب:باشه
خریدا رو حساب کردیم
..............
#دیانا
2روز مونده بود به عروسی از خوشحالی داشتم بال در میاوردم لحظه شماری میکردم واس اون روز
رسیدیم خونه
شام خونه عمو اینا دعوت بودیم
با نیکا و مهشاد کلی ست اتاق واسه بچه پیدا کردیم
متین:دارین چی میکنید؟
دیانا:داریم ست اتاق پیدا میکنیم برا بچت
متین:ببینم
مهشاد:مواظب باش سیمو نکش
متین:همش سفید؟؟
دیانا:آخه هنوز جنسیت بچه مشخص نی
محراب:خوب چرا وقتتونو تلف میکنین😂😂
نیکا:خوب چیکار کنیم؟
مهشاد:اصن آدم اینارو میبینه ذوق میکنه ببین چ کیوتن
دیانا:ایشالله برا بچت
مهشاد:اذیت نکننن
نیکا:وای مهشاد خوب میکنی اصن بچه دار نشو انقد از صب بالا آوردم معدم درد میکنه
مهشاد:آره بابا بچه بدرد نمیخوره
محراب:اع مهشاااد
مهشاد:خوب دردشو مگه تو تحمل میکنی؟
متین:بچه خیلی خوبه اصن حس پدرو مادر شدن خیلی خوبه
نیکا:اینو راس میگه واقعا حس خوبی دارم
مهشاد:ایششش
ارسلان:منم زیاد ع بچه خوشم نمیا همش دردسره
مهشاد:افرین داداش گلم
مهتا:ب جا این حرفا پاشید بیاین شام
عروسم گشنشه
نیکا:فداتون بشم الان میایم
دیانا:این چندش بازیا چیه
نیکا:ایششش
مهشاد:پاشید بریم شااااام
چشمای قشنگ تو(عکس لباس ها برای عروسی اسلاید بعد)✨
ارسلان:چ جای بزرگیه
محراب:آره خیلی
متین:انقد به در و دیوار نگاه نکنید بیاین الان دیر میشه
ارسلان:این خوبه؟
متین:نه بهت نمیاد اینو بخر
ارسلان:اره بد نی
محراب:برو پروش کن
ارسلان:بش
ارسلان:آقا کجا اتاق پروه؟
فروشنده:اون گوشه دست چپ
ارسلان:مرسی مرسی
رفتم و پروش کردم
دیانا:خیلی خوب شدی همینو بگیر
مهشاد:راس میگه
محراب:آره بهت میاد
ارسلان:متین و نیکا کوشن؟
مهشاد:متین ی کت دید رف پرو کنه
دیانا:ارسلان برو درش بیار
متین:بچها خوب شدم؟
همه:عالییییی
مهشاد:فقط مونده محراب
دیانا با کلی کت اومد
ارسلان:یا خدا یکی یکی بیارش
دیانا:وای بگیر از دستم
نیکا:چه خبره
دیانا:ببین کدوما واس محراب خوبن
متین:همش ک قشنگه ولی خوب این
ارسلان:اره مناسب عروسیه
مهشاد:بیا پروش کن
محراب:باشه
خریدا رو حساب کردیم
..............
#دیانا
2روز مونده بود به عروسی از خوشحالی داشتم بال در میاوردم لحظه شماری میکردم واس اون روز
رسیدیم خونه
شام خونه عمو اینا دعوت بودیم
با نیکا و مهشاد کلی ست اتاق واسه بچه پیدا کردیم
متین:دارین چی میکنید؟
دیانا:داریم ست اتاق پیدا میکنیم برا بچت
متین:ببینم
مهشاد:مواظب باش سیمو نکش
متین:همش سفید؟؟
دیانا:آخه هنوز جنسیت بچه مشخص نی
محراب:خوب چرا وقتتونو تلف میکنین😂😂
نیکا:خوب چیکار کنیم؟
مهشاد:اصن آدم اینارو میبینه ذوق میکنه ببین چ کیوتن
دیانا:ایشالله برا بچت
مهشاد:اذیت نکننن
نیکا:وای مهشاد خوب میکنی اصن بچه دار نشو انقد از صب بالا آوردم معدم درد میکنه
مهشاد:آره بابا بچه بدرد نمیخوره
محراب:اع مهشاااد
مهشاد:خوب دردشو مگه تو تحمل میکنی؟
متین:بچه خیلی خوبه اصن حس پدرو مادر شدن خیلی خوبه
نیکا:اینو راس میگه واقعا حس خوبی دارم
مهشاد:ایششش
ارسلان:منم زیاد ع بچه خوشم نمیا همش دردسره
مهشاد:افرین داداش گلم
مهتا:ب جا این حرفا پاشید بیاین شام
عروسم گشنشه
نیکا:فداتون بشم الان میایم
دیانا:این چندش بازیا چیه
نیکا:ایششش
مهشاد:پاشید بریم شااااام
۴.۵k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.