🛑پارت دوم=
🛑پارت دوم=
حامد:«پرستار کجا رفت؟»/نیما:«چیکارش داری»/-حتما باید بگم؟کارش دارم/-گریه میکنی؟/-چه ربطی داره؟/-چشات پر شد/-نه.../-دروغ میگی،ببین جناب سرهنگ.../-انقدر به من نگو جناب سرهنگ،حامد صدام کن/-نه دیگه،تو درجت بالاست،ولی چون خودم میخوای چشم...،ما قراره چند روز یا چند هفته یا اصلا از معلوم شاید چند ماه و با هم باشیم،پس بیا با هم جوری رفتار کنیم که انگار رفیقیم،اینجوری هم تو راحتی هم من/-خب چه ربطی داشت/-خیلی جدییا،نگو نه😁،خودم دیدم این تو ذاتته/-آقا من با آدم شوخ کنار نمیام،(داد زد)آقای پرستار!!!/(نیما از خنده نفسش بند اومد)-چقدر حساسی تو!خیله خب حالا صداش نکن/-نه من جور نمیام با تو/-جناب سرهنگ!!!…😄/-انقدر نگو جناب سرهنگ آقا نیما،عه.../-منو ببین که از خدامه جناب سرهنگ صدام کنن بعد تو رو جناب سرهنگ صدا میکنم بهت بر میخوره،اوکی.../-حس میکنم وضعیت رودم خراب شده/-چه ربطی به روده داره مثانته ها/-خب وضعیت مثانه خراب باشه وضعیت روده هم باهاش یکی میشه دیگه/-از بچگی هم علوم تجربیم خوب نبود(خندید)/حامد با پوزخند:«خیله خب،نخندون منو»-میخندونم خوبم میخندونم😄/نشون داد حامد وایساده بود جلوی آینه توالت داشت خودشو نگاه میکرد.یکمی که خودشو نگاه کرد بغضش ترکید و اشکاش جاری شد.بعد سعی کرد اشک چشاشو پاک کنه:«جناب سرهنگ!چی بودی چی شدی،تا دیروز سرهنگ صدات میکردن،الانم مریض صدات میکنن،چت شد یهو؟تو که تا دیروز سالم بودی،جون سگ داری؟بمیر دیگه...»
حامد:«پرستار کجا رفت؟»/نیما:«چیکارش داری»/-حتما باید بگم؟کارش دارم/-گریه میکنی؟/-چه ربطی داره؟/-چشات پر شد/-نه.../-دروغ میگی،ببین جناب سرهنگ.../-انقدر به من نگو جناب سرهنگ،حامد صدام کن/-نه دیگه،تو درجت بالاست،ولی چون خودم میخوای چشم...،ما قراره چند روز یا چند هفته یا اصلا از معلوم شاید چند ماه و با هم باشیم،پس بیا با هم جوری رفتار کنیم که انگار رفیقیم،اینجوری هم تو راحتی هم من/-خب چه ربطی داشت/-خیلی جدییا،نگو نه😁،خودم دیدم این تو ذاتته/-آقا من با آدم شوخ کنار نمیام،(داد زد)آقای پرستار!!!/(نیما از خنده نفسش بند اومد)-چقدر حساسی تو!خیله خب حالا صداش نکن/-نه من جور نمیام با تو/-جناب سرهنگ!!!…😄/-انقدر نگو جناب سرهنگ آقا نیما،عه.../-منو ببین که از خدامه جناب سرهنگ صدام کنن بعد تو رو جناب سرهنگ صدا میکنم بهت بر میخوره،اوکی.../-حس میکنم وضعیت رودم خراب شده/-چه ربطی به روده داره مثانته ها/-خب وضعیت مثانه خراب باشه وضعیت روده هم باهاش یکی میشه دیگه/-از بچگی هم علوم تجربیم خوب نبود(خندید)/حامد با پوزخند:«خیله خب،نخندون منو»-میخندونم خوبم میخندونم😄/نشون داد حامد وایساده بود جلوی آینه توالت داشت خودشو نگاه میکرد.یکمی که خودشو نگاه کرد بغضش ترکید و اشکاش جاری شد.بعد سعی کرد اشک چشاشو پاک کنه:«جناب سرهنگ!چی بودی چی شدی،تا دیروز سرهنگ صدات میکردن،الانم مریض صدات میکنن،چت شد یهو؟تو که تا دیروز سالم بودی،جون سگ داری؟بمیر دیگه...»
۱.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.