روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:29
ادامه
با تعریف کردن ماجرا همون یه زره امیدی که داشتم پر کشید و کلا کنترلم از دستام خارج شد طوری که بدون در نظر گرفتن موعقیت گفتم
ا.ت: تقصیر توعه
فلیکس: چی؟
با داد گفتم
ا.ت: میگم تقصیر توعه اگه تو مارو از اون جشن کوفتی بیرون نمی آوردی این اتفاق نمی افتاد!!
با حرفم سکوت کردو هیچی نگفت
چند دقیقه همین جوری گذشت که بوی دود به مشامم رسید
اولش جدی نگرفتم ولی وقتی بوی دود بیشتر شد گفتم
ا.ت: هی هی این بوی چیه؟
بدون نگاه کردن بهم گفت
فلیکس: آتیش
ا.ت: چی؟
سرشو بالا آوردو گفت
فلیکس: دارن کلبه رو آتیش میزنن وقت تموم شد!!
با حرفش قدرت کلامم رو از دست دادم دهنمو باز و بسته میکردم لبام تکون میخورد اما حرفی ازش بیرون نمی اومد
آتیش کم کم به داخل کلبه کشیده شده بود و دورو بر آتیش گرفته بود ولی هیچ کدوم حرفی نمیزدم و فقط به زمین خیره بودیم
که یهو تیکه ای از سقف توی فاصله ی کمی ازم فرود اومد که از ترس جیغی کشیدم
من اسم داشتم و بوی دود بشدت داشت اذیتم میکرد
سرم بشدت گیج میرفت و دیگه امیدی نداشتم پس گفتم
ا.ت: فکر نکنم نجات پیدا کنیم پس دیگه نمیخام احساساتم رو سرکوب کنم ......من.....دوست دارم
و آخرین چیزی که دیدم چهره ی متعجب فلیکس بود
P:29
ادامه
با تعریف کردن ماجرا همون یه زره امیدی که داشتم پر کشید و کلا کنترلم از دستام خارج شد طوری که بدون در نظر گرفتن موعقیت گفتم
ا.ت: تقصیر توعه
فلیکس: چی؟
با داد گفتم
ا.ت: میگم تقصیر توعه اگه تو مارو از اون جشن کوفتی بیرون نمی آوردی این اتفاق نمی افتاد!!
با حرفم سکوت کردو هیچی نگفت
چند دقیقه همین جوری گذشت که بوی دود به مشامم رسید
اولش جدی نگرفتم ولی وقتی بوی دود بیشتر شد گفتم
ا.ت: هی هی این بوی چیه؟
بدون نگاه کردن بهم گفت
فلیکس: آتیش
ا.ت: چی؟
سرشو بالا آوردو گفت
فلیکس: دارن کلبه رو آتیش میزنن وقت تموم شد!!
با حرفش قدرت کلامم رو از دست دادم دهنمو باز و بسته میکردم لبام تکون میخورد اما حرفی ازش بیرون نمی اومد
آتیش کم کم به داخل کلبه کشیده شده بود و دورو بر آتیش گرفته بود ولی هیچ کدوم حرفی نمیزدم و فقط به زمین خیره بودیم
که یهو تیکه ای از سقف توی فاصله ی کمی ازم فرود اومد که از ترس جیغی کشیدم
من اسم داشتم و بوی دود بشدت داشت اذیتم میکرد
سرم بشدت گیج میرفت و دیگه امیدی نداشتم پس گفتم
ا.ت: فکر نکنم نجات پیدا کنیم پس دیگه نمیخام احساساتم رو سرکوب کنم ......من.....دوست دارم
و آخرین چیزی که دیدم چهره ی متعجب فلیکس بود
۶.۱k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.