دلتنگی:)
پارت⁵
تهیونگ بخیش تموم شد و اومد بیرون
+حالت خوبه؟؟؟؟؟؟
_اره خوبم
+ب..بخشید بخاطر من..اینجوری شدی(بغض)
_چیزیم نیست بغض نکن...بیا بریم میرسونمت
+نمیخواد خودم میرم تو برو خونه استراحت کن
_گفتم بیا بریم!
دیگه حرفی نزدم و پشتش راه افتادم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم رسیدیم خونه
_امشب اینجا میمونم
+چ..چی؟
_چته؟نترس کاریت ندارم فعلا اینجا امن نیست امشب میمونم فردا برو دنبال خونه باید اینجارو بفروشی
+ب..باشه بیا تو
رفتیم داخل و واسه تهیونگ آبمیوه و یه مسکن اوردم
+بیا بخور دردت آروم میشه
_مرسی
+میتونی بری تو اتاق من بخوابی
_نمیخواد یه پتو بده همینجا رو مبل میخوابم
+من گه به هرحال امشب خوابم نمیبره تو تو اتاق بخواب منم اینجا
_خیلی خب پس شب بخیر
ته رفت تو اتاق رو تخت دراز کشید یهو رعد و برق زد
+جیغعععععععععععع
تهیونگ بدو بدو اومد
_چیشده؟؟؟؟؟
+ه..هیچی تو فکر بودم رعد برق زد ترسیدم فکر کردن کسی اومده
_فکر نکنم امشب اینجا بشه خوابید...
+ببخشید برو بخواب
_مطمعنی نمیترسی دیگه؟
+اره اره برو بخواب شب بخیر
تهیونگ رفت تو اتاق دوباره و من هی توهم میزدم و صداهای عجیب میشنیدم دوباره رعد و برق زد و فرار کردم رفتم تو اتاق بغل تهیونگ
_چ..چیکار میکنی؟!
+فقط امشب فقط امشب و بزار تو بغلت بمونم میترسم
_حالا حتما باید تو بغلم باشی؟
+اره لطفااا🥺
_هوفففففف خیلی خب
(ویو ته)
وقتی بغلم کرد یهو شوک شدم ولی یه حس آرامشی داشت بعد ۵ سال تو بغلم بود قلبم داشت تند میزد کاش زمان تو این لحظه توقف میکرد
حتی ترسیدنش هم کیوته:)
آخه چرا نمیتونم فراموشش کنم؟واسه چی نگرانش میشم چرا هنوز دوسش دارم؟.
با اون کاری که کرده هنوز نمیتونم دست از دوست داشتنش بردارم کاش همه اون اتفاقا خواب بود...
+تهیونگگگگگگگ
_چ..چیه چرا داد میزنی؟
+دوساعته دارم صدات میکنم چرا جواب نمیدی؟به چی داشتی فکر میکردی:/
_حواسم نبود..چیکار داری حالا؟
+رعد و برق تموم شد
_خب؟
+میخوام برم ولی تو سفت گرفتی منو:/
_اها اره برو
+از اتاق نمیرم بیرونا
_پس چی؟
+شب پیشت میخوابم میترسم برم
_یعنی چی شب پیش من میخوابی؟😐
ادامه پارت بعد...
_________________________________________________
اگه خوشتون اومد اون قلب و قرمزش کنید♡
تهیونگ بخیش تموم شد و اومد بیرون
+حالت خوبه؟؟؟؟؟؟
_اره خوبم
+ب..بخشید بخاطر من..اینجوری شدی(بغض)
_چیزیم نیست بغض نکن...بیا بریم میرسونمت
+نمیخواد خودم میرم تو برو خونه استراحت کن
_گفتم بیا بریم!
دیگه حرفی نزدم و پشتش راه افتادم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم رسیدیم خونه
_امشب اینجا میمونم
+چ..چی؟
_چته؟نترس کاریت ندارم فعلا اینجا امن نیست امشب میمونم فردا برو دنبال خونه باید اینجارو بفروشی
+ب..باشه بیا تو
رفتیم داخل و واسه تهیونگ آبمیوه و یه مسکن اوردم
+بیا بخور دردت آروم میشه
_مرسی
+میتونی بری تو اتاق من بخوابی
_نمیخواد یه پتو بده همینجا رو مبل میخوابم
+من گه به هرحال امشب خوابم نمیبره تو تو اتاق بخواب منم اینجا
_خیلی خب پس شب بخیر
ته رفت تو اتاق رو تخت دراز کشید یهو رعد و برق زد
+جیغعععععععععععع
تهیونگ بدو بدو اومد
_چیشده؟؟؟؟؟
+ه..هیچی تو فکر بودم رعد برق زد ترسیدم فکر کردن کسی اومده
_فکر نکنم امشب اینجا بشه خوابید...
+ببخشید برو بخواب
_مطمعنی نمیترسی دیگه؟
+اره اره برو بخواب شب بخیر
تهیونگ رفت تو اتاق دوباره و من هی توهم میزدم و صداهای عجیب میشنیدم دوباره رعد و برق زد و فرار کردم رفتم تو اتاق بغل تهیونگ
_چ..چیکار میکنی؟!
+فقط امشب فقط امشب و بزار تو بغلت بمونم میترسم
_حالا حتما باید تو بغلم باشی؟
+اره لطفااا🥺
_هوفففففف خیلی خب
(ویو ته)
وقتی بغلم کرد یهو شوک شدم ولی یه حس آرامشی داشت بعد ۵ سال تو بغلم بود قلبم داشت تند میزد کاش زمان تو این لحظه توقف میکرد
حتی ترسیدنش هم کیوته:)
آخه چرا نمیتونم فراموشش کنم؟واسه چی نگرانش میشم چرا هنوز دوسش دارم؟.
با اون کاری که کرده هنوز نمیتونم دست از دوست داشتنش بردارم کاش همه اون اتفاقا خواب بود...
+تهیونگگگگگگگ
_چ..چیه چرا داد میزنی؟
+دوساعته دارم صدات میکنم چرا جواب نمیدی؟به چی داشتی فکر میکردی:/
_حواسم نبود..چیکار داری حالا؟
+رعد و برق تموم شد
_خب؟
+میخوام برم ولی تو سفت گرفتی منو:/
_اها اره برو
+از اتاق نمیرم بیرونا
_پس چی؟
+شب پیشت میخوابم میترسم برم
_یعنی چی شب پیش من میخوابی؟😐
ادامه پارت بعد...
_________________________________________________
اگه خوشتون اومد اون قلب و قرمزش کنید♡
۵.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.