𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑃𝐴𝑅𝑇: 65
____
با این حرفش چشامو بستمو بدو بدو از اتاق بیرون رفتم......
ب پایین پله ها ک رسیدم ب اتاق نگاه کردم.....پشت سرم نیومد.....دودیقه بعد ی زیر دلم شروع ب پچیدن کرد.....ای لعنت حواسم نبود.....
دستمو گذاشتم رو دلمو ب سمت اشپزخونه رفتم.....بکم اب ریختم تو مینی کتری تا بجوشه.....
کنار میز روی صندلی نشستمو چونمو گذاشتم روی میز.....ک یدفع تهیونگ اومد داخل سرمو بلند کردمو صاف نشستم
تهیونگ:چطوری خوشگله
ات:سلام خوبم
تهیونگ:چیکارمیکنی....*در یخچال*چی داریم
ات:پیدا کردی برا منم بیار
تهیونگ:میوه میخوری؟
ات:نه
تهیونگ:نودل میخوای؟
ات:نه
تهیونگ: دیگه چیزی نیست*پوکر*
ات:بلدی پنکیک درست کنی؟*ذوق*
تهیونگ:اره
ات:تهیونگ میشه لطفاً درست کنی*ذوق*
تهیونگ:باشه من درست میکنم ولی تو حرف بزن حوصلم سر نره
ات:باش*چشای براق*
پاشدم صندلیو اورد عقب و برعکس رو ب تهیونگ نشستم روش.....
ات:خب بگو
تهیونگ:اهل کجایی
ات:سئول...توچی
تهیونگ:منم سئول
ات:چند سالته؟
تهیونگ:27 تو چی
ات:من 17
تهیونگ: چقد کوچولویی فک میکردم بزرگتر باشی
ات:ممنون*پوکر کیوت*
تهیونگ:* به ات نگاه میکنه؛ خنده بلند بلند*
ات:چرا میخندی
تهیونگ:قیافت خیلی باحال بود*😂*
ات: راستی هایون کجاست
تهیونگ: رفته بوسان
ات:اها*غمگین*
تهیونگ:منتظرش بود؟
ات:اره
تهیونگ: زود میاد*چشش ب اب جوش میخوره* ات این مال توعه
ات:اره بهم میدیش؟
تهیونگ:داغه*دادش ب ات*
تهیونگ:زیر پات سوسکه*چشای گرد*
ات:جیغغغ
تا خواستم ازش بخورم تهیونگ گفت زیر پات سوسکه سریع پاشدم ک لیوان از دستم بر عکس ریخت رو تهیونگ
تهیونگ:اوهههه داغههه ات میکشمت
ات:*در خال جر خوردن از خنده*
تهیونگ لباسشو از زیر شلوارش بیرون کشیدو سربع از تنش درش اورد....عوففف سیسپکاش از مال کوکم ببشتر معلوم بود.....با صدای قدما نگاهم ب پشت سرم دادم....کوک بود با نگاه مشکوک ب تهیونگ لخت و من در حال خندیدن نگاه کرد......
𝑃𝐴𝑅𝑇: 65
____
با این حرفش چشامو بستمو بدو بدو از اتاق بیرون رفتم......
ب پایین پله ها ک رسیدم ب اتاق نگاه کردم.....پشت سرم نیومد.....دودیقه بعد ی زیر دلم شروع ب پچیدن کرد.....ای لعنت حواسم نبود.....
دستمو گذاشتم رو دلمو ب سمت اشپزخونه رفتم.....بکم اب ریختم تو مینی کتری تا بجوشه.....
کنار میز روی صندلی نشستمو چونمو گذاشتم روی میز.....ک یدفع تهیونگ اومد داخل سرمو بلند کردمو صاف نشستم
تهیونگ:چطوری خوشگله
ات:سلام خوبم
تهیونگ:چیکارمیکنی....*در یخچال*چی داریم
ات:پیدا کردی برا منم بیار
تهیونگ:میوه میخوری؟
ات:نه
تهیونگ:نودل میخوای؟
ات:نه
تهیونگ: دیگه چیزی نیست*پوکر*
ات:بلدی پنکیک درست کنی؟*ذوق*
تهیونگ:اره
ات:تهیونگ میشه لطفاً درست کنی*ذوق*
تهیونگ:باشه من درست میکنم ولی تو حرف بزن حوصلم سر نره
ات:باش*چشای براق*
پاشدم صندلیو اورد عقب و برعکس رو ب تهیونگ نشستم روش.....
ات:خب بگو
تهیونگ:اهل کجایی
ات:سئول...توچی
تهیونگ:منم سئول
ات:چند سالته؟
تهیونگ:27 تو چی
ات:من 17
تهیونگ: چقد کوچولویی فک میکردم بزرگتر باشی
ات:ممنون*پوکر کیوت*
تهیونگ:* به ات نگاه میکنه؛ خنده بلند بلند*
ات:چرا میخندی
تهیونگ:قیافت خیلی باحال بود*😂*
ات: راستی هایون کجاست
تهیونگ: رفته بوسان
ات:اها*غمگین*
تهیونگ:منتظرش بود؟
ات:اره
تهیونگ: زود میاد*چشش ب اب جوش میخوره* ات این مال توعه
ات:اره بهم میدیش؟
تهیونگ:داغه*دادش ب ات*
تهیونگ:زیر پات سوسکه*چشای گرد*
ات:جیغغغ
تا خواستم ازش بخورم تهیونگ گفت زیر پات سوسکه سریع پاشدم ک لیوان از دستم بر عکس ریخت رو تهیونگ
تهیونگ:اوهههه داغههه ات میکشمت
ات:*در خال جر خوردن از خنده*
تهیونگ لباسشو از زیر شلوارش بیرون کشیدو سربع از تنش درش اورد....عوففف سیسپکاش از مال کوکم ببشتر معلوم بود.....با صدای قدما نگاهم ب پشت سرم دادم....کوک بود با نگاه مشکوک ب تهیونگ لخت و من در حال خندیدن نگاه کرد......
۲۵.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.