بالاخره کشتی شکستهی ما هم به ساحل میرسد و راحت میشویم

بالاخره کشتی شکسته‌ی ما هم به ساحل می‌رسد و راحت می‌شویم.
راحت می‌شویم از تلاطم و آشوب، از بلاتکلیفی، از هیاهو، از موج‌های خروشانی که محاصره‌مان کردند.
بالاخره به ساحل می‌رسیم و خستگی تمام این روزهای سخت را در می‌کنیم، روی آرامش ماسه‌های امن ساحل دراز می‌کشیم و باهم مرور می‌کنیم روزهای تلخِ رفته را و به یاد می‌آوریم که چقدر قوی بودیم...

روزی آب‌های این دریای عمیق، ته‌نشین خواهد شد و ما خواهیم دید که در اعماق این دریا، چه گنجینه‌هایی مدفون بوده، که تمام عمر روی گنج بودیم ولی نا آرام، ولی سرخورده، ولی زخمی... که روی گنج شناور بودیم و حسرت ماسه‌های خسته‌ی ساحل را می‌خوردیم، که گنج زیر پاهامان را نمی‌دیدیم و فقط آرامش و سکون بی‌واسطه‌ی ساحل را می‌خواستیم.

روزی این کشتی شکسته به ساحل می‌رسد و ما راحت می‌شویم از این بلاتکلیفی و اندوه.
که بعد از این حاضریم نه دریایی باشد و نه گنجینه و آشوب و تلاطمی، ولی تکلیفمان با فردای خودمان روشن باشد.
که ما به آرامش و یکنواختی ساحل قانعیم و توقعمان زیاد نیست.

#نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۲)

💭" شهریور " امّا ماجرایشبا همه ی ماه های سالفرق می کند!اینجا...

"برای شادی روحم کمی غزل لطفا"برای شادی روحم کمی غزل لطفادلم ...

جایی از زندگی، دقیقا در آستانه‌ی سخت‌ترین مسیرها، نگاهی به ا...

مهندسی نیاز به رشته های جدید دارد!مثلا مهندسیِ ساختن حالِ خو...

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

گفت مشقِ نامِ لیلی می کنمخاطرِ خود را تسلی می کنم!عشق و اراد...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط