خـونـاشــآمـ تــرسنــآکـ مــن
خـونـاشــآمـتــرسنــآکـمــن
پارت¹³
(ببینین چ مامان خوبیم از درسم زدم براتون فیک بزارم😁❤️)
هاریویو
رفتم بیرون پسرارو خبر کنم
هاری ـ پسرا..بیاین داخل ات بهوش اومد
تهیونگویو
وقتی گفت بهوش اومده از همه زودتر رفتم توی اتاقش
تهیونگ ـ خوبی؟ جاییت درد نمیکنه؟
ات ـ ممنون..نه*بیحال*
تهیونگ ـ صدات اینو نمیگه هاا
ات ـ دیگه همینطوریه دیگه..
کوک ـ یااااا اجیه خوشگلمممممم
ات ـ برو اونور الان منو میکشی!*کمی داد*
کوک ـ اووو فهمیدم...آح چرا انقد حواس پرتم..
چانیول ـ یااا قشنگممم چرا اینطوری شددیی؟
ات ـ حیح اشکال نداره گود بویییی*خندهبیجون*
تهیونگویو
چیییی؟ گود بوییی؟
من گود بویم نه اون
حتی نمیدونم پر.یود چیه!
اعتراف میکنم...اعتراف میکنم عاشق شدم!
چیکار کنم نمیتونم تحمل کنم دیگه!
تهیونگ ـ دکتر ات کی مرخص میشه؟
دکتر ـ میتونین فردا ببرینش
تهیونگ ـ اهان باشه..
ات ـ کوکی..
کوک ـ جانم...چیه؟
ات ـ کلم..درد میکنه
کوک ـ باهوش کلت جر خورده ها
ات ـ اها..
کوک ـ دکتر مطمئنی این به مغزش فشار نیومده؟
ات ـ یاااا تن ماهی یکاری نکن بلندشمااا
کوک ـ گوه خوردم
ات ـ گوه نخور سیب بخور
کوک ـ سیبتو بده بخورم
ات ـ کثافت...برو سیب دوس دخترتو بخور
کوک ـ دوس دختر ندارم
هاری ـ چیییی؟
ات ـ زهر مار! من عمرا بزارم شما به هم برسین
هاری،کوک ـ تو از کجا میدونی؟
ات ـ هوشمو دست کم گرفتین؟ بعدشم دیگه ب شما ربط نداره...کوک بعدا یجوری ب هاری میفهمونم ک تو خونـ...
کوک ـ نه نه خودم میگم بعدا
هاری ـ چی؟
ات.کوک ـ هیچی
تهیونگ ـ هماهنگیو قربون..
چانیول ـ بچها بیاین بریم قند عسلمون استراحت کنه
تهیونگ ـ ات..تو با چانیول رلی؟
ات ـ نه...چطور؟
تهیونگ ـ اخه دیگه قند عسلمون چیه؟
ات ـ هیچی..بدبخ ابراز علاقه میکنه..
چانیول ـ من بدبختم؟
ات ـ اره
چانیول ـ هعییی... اهممم بچها بیاین بریم
ات ـ هاری توام برو
هاری ـ برم؟
ات ـ اره برو کوک میخاد یچیزی بهت بگه..جونگووک...یجوری بگو شک زده نشه
کوک ـ چشم..بریم هاری جون..
ات ـ کوک دیگه گوه نخور
تهیونگ ـ من پیش ات میمونم
کوک ـ اوکی..شب خوبی ارزومندم*لبخند شیطانی*
ات ـ گوه نخوررررر
کوک ـ الفرارر
تهیونگویو
عررر امشب پیش ات میمونم
رفتم روی یکی از صندلیا نشستم
ات ـ راحتی؟
تهیونگ ـ اوهوم...
ات ـ راستی..چند سالته؟
تهیونگ ـ ۲۱۹
ات ـ اها...چی جانمممم؟؟
تهیونگ ـ کیوتت*خنده*
ات ـ*خجالت کشید*اخه خیلی ازم بزرگی..
تهیونگ ـ پس میشم بد بوی؟یا ددی؟
ات ـ استغفرلااا..داری تلافی چانیولو میکنی نه؟
تهیونگ ـ حیح..
ات ـ هااااا*خمیازه* شب خوش..
تهیونگ ـ شبت بخیر
ات گرفت خوابید
وقتی مطمئن شدم خابه رفتم پیشش
واقعا خیلی کیوته!
روی لبش ی ب،وس سطحی گذاشتم
تهیونگ ـ شبت بخیر...عشقم
ـــ
دوس دارین اسماتش کنم؟😁
پارت¹³
(ببینین چ مامان خوبیم از درسم زدم براتون فیک بزارم😁❤️)
هاریویو
رفتم بیرون پسرارو خبر کنم
هاری ـ پسرا..بیاین داخل ات بهوش اومد
تهیونگویو
وقتی گفت بهوش اومده از همه زودتر رفتم توی اتاقش
تهیونگ ـ خوبی؟ جاییت درد نمیکنه؟
ات ـ ممنون..نه*بیحال*
تهیونگ ـ صدات اینو نمیگه هاا
ات ـ دیگه همینطوریه دیگه..
کوک ـ یااااا اجیه خوشگلمممممم
ات ـ برو اونور الان منو میکشی!*کمی داد*
کوک ـ اووو فهمیدم...آح چرا انقد حواس پرتم..
چانیول ـ یااا قشنگممم چرا اینطوری شددیی؟
ات ـ حیح اشکال نداره گود بویییی*خندهبیجون*
تهیونگویو
چیییی؟ گود بوییی؟
من گود بویم نه اون
حتی نمیدونم پر.یود چیه!
اعتراف میکنم...اعتراف میکنم عاشق شدم!
چیکار کنم نمیتونم تحمل کنم دیگه!
تهیونگ ـ دکتر ات کی مرخص میشه؟
دکتر ـ میتونین فردا ببرینش
تهیونگ ـ اهان باشه..
ات ـ کوکی..
کوک ـ جانم...چیه؟
ات ـ کلم..درد میکنه
کوک ـ باهوش کلت جر خورده ها
ات ـ اها..
کوک ـ دکتر مطمئنی این به مغزش فشار نیومده؟
ات ـ یاااا تن ماهی یکاری نکن بلندشمااا
کوک ـ گوه خوردم
ات ـ گوه نخور سیب بخور
کوک ـ سیبتو بده بخورم
ات ـ کثافت...برو سیب دوس دخترتو بخور
کوک ـ دوس دختر ندارم
هاری ـ چیییی؟
ات ـ زهر مار! من عمرا بزارم شما به هم برسین
هاری،کوک ـ تو از کجا میدونی؟
ات ـ هوشمو دست کم گرفتین؟ بعدشم دیگه ب شما ربط نداره...کوک بعدا یجوری ب هاری میفهمونم ک تو خونـ...
کوک ـ نه نه خودم میگم بعدا
هاری ـ چی؟
ات.کوک ـ هیچی
تهیونگ ـ هماهنگیو قربون..
چانیول ـ بچها بیاین بریم قند عسلمون استراحت کنه
تهیونگ ـ ات..تو با چانیول رلی؟
ات ـ نه...چطور؟
تهیونگ ـ اخه دیگه قند عسلمون چیه؟
ات ـ هیچی..بدبخ ابراز علاقه میکنه..
چانیول ـ من بدبختم؟
ات ـ اره
چانیول ـ هعییی... اهممم بچها بیاین بریم
ات ـ هاری توام برو
هاری ـ برم؟
ات ـ اره برو کوک میخاد یچیزی بهت بگه..جونگووک...یجوری بگو شک زده نشه
کوک ـ چشم..بریم هاری جون..
ات ـ کوک دیگه گوه نخور
تهیونگ ـ من پیش ات میمونم
کوک ـ اوکی..شب خوبی ارزومندم*لبخند شیطانی*
ات ـ گوه نخوررررر
کوک ـ الفرارر
تهیونگویو
عررر امشب پیش ات میمونم
رفتم روی یکی از صندلیا نشستم
ات ـ راحتی؟
تهیونگ ـ اوهوم...
ات ـ راستی..چند سالته؟
تهیونگ ـ ۲۱۹
ات ـ اها...چی جانمممم؟؟
تهیونگ ـ کیوتت*خنده*
ات ـ*خجالت کشید*اخه خیلی ازم بزرگی..
تهیونگ ـ پس میشم بد بوی؟یا ددی؟
ات ـ استغفرلااا..داری تلافی چانیولو میکنی نه؟
تهیونگ ـ حیح..
ات ـ هااااا*خمیازه* شب خوش..
تهیونگ ـ شبت بخیر
ات گرفت خوابید
وقتی مطمئن شدم خابه رفتم پیشش
واقعا خیلی کیوته!
روی لبش ی ب،وس سطحی گذاشتم
تهیونگ ـ شبت بخیر...عشقم
ـــ
دوس دارین اسماتش کنم؟😁
۱۴.۶k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.