..قسمت دوم...
..قسمت دوم...
الان هم میخوام برم لباساشو بشورم! "می گفت به ملافه نگاه کردم خونی بود! بعد غیب شد و بدون این که ترس و هراسی داشته باشم ، همش فکر میکردم خواب دیدم!یک زن تازه زایمان کرده(همون زنی که تو داستان اول اون حیوون رو دیده بود) با یه نوزاد تنها تو یک خونه تو گرگان بودند.پدر در بیرون از خانه بود و شب بود،ناگهان صدای رژه پاهای زیادی به صورت پشت سر هم بالای پشت بام شنیده شد.زن که ترسیده بود بچه به دست با یک چاقو به قسمت بیرونی خانه راهی شد و داد زنان می گفت:کی هستید ؟؟(و از این جور حرفا)
صدا قطع میشه و مدتی بعد پدر به خانه میاد.زن ماجرا را تعریف می کند.مرد فرادای ان روز از سپاه قضیه را می پرسد که ایا افراد آنها بودند اما سپاه می گوید که اصللا افرادی رو به اونجا نفرستاده و از انطر مرد از یه متخصص می پرسه که آیا افراد زیادی می توانند از سقف خونشون عبور کنند و متخصص هم می گوید سقف خانه غیر قابل عبور است! در مورد صدای پای دسته جمعی هم، یکی از نزدیکان تعریف می کرد که خونه ی قدیمیشون حیاط بزرگی داشت و حمام و دستشویی داخل حیاط و کنار هم بودند ، می گفت چندبار براش پیش اومده بود زمانی که تو دستشویی بود برا 3،4 ثانیه صدای پای فرار چند نفر رو بشنوه طوری که انگار چند نفر با سرعت فرار می کنند و میرن داخل حمام! جالبه این اتفاق تو دستشویی و شنیدن صدای پا برا دو نفر از اعضای خونوادشون هم رخ داده بود!
همان زن ماجرا های دیگه ای هم دارد!وقتی با چند نفر راهی جایی بودند (در روز تولد پیامبر)متوجه بوی عجیب و خیلی خوشبو میشود که اطرافیان او به هیچ عنوان همچین بویی رو حس نکردند.
چون تند نوشتم شاید غلط املایی داشته باشه!از منبع داستان ها و درستی شون مطمئنم،اگه بازم یادم اومد بهتون میگم.از شما دوست عزیز بخاطر نوشتن این ماجراها تشکر و قدردانی می کنم،اگه باز هم مطالبی در این مورد دارین ، ما و دوستان مشتاق شنیدنیم ، ممنون...
نظر؟؟؟؟؟
#ترسناک#وحشتناک#جن#ارواح#همزاد#تسخیر#شیاطین#پری#دیو
الان هم میخوام برم لباساشو بشورم! "می گفت به ملافه نگاه کردم خونی بود! بعد غیب شد و بدون این که ترس و هراسی داشته باشم ، همش فکر میکردم خواب دیدم!یک زن تازه زایمان کرده(همون زنی که تو داستان اول اون حیوون رو دیده بود) با یه نوزاد تنها تو یک خونه تو گرگان بودند.پدر در بیرون از خانه بود و شب بود،ناگهان صدای رژه پاهای زیادی به صورت پشت سر هم بالای پشت بام شنیده شد.زن که ترسیده بود بچه به دست با یک چاقو به قسمت بیرونی خانه راهی شد و داد زنان می گفت:کی هستید ؟؟(و از این جور حرفا)
صدا قطع میشه و مدتی بعد پدر به خانه میاد.زن ماجرا را تعریف می کند.مرد فرادای ان روز از سپاه قضیه را می پرسد که ایا افراد آنها بودند اما سپاه می گوید که اصللا افرادی رو به اونجا نفرستاده و از انطر مرد از یه متخصص می پرسه که آیا افراد زیادی می توانند از سقف خونشون عبور کنند و متخصص هم می گوید سقف خانه غیر قابل عبور است! در مورد صدای پای دسته جمعی هم، یکی از نزدیکان تعریف می کرد که خونه ی قدیمیشون حیاط بزرگی داشت و حمام و دستشویی داخل حیاط و کنار هم بودند ، می گفت چندبار براش پیش اومده بود زمانی که تو دستشویی بود برا 3،4 ثانیه صدای پای فرار چند نفر رو بشنوه طوری که انگار چند نفر با سرعت فرار می کنند و میرن داخل حمام! جالبه این اتفاق تو دستشویی و شنیدن صدای پا برا دو نفر از اعضای خونوادشون هم رخ داده بود!
همان زن ماجرا های دیگه ای هم دارد!وقتی با چند نفر راهی جایی بودند (در روز تولد پیامبر)متوجه بوی عجیب و خیلی خوشبو میشود که اطرافیان او به هیچ عنوان همچین بویی رو حس نکردند.
چون تند نوشتم شاید غلط املایی داشته باشه!از منبع داستان ها و درستی شون مطمئنم،اگه بازم یادم اومد بهتون میگم.از شما دوست عزیز بخاطر نوشتن این ماجراها تشکر و قدردانی می کنم،اگه باز هم مطالبی در این مورد دارین ، ما و دوستان مشتاق شنیدنیم ، ممنون...
نظر؟؟؟؟؟
#ترسناک#وحشتناک#جن#ارواح#همزاد#تسخیر#شیاطین#پری#دیو
۴.۸k
۰۸ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.