۵۳
۵۳
تهیونگ: چرا اینقدر اذیتش کردی؟
سوآ: خواستم دوباره بیاد سمتت بد کاری کردم؟
تهیونگ: خودش میاد میدونم
سوآ: خیلی دوست داره
تهیونگ: منتظر کی هستی؟
سوآ: زنگ زدم به چونهو الان میاد
تهیونگ:منم که سویچ ماشینم داخله فک نکنم ا/ت بزاره برم داخل
چونهو: سلام
تهیونگ: سلام اقای رمانتیک
چونهو: 😂
سوآ: خدافظ
تهیونگ: خدافظ
ا/ت تهیونگگگگگگ
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: بیا داخل
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: سوسککککککککک
تهیونگ: کجاست؟
ا/ت: تو آشپزخونه
تهیونگ: باشه میرم بکشمش
ا/ت: باشه
ده دقیقه بعد
تهیونگ: کشتمش
ا/ت: ممنون
تهیونگ: هنوز میخوای بیرونم کنی؟
ا/ت: نه
تهیونگ: من میرم
ا/ت: خب کجا؟
تهیونگ: کار دارم
ا/ت: مگه دیروز کامل شیفت نبودی؟
تهیونگ: یه کار دیگه دارم تنها نمیترسی چیزی شد چیزی شد بهم زنگ بزن
ا/ت: باشه مراقب خودت باش
تهیونگ: خدافظ
ا/ت: خدافظ
هفته بعد
تهیونگ: خانم کانگ
منشی: بله
تهیونگ: تموم شد؟
منشی: نفر مونده
تهیونگ: بفرستش داخل
منشی: چشم
تق تق تق
تهیونگ: بفرمایید
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: ا/ت چیزی شده؟ خوبی؟
ا/ت: اره فقط میخواستم باهات حرف بزنم
تهیونگ: قبلش خانم کانگ
منشی: بله
تهیونگ: میتونید تشریف ببرید
منشی: بله چشم ممنون خسته نباشید
تهیونگ: شماهم همینطور خب ا/ت چیشده
ا/ت: سریع میگم دو بار توهم پیشنهاد دادی الان من میدم باهام قرار میزاری؟
تهیونگ: نه
ا/ت: چرا؟
تهیونگ: ا/ت واقعا با خودت چی فک کردی تا حالا دوبار باهم قرارگذاشتیم هربار باهام کات کردی باز اومدی میگی بیا باهم باشیم اینبار من قبول نمیکنم
ا/ت: اتفاق بدی افتاده تو هیچوقت سرمن داد نمیزدی
تهیونگ: من دادنزدم فقط ردت کردم همین
ا/ت: دوسم نداری
تهیونگ: مثل یه خواهر اره ولی مثل یه دوست دختر نه
ا/ت: باشه ببخشید وقتتو گرفتم خواستم بگم مامانم گفت که امشب شام بیای خونمون
تهیونگ: راستش باید برم سفر
ا/ت: با کی؟
تهیونگ: خودم تنها
ا/ت: خوشبگذره
تهیونگ: ممنون
ا/ت: کی برمیگردی؟
تهیونگ: یک ماه دیگه
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
تهیونگ: چرا اینقدر اذیتش کردی؟
سوآ: خواستم دوباره بیاد سمتت بد کاری کردم؟
تهیونگ: خودش میاد میدونم
سوآ: خیلی دوست داره
تهیونگ: منتظر کی هستی؟
سوآ: زنگ زدم به چونهو الان میاد
تهیونگ:منم که سویچ ماشینم داخله فک نکنم ا/ت بزاره برم داخل
چونهو: سلام
تهیونگ: سلام اقای رمانتیک
چونهو: 😂
سوآ: خدافظ
تهیونگ: خدافظ
ا/ت تهیونگگگگگگ
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: بیا داخل
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: سوسککککککککک
تهیونگ: کجاست؟
ا/ت: تو آشپزخونه
تهیونگ: باشه میرم بکشمش
ا/ت: باشه
ده دقیقه بعد
تهیونگ: کشتمش
ا/ت: ممنون
تهیونگ: هنوز میخوای بیرونم کنی؟
ا/ت: نه
تهیونگ: من میرم
ا/ت: خب کجا؟
تهیونگ: کار دارم
ا/ت: مگه دیروز کامل شیفت نبودی؟
تهیونگ: یه کار دیگه دارم تنها نمیترسی چیزی شد چیزی شد بهم زنگ بزن
ا/ت: باشه مراقب خودت باش
تهیونگ: خدافظ
ا/ت: خدافظ
هفته بعد
تهیونگ: خانم کانگ
منشی: بله
تهیونگ: تموم شد؟
منشی: نفر مونده
تهیونگ: بفرستش داخل
منشی: چشم
تق تق تق
تهیونگ: بفرمایید
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: ا/ت چیزی شده؟ خوبی؟
ا/ت: اره فقط میخواستم باهات حرف بزنم
تهیونگ: قبلش خانم کانگ
منشی: بله
تهیونگ: میتونید تشریف ببرید
منشی: بله چشم ممنون خسته نباشید
تهیونگ: شماهم همینطور خب ا/ت چیشده
ا/ت: سریع میگم دو بار توهم پیشنهاد دادی الان من میدم باهام قرار میزاری؟
تهیونگ: نه
ا/ت: چرا؟
تهیونگ: ا/ت واقعا با خودت چی فک کردی تا حالا دوبار باهم قرارگذاشتیم هربار باهام کات کردی باز اومدی میگی بیا باهم باشیم اینبار من قبول نمیکنم
ا/ت: اتفاق بدی افتاده تو هیچوقت سرمن داد نمیزدی
تهیونگ: من دادنزدم فقط ردت کردم همین
ا/ت: دوسم نداری
تهیونگ: مثل یه خواهر اره ولی مثل یه دوست دختر نه
ا/ت: باشه ببخشید وقتتو گرفتم خواستم بگم مامانم گفت که امشب شام بیای خونمون
تهیونگ: راستش باید برم سفر
ا/ت: با کی؟
تهیونگ: خودم تنها
ا/ت: خوشبگذره
تهیونگ: ممنون
ا/ت: کی برمیگردی؟
تهیونگ: یک ماه دیگه
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
۲۲.۳k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.