اهوی من
اهوی من
پارت ۱۰۲
ارکان: گشتم پیدات کردم و اوردمت پیش خودم ملکه من شدی تا ۲۰ سالگی من عشقت بودم و باز دوباره ۱۳ سالت میشد ولی من عاشقانه میخواستمت من سنم زیاد میشد یک شب ک از مهمونی امدیم من زیاد چیزی خورده بودم بعدم یکی از سرباز هام میخواست ک به تو ت.جاوز کنه ناراحت بودم وقتی به قصر امدم کل شیشه تو سرت شکوندم ولی تو هیچی نمگفتی و این بیشتر اعصبامو بهم میرخت بعد اون دعوا ک از خواب بلند شدم دیدم تو نیستی بعدشم منو صبح از قصر انداختن بیرون وقتی امدم بیرون هرچی دنبالت میگشتم پیدات نمکردم فهمیدم اراد امپراطور سپاه تاریک شده ترو هم به جهنم برده رفتم پیش پارسا التماس کردم ک ترو دربیاره ولی نمتونست برای همین درخواست کردم ک فقط بتونم برای ۱ ساعت بیبینمت میومدم جهنم و همش نگات میکردم ولی تو منو نمدیدی ۵۰۰ سال گذشت همه چی عوض شده بود تو از جهنم امده بیرون و زن سوم اراد شده بودی همونجا بود ک من دیوونه شده بودم کسی باهام حرف نمزد هرچی زن نزدیکم میشد میکشتمش اراد زن اولش ک مرد خیلی افسرده شد زن دومش هم خودش کشت و رسید به تو خواهرش بهار از تو خوشش نمیاد با چوب همیشه ترو میزد ک شبا یواشکی میومدم پاهاتو میبستم غزل ک رفیق جون جونی اراد بود اونم از تو متنفره بود همیشه با شمشیر داغ رو بدنت شکل میکشید اینا گذشت دوره خدایان تموم شد دیگ نصفی از خونشام ها مرده بودن خدایان گرگینع ها بیشتر تو شهر انسان بود ماهم کم کم از چشم مردم افتادیم سال ۱۹۰۱ بود ک دوباره بهم رسیدم تو در یک مهمان خانه قدیمی کار میکردی باهام دیگ ازدواج کردیم تا سال ۱۹۴۰ باهم دیگ بودیم من یک مریضی بدی گرفتم به شهر دیگه ای رفتم و از تو دور شدم خبر بهم دادن ک بارداری ولی خب نمتونستم بیبینمت و بعدش بهم خبر دادن ک اراد بچتو کشته و ترو بَردش کرده گذشت گذشت و من هرشب دیوونه تر وحشی تر میشدم سال ۲۰۰۱ برگشتم همه شهر تغییر کرده بود بازم تروپیدا کردم ولی تو خانواده داشتی خیلی شاد بودی همیشه میخندیدی برای همین نزدیکت نشدم بازم گذشت رسید ۲۰۲۳ تو ۱۵ سالت شده بود منم ذوق زده چون با پارسا زندگی میکردم و خب جزو باند مافیا بودم پارسا قرار شد ک طلسم روتو ورداره و گفت باید یکی همسرش بشه منو انتخاب کرد ولی اراد نمدونم چجوری یک شبه مخ پارسا زد و امد خواستگاری تو بعدشم ک خودت میدونی برای همین از اراد متنفر بودم چون ترو خیلی اذیت کرد ولی زنش شدی اون ترو بغل میکنه ولی من دوست داشتم ک کنارت باشمم
پارت ۱۰۲
ارکان: گشتم پیدات کردم و اوردمت پیش خودم ملکه من شدی تا ۲۰ سالگی من عشقت بودم و باز دوباره ۱۳ سالت میشد ولی من عاشقانه میخواستمت من سنم زیاد میشد یک شب ک از مهمونی امدیم من زیاد چیزی خورده بودم بعدم یکی از سرباز هام میخواست ک به تو ت.جاوز کنه ناراحت بودم وقتی به قصر امدم کل شیشه تو سرت شکوندم ولی تو هیچی نمگفتی و این بیشتر اعصبامو بهم میرخت بعد اون دعوا ک از خواب بلند شدم دیدم تو نیستی بعدشم منو صبح از قصر انداختن بیرون وقتی امدم بیرون هرچی دنبالت میگشتم پیدات نمکردم فهمیدم اراد امپراطور سپاه تاریک شده ترو هم به جهنم برده رفتم پیش پارسا التماس کردم ک ترو دربیاره ولی نمتونست برای همین درخواست کردم ک فقط بتونم برای ۱ ساعت بیبینمت میومدم جهنم و همش نگات میکردم ولی تو منو نمدیدی ۵۰۰ سال گذشت همه چی عوض شده بود تو از جهنم امده بیرون و زن سوم اراد شده بودی همونجا بود ک من دیوونه شده بودم کسی باهام حرف نمزد هرچی زن نزدیکم میشد میکشتمش اراد زن اولش ک مرد خیلی افسرده شد زن دومش هم خودش کشت و رسید به تو خواهرش بهار از تو خوشش نمیاد با چوب همیشه ترو میزد ک شبا یواشکی میومدم پاهاتو میبستم غزل ک رفیق جون جونی اراد بود اونم از تو متنفره بود همیشه با شمشیر داغ رو بدنت شکل میکشید اینا گذشت دوره خدایان تموم شد دیگ نصفی از خونشام ها مرده بودن خدایان گرگینع ها بیشتر تو شهر انسان بود ماهم کم کم از چشم مردم افتادیم سال ۱۹۰۱ بود ک دوباره بهم رسیدم تو در یک مهمان خانه قدیمی کار میکردی باهام دیگ ازدواج کردیم تا سال ۱۹۴۰ باهم دیگ بودیم من یک مریضی بدی گرفتم به شهر دیگه ای رفتم و از تو دور شدم خبر بهم دادن ک بارداری ولی خب نمتونستم بیبینمت و بعدش بهم خبر دادن ک اراد بچتو کشته و ترو بَردش کرده گذشت گذشت و من هرشب دیوونه تر وحشی تر میشدم سال ۲۰۰۱ برگشتم همه شهر تغییر کرده بود بازم تروپیدا کردم ولی تو خانواده داشتی خیلی شاد بودی همیشه میخندیدی برای همین نزدیکت نشدم بازم گذشت رسید ۲۰۲۳ تو ۱۵ سالت شده بود منم ذوق زده چون با پارسا زندگی میکردم و خب جزو باند مافیا بودم پارسا قرار شد ک طلسم روتو ورداره و گفت باید یکی همسرش بشه منو انتخاب کرد ولی اراد نمدونم چجوری یک شبه مخ پارسا زد و امد خواستگاری تو بعدشم ک خودت میدونی برای همین از اراد متنفر بودم چون ترو خیلی اذیت کرد ولی زنش شدی اون ترو بغل میکنه ولی من دوست داشتم ک کنارت باشمم
۳.۶k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.